یک انتخاب همیشگی
شما از زمانی که قصد ازدواج می کنید، تا وقتی زندگی مشترکتان را شروع می کنید به مهارت هایی نیاز دارید که مهم ترین آنها انتخاب درست و مناسب همسر و دانستن اصول مهارتهای ارتباطی در زندگی مشترک است تا بتوانید یک خانواده درست و اصولی تشکیل دهید.
خانواده شباهت زیادی با خانه دارد. در قرآن کریم جایی که قرار است به خانه و خانواده اشاره شود، از ریشه لغوی "سکن" استفاده می شود. قرآن از خانه با تعبیر «مسکن» یاد کرده و یکی از هدفها و فایدههای پیوند زناشویی را لیسکن الیها (اعراف/ 189) و لتسکنوا الیها (روم/21) می داند.
همان طور که خانه محل آرامش است، ازدواج هم فرصتی برای آرامش گرفتن و تسکین به حساب می آید. یک خانه خوب، خانه ای محکم و استوار است که روی زمین سفت ساخته شده باشد و خطری آن را تهدید نکند. درست مثل یک ازدواج خوب و سالم!
شما در خانه ای راحت هستید که تجهیزات آن متناسب با نیازهایتان انتخاب شده باشد. یک ازدواج خوب و موفق هم ازدواجی است که در آن دو طرف بیشترین سازگاری و تناسب را با هم داشته باشند.
بنابراین، اینجا بیش از هر چیز انتخاب همسر و شرایط آن اهمیت پیدا می کند. همان طور که زیبائی، نوساز بودن، خیره کنندگی نما و گرانبها بودن وسایل یک خانه نمی تواند سستی پایههای یک ساختمان را جبران کنند، در ازدواج هم باید به دنبال معیارهایی اساسی تر از ظاهر و اسم و رسم باشید.
که عشق آسان نمود اول
در زمانه ما، دختران و پسران جوان برای انتخاب همسر، که مهمترین و اساسیترین این مراحل است، با سه دغدغه مهم روبهرو هستند:
1- ملاکها: از بین دهها ویژگی و صفتی که یک نفر دارد به کدام یک بیشتر توجه کنیم؟ سن، ظاهر، فرهنگ خانواده، باورها و اعمال دینی، تحصیلات، وضعیت اقتصادی، شغل، صفات اخلاقی، موقعیت اجتماعی، نژاد، سلامت جسمی، سلامت روانی، اصالت خانواده،...
2- راههای تشخیص ملاکها: سن را با شناسنامه میتوان به دست آورد، ظاهر را با مشاهده. تحصیلات، وضعیت اقتصادی و شغل را با پرس و جو. مسئولیتپذیری، مهربانی، سازگاری، بردباری، اصالت و سلامت خانواده را ـ که در شکلگیری و تداوم یک زندگی مشترک نقش و اثر بسیار زیادی دارند ـ چگونه و از کجا میتوان فهمید و نسبت به وجود آنها اطمینان خاطر پیدا کرد؟
3- روشهای پیداکردن فرد مورد نظر: داشتن یک فهرست بلند بالا از ویژگیها و صفات همسر آینده، هرچند با مطالعه، دقت و مشورت تنظیم شده باشد برای فرد طالب همسر، "همسر" نمیشود. با آنکه در فرآیند گزینش همسر که سرنوشتسازترین انتخاب هر فرد است، مراحل " آگاهی از ملاکهای اساسی" و "آشنایی با روشهای تشخیص هر ملاک" اهمیت زیادی دارند، اما مشکل عده زیادی از افراد عاقل و آگاه که نمیخواهند با یک نگاه و برخورد، شیفته و دلداده کسی شوند و در دام عشقی تند و آیندهساز بیفتند این است که دسترسی به فرد مطلوب خود ندارند و نمیدانند از چه کس یا سازمانی کمک بگیرند. در این آشفته بازار ناآگاهی و نیاز، هر از گاهی بنگاههای همسریابی قارچگونه میرویند و با دفتر و دستک و این روزها با سایت و رایانه و آزمون ! بدون پشتوانه علمی و کارشناسی معتبر یا از سر خیرخواهی و احساس وظیفه، و یا به قصد فریبکاری و سودجویی، جوانان را به سوی خود میکشند و بر بحرانهای فردی و خانوادگی متقاضیان میافزایند.
ملاکها ازکجا میآیند؟
تفاوت انتخاب همسر با هر انتخاب دیگر، در همین ملاکهای سلیقهای است. والدین دختری، خواستگار او را به این خاطر نمیپذیرند که تعداد اعضای خانواده پسر زیاد است. به باور آنها این امر، رفت و آمدها را افزایش میدهد و باعث مزاحمت و هزینه فراوان میشود! پسری از ازدواج با دختری که تک فرزند است ابا میکند، چون به نظر او، فرزندِ تنها، سلطهگر بار میآید و خواستههای زیادی را بر همسر خود تحمیل میکند! بعضی سخنان نیز به صورت ضربالمثل رایج شده است: «از مردم فلان شهر زن بگیرید اما به آنها زن ندهید!» با تمام این ها، به نظر میرسد خاستگاه ملاکهای ازدواج، مانند بسیاری از موارد دیگر باید عقل و دین باشد. در بین ملاکهای همسرگزینی باید به چند مورد توجه کرد:
ملاکهای مثبت
1-تعهد به رشد خود و بهبود زندگی مشترک
2 -بازبودن روحی و احساسی
3-صداقت
4-پختگی و مسئولیتپذیری
5-اعتماد به نفس بالا
6-نگرش مثبت به زندگی
ملاکهای منفی
1-اعتیاد به مواد مخدر و الکل
2-پرخاشگری شدید و مداوم
3-ذهنیت قربانی
4-تلاش برای مهارکردن دیگران
5-اختلالات و انحرافات جنسی
6-ناپختگی و کودک صفتی
7-سطح هیجانی پایین
8-زخمهای عاطفی بهبود نیافته
9-سابقه آزار و اغفال در کودکی
ویرانگرها: این ها مواردی هستند که از همان آغاز ازدواج آسیبرسان و مخرب می شوند
1-تفاوت سنی فاحش
2-تفاوت دینی و مذهبی
3-تفاوتهای نژادی، اجتماعی و فرهنگی
4-خانواده آشفته و ناسالم
5-همسر قبلی دردسرساز
6- فرزند ناتنی مشکلساز
7- رابطه از راه دور
منبع:برگرفته ازسایت بیداری
اشتباهات رایج دوران آشنایی و نامزدی
سازش های عجولانه
گاهی برای این که وانمود کنیم با طرف مقابل توافق داریم از ارزش های خود چشم پوشی می کنیم. عقاید خود را ابراز نمی کنیم و خطای شخص مقابل را هم نادیده می گیریم. در فعالیتهایی که هیچ علاقه ای به آن نداریم شرکت می کنیم و از علایق خود هم دست برمی داریم. این که بخواهیم با چشم پوشی رابطه را حفظ کنیم اشتباه محض است.
کناره گیری از خانواده و دوستان
در این دوره نیازی نیست خانواده و دوستان را به کلی کنار بگذاریم. وجود این گونه ارتباط ها ضروری است. حتی نحوه برخورد با افراد خانواده اطلاعات زیادی به ما می دهد. این که فرد با آنها صادق و راحت است یا تعارض و ضدیت دارد. شناخت الگوی خانواده خیلی مهم است. از طرف دیگر نظر والدین نیز بسیار حائز اهمیت است و بی توجهی به آن عواقب بدی می تواند داشته باشد.
تسلیم در برابر نیاز جنسی
توجه داشته باشید که با حوصله و بدون عجله با فرد مقابل آشنا شوید و از ارتباط جنسی قبل از ازدواج پرهیز کنید.
تسلیم در برابر مسائل مادی و ظاهری
وضعیت مالی خوب و ظاهر مناسب تنها ملاک برای ازدواج موفق نیست. پس چشم خود را باز کنید و بیشتر با هم آشنا شوید.
مقدم دانستن تعهد بر تفاهم
گاهی قبل از این که بفهمیم چه قدر با هم تفاهم داریم سریع قول ازدواج می دهیم و تعهد ایجاد می کنیم و حتی اگر طرف مقابل درخواست زمان بیشتر برای آشنایی را داشته باشد او را متهم به زیر پا گذاشتن تعهد می کنیم، این اشتباه است.
مقدم دانستن تفاهم بر علاقه
گاهی هم بدون اینکه هیچ علاقه و جذابیتی باشد به فکر ایجاد تفاهم هستیم و فکر می کنیم با ازدواج علاقه ایجاد می شود. همان طور که تنها با علاقه نمی توان تفاهم ایجاد کرد تنها با تفاهم هم نمی توان انتظار علاقه و جذابیت داشت. تفاهم مهم است اما علاقه، تعهد و تفاهم در کنار همدیگر است که منجر به ازدواج موفق می گردد.
نادیده گرفتن تردیدها
گاهی دچار تردیدهایی در ازدواج می شوید اما به دلایلی این تردیدها را نادیده می گیرید و سریع تصمیم به ازدواج می گیرید. بهتر است تردیدها را بررسی و بر آنها غلبه کنید مگر اینکه دچار وسواس باشید.
باور به این که او را تغییر خواهم داد
گاهی افراد متوجه تفاوت های اساسی و مشکلات در طرف مقابل می شوند اما چون فکر می کنند که می توانند او را تغییر دهند این مسائل را نادیده می گیرند. اما همانطور که قبلا هم اشاره کردیم کسی را برای ازدواج انتخاب کنید که او را همانطور که هست بدون هیچ تغییری می پذیرید.
باور به این که پس از ازدواج مشکلات کم می شود
اگر در دوره آشنایی با هم مشکل دارید و ارتباط خوبی نمی توانید با هم داشته باشید پس از ازدواج هم نمی توانید. مشکلات نه تنها کم رنگ تر نمی شود بلکه بیشتر خود را نمایان می سازد.
تاثیر پذیری از حرف مردم
گاهی افراد دوره آشنایی را طی می کنند ولی علیرغم وجود مشکلات آنها را نادیده گرفته و در ازدواج عجله می کنند چرا که به قول خودشان حرف مردم برایشان مهم است. و آن قدر از قضاوت منفی مردم در مورد خود ترس دارند که ترجیح می دهند بدبخت باشند اما مردم آنها را خوشبخت بدانند.
منبع: نشریه دنیای زنان شماره 69
مردها چه زنی را همسر ایده آل می دانند؟
برای تازه عروس ها این که همسرشان روز به روز عاشق تر شود، موضوع بی اهمیتی نیست. آن ها دوست دارند با تک تک حرف ها و رفتارهای شان یک قدم به همسرشان نزدیک تر شوند اما همیشه ماجرا این طور پیش نمی رود. گاهی هر قدم رو به جلوی زن، مرد را ده ها قدم به عقب می راند. برای زنی که فکر می کند، حساب همه چیز را کرده و تمام تلاشش را به خرج داده کنار آمدن با این موضوع، آسان نیست. اگر شما چنین احساساتی را تجربه کرده اید، باید بار دیگر گذشته تان را مرور کنید تا بدانید چرا در چشم همسرتان یک زن ایده آل جلوه نکرده اید.
● باید خاص باشید
یک مرد به دنبال زنی خاص می گردد که تا پایان عمر کنارش بماند و با او پیر شود. زنی که اهل شکایت نیست یا با نق نق کردن روزش را خراب نمی کند. مردها یک زن منطقی و با حساب و کتاب می خواهند که آن ها را در سراسر زندگی شان حمایت کند و در موقعیت های حساس همیشه بتوانند روی کمکش حساب کنند. از طرف دیگر زن ایده آل آن ها شباهت زیادی با همان کلیشه همسر در خانواده و اجتماع دارد. آن ها اغلب زنی را ستایش می کنند که مورد ستایش خانواده و اطرافیان شان قرار می گیرد و حتی اگر خودشان هم این واقعیت را ندانند در ناخودآگاه شان آن را پرورش داده و به تصمیم گیری های شان راه می دهند.
● باید قانع باشید
مردها دوست دارند، بعد از ازدواج همان طوری که پیش از این بوده اند بمانند. آن ها همسری می خواهند که با وجود معایب یا خلق و خوی خاص شان آن ها را بپذیرد و عاشق شان بماند. این ویژگی یکی از مهم ترین چیزهایی است که در ذهن مردها می گذرد. آن ها از سرکوفت خوردن بیزارند و دوست دارند همسرشان با همین اخلاقی که دارند و همین وضع زندگی ای که دارند بسازد و مدام برای تغییر کردن، آن ها را تحت فشار نگذارد. برخلاف اغلب زن ها که سعی می کنند، از مرد معمولی مقابل شان همسر ایده آل و رویایی بسازند، مردها دوست دارند با زنی زندگی کنند که به همین وضع موجود قانع باشد.
● باید سعی کنید زیبا باشید
درست است که زیبایی و وضعیت ظاهری نخستین موضوعی نیست که اغلب مردها به آن توجه می کنند اما این موضوع در انتخاب همسر آینده آن ها بی تاثیر هم نیست. انگار مردها دوست دارند از این طریق انتخاب شان را به رخ دیگران بکشند و یک افتخار کسب کنند. ظرافت و زیبایی در رفتار هم می تواند تاثیر مثبتی روی انتخاب آن ها بگذارد. گرچه معیارهای زیبایی از فردی به فرد دیگر متفاوت است اما همیشه با نگه داشتن حد وسط می توان از این که یکی از کاندیداهای ازدواج مردان اطراف تان هستید یا خیر مطمئن شوید.
● باید جاه طلب باشید
نمی توان در این مورد یک قانون بی چون و چرا صادر کرد اما اغلب مردهای امروز، به دنبال همسری می گردند که چیزی بیشتر از زنان دیگر دارد. یک مهارت خاص، دانش بالا یا شغلی که به آن افتخار کنند. مردهای امروزی زنانی را دوست دارند که در کنار تعهدات خانوادگی، امور روزمره کار و فعالیت های اجتماعی اش را هم جدی بگیرد. این موضوع به آن ها ثابت می کند آن زن قادر است زندگی خود را پیش ببرد و بیش از زنان اطرافش توانمند است. جاه طلبی هم برای مردان دلیل دوست داشتن یک زن است؛ زنی که برای رسیدن به اهدافش تلاش می کند و به سادگی عقب نشینی نمی کند.
● باید نیمی از مشکلات مال شما باشد
سال ها از روزگاری که مردها بار خانه را یک تنه به دوش می کشیده اند گذشته است. مردهای امروزی دوست دارند زن شان دوشادوش آن ها حرکت کند، بحران های خانه را بشناسد و گاهی مانند آن ها استرس های زندگی بعد از ازدواج را به دوش بکشد. آن ها دوست ندارند تنها فکر کنند، تنها تلاش کنند، تنها نگران باشند و تنها عمل کنند. مردهای امروز به دنبال همسری هستند که در تمامی این لحظه ها کنارشان باشد و این مشکلات را مشکلات خودش بداند، نه این که اگر کاری برای حل کردن شان می کند آن را یک لطف تلقی کند.
● باید با فامیل و دوستان همسرتان دوست باشید
جدا شدن از زندگی مجردی در سال های بعد از ازدواج سخت ترین اتفاقی است که می تواند برای یک مرد بیفتد. مردها از تنهایی بعد از ازدواج می ترسند. آن ها دوست دارند روابط قبلی شان را این بار در کنار همسرشان تجربه کنند. رابطه با خانواده و اعضای فامیل شان و همین طور دوستانی که حضورشان برای آن ها اهمیت دارد. هیچ مردی نمی تواند بدگویی علیه دوست یا خانواده اش را تحمل کند و تمام عمرش را تنها و تنها با همسرش بگذراند. آن ها ترجیح می دهند، با ازدواج خانواده پیشین شان بزرگ تر شود نه این که از یک خانواده بیرون بروند و خانواده تازه ای را بسازند. اغلب مردها در ارتباط داشتن با آدم های تازه و شرایط تازه کمی مشکل دارند. آن ها دوست دارند، زن شان روابط اجتماعی خوبی داشته باشد و آن ها را در پیوند زدن به این اجتماع یاری دهد. گذشته از این، آن ها دوست دارند با ورود همسرشان به خانواده شان، روابط خانوادگی و فامیلی گرم تری را هم برای شان به همراه بیاورد و لاک تنهایی شان را از آن ها بگیرد.
● باید ستایش کنید
دوست داشته شدن حس خوبی به آدم ها می دهد. مردها هم از این قاعده مستثنا نیستند. آن ها ترجیح می دهند، وقتی خسته از کار بر می گردند یک لبخند منتظرشان باشد و به خاطر این که زنی تا این حد دوست شان دارد به همه فخر بفروشند. خیلی از مردها زندگی خود را با اطرافیان شان مقایسه می کنند و تصویر ذهنی که دیگران به آن ها منتقل می کنند برای شان اهمیت زیادی دارد. همین است که آن ها دوست دارند همسری فداکار و پر محبت داشته باشند و این موضوع را به دیگران هم نشان دهند. مردها دوست دارند همسرشان قدرت و توانایی شان را ستایش کند و به آن ها تکیه داشته باشد. آن ها از این که مستقل ترین زن جهان هم برای تصمیم گیری هایش با آن ها مشورت کند و در مشکلاتش به آن ها تکیه کند لذت می برند.
● باید با منطق باشید
گرچه خیلی از زن ها گمان می کنند با فداکاری تمام و کمال می توانند یک مرد را عاشق خود کنند اما واقعیت این است که مرد ها ترجیح می دهند، همسرشان عقاید و نظرات خودش را داشته باشد. مردها بیشتر به زنان با اعتماد به نفس توجه می کنند و دوست دارند به جای خمیری که به آن شکل می دهند، یک زن قدرتمند و منطقی را انتخاب کنند که دوشادوش شان برای ساختن یک زندگی خوب انرژی می گذارد.
● باید پیشرفت کنید
یک زن هرچه قدر هم که باهوش و زیبا و تحصیل کرده باشد، اگر روند پیشرفتش را بعد از ازدواج متوقف کند، نمی تواند یک همسر ایده آل باشد. مردها دوست دارند زن شان به دنبال یادگرفتن چیزهای جدید باشد و حتی بعد از مادر شدن هم آنقدر با زمانه پیش برود که بتواند مایه افتخار او و فرزندانش شود. برای مردهای پرمشغله تنها داشتن یک همسر خانه دار و هنرمند کافی نیست بلکه آن ها به دنبال زنی دنیا دیده می گردند که موضوعات روز را می شناسد و هیچ وقت دست از یادگرفتن و پیشرفت بر نمی دارد.
منبع:Bartarinha.ir
ازدواج پژوهی درآیات الهی
بهترین طریق دستیابی به معارف عظیم قرآنی، بررسی موضوعی آیات الهی است؛ به ویژه اگر هم به نحو لغوی و هم محتوایی صورت گیرد. نوشتار حاضر جهت کشف قاموس ازدواج در قرآن، سعی کرده است تمامی آیات مرتبط با ازدواج را، چه از حیث واژگان و چه از حیث محتوا، استقراء کرده و آن ها را تحت رئوس مباحث ازدواج فهرست بندی نماید. در ذیل این عناوین، برخی از دیدگاه مفسران بیان می شود و در موارد اختلافی، اقوال مختلف مورد بررسی قرار می گیرند.
قرآن کریم به عنوان عالی ترین راهنمای بشر در حیات دنیوی و اخروی و در همه ی زمان ها و مکان ها، جامع تمامی نیازمندی ها و پاسخگوی همه ی سرگشتگی هاست. بهره مند شدن از این منبع عظیم الهی، مستلزم به کارگیری روش هایی است که قرآن پژوهان را به طریقه ی آسان تری به این معارف عظیم متصل نماید. یکی از بهترین روش ها، بررسی موضوعی آیات الهی است. نوشتار حاضر در راستای تبیین یکی از مهم ترین و سرنوشت سازترین مقولات بشری ازدواج و با در نظر گرفتن نقش تعیین کننده ی آن در حیات فردی و جمعی انسان، بر آن است تا با رجوع به دریای بی کران معارف قرآنی، آن چه را که می تواند هدایتگر حقیقت طلبان در این مسیر باشد، استخراج نماید؛ در این جهت چندین محور اساسی را در بحث ازدواج از جمله: معناشناسی نکاح، اهمیت و ضرورت ازدواج، منشأ طبیعی ازدواج، آثار و فواید ازدواج، ملاک های انتخاب همسر، خواستگاری و... را پیش رو قرار داده و آن چه از مصحف شریف قرآن در این باره مطرح شده است، (چه از حیث واژگان و چه از حیث محتوا)، با ذکر چندین استناد از مفسرین معروف، بیان می دارد.
معناشناسی نکاح
نکاح در لغت به معنی ضم (پیوستن) است و لغت «زواج» به معنای قرین و مقارن از یک جنس، اطلاق شده است. «الزواج یدل علی مقارنة شیئ لشیئ من ذلک» (ر.ک. ابن فارس، 1389ق) هم چنین نکاح در اصطلاح عرب، به معنای مختلفی بیان شده است. این واژه هم بر «عقد» و هم بر «وطی» (جماع) اطلاق شده است. از ظاهر بیشتر آیات قرآن، چنین استنباط می شود که نکاح به معنی عقد است: «... وانکحوا الایامی منکم...» (نور، 32)؛ «... وابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح...» (نساء، 6)؛ «... ایها الذین آمنوا اذا نکحتم المؤمنات...»(احزاب، 49) اما در بعضی آیات، مقصود از نکاح، وطی است نه عقد؛ از جمله آیه ای که در مورد زنان سه طلاقه است: «حتی تنکح زوجاً غیره...» (بقره، 230) البته به نحو مستقیم، این نکته از آیه به دست نمی آید که مراد از نکاح وطی است؛ بلکه به قرینه ی دیگر که از خارج به دست می آید، این معنی مراد می شود و به ذهن می آید.
اهمیت و ضرورت نکاح
از آن جا که غریزه ی جنسی مرد جز با برقرارشدن ارتباط جنسی وی با زن ارضا نمی شود و زن نیز نمی تواند غریزه ی جنسی خود را جز توسط مرد اشباع کند و توالد و تناسل جز به طریق ازدواج امکان پذیر نخواهد بود، اهمیت و ضرورت نکاح، آشکار می شود.
ازدواج امری فطری است و بر آن اساس پایه گذاری شده است. داشتن زندگی خانوادگی نیز، امری طبیعی است و بر پایه ی نظام خلقت استوار است و همین ازدواج است که پایه و اساس اجتماع را تشکیل می دهد؛ زیرا خانواده پایه و اساس جامعه بشری است و بدون ازدواج هرگز خانواده و در پی آن جامعه ی بشری تحقق نخواهد یافت. «یا ایها الناس انّا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ...» (حجرات، 13)
تأکید و ترغیب هایی که از ناحیه آیات و روایات در زمینه ی ازدواج وارد شده و بر اهمیت و ضرورت آن دلالت دارد، به چند دسته تقسیم می شود:
الف مذمت مجرد ماندن و عدم اختیار همسر؛ بر اساس این نصوص، از مجرد بودن به شدت نهی شده تا جایی که در اجر و پاداش عمل افراد مجرد و افرادی که دارای همسر هستند، تفاوت زیادی قائل شده است. مقدس اردبیلی در ذیل آیه «فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع» (نساء، 3) می نویسد: «از این آیه فهمیده می شود که ازدواج نکردن برای همیشه، کار شایسته و خوبی نیست؛ پس لااقل یک همسر یا کنیز لازم است و این نکته به دست می آید که مجرد زندگی کردن مذمت شده و به ازدواج منتهای اهمیت داده شده است.» (مقدس اردبیلی، بی تا: ص510)
تأکید قرآن در ضرورت ازدواج، به گونه ای است که سفارش شده است، اگر کسی مجرد است و نمی تواند با زنان آزاده ازدواج کند، با کنیزان ازدواج کند. «و من لم یستطع منکم طولاً ان ینکح المحصنات المؤمنات فمن ما ملکت ایمانکم...» (نساء،25)
ب تأکید بر تشویق و ترغیب دیگران به ازدواج؛ قرآن به مؤمنین دستور می دهد زنان و مردان را به همسری یکدیگر درآورید و نگذارید زنان و مردان مجرد باقی بمانند. «و انکحوا الایامی منکم و الصالحین من عبادکم و اِمائکم» (نور،32) آیه مذکور تشویق می کند که وسایل و مقدمات ازدواج دیگران را فراهم کنید؛ خواه زن یا مرد باشد؛ زیرا «انکحوا» به معنی زن دادن و شوهر دادن است. در این زمینه روایات زیادی نیز وارد شده است که به یک نمونه اشاره می شود: «عن ابی عبدالله قال: من زوج اعزباً کان ممن ینظر الله الیه یوم القیامه» (حر عاملی، 1409ق: باب12، ح1)
ج: عدم هراس از فقر مالی؛ خداوند متعال می فرماید: «ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله» (نور،32) اگر علت ازدواج نکردن فقر باشد، خداوند آن ها را بی نیاز خواهد کرد و به زندگی آن ها نظری خواهد کرد؛ بنابراین هرگز نباید ترس از فقر، مانعی برای ازدواج باشد.
«عن محمد بن جعفر عن ابیه عن آبائه (ع) قال رسول الله (ص): من ترک التزویج مخافة الفقر فقد ساء بالله عزوجل ان الله عزوجل یقول ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله» (حر عاملی، 1409ق: باب10، ح2)
منشأ طبیعی ازدواج
ازدواج به معنای جمع شدن نر و ماده اختصاص به افراد بشر ندارد؛ بلکه در مجموعه هستی این قانون حاکم است و انسان ها و افراد بشر جزئی از این مجموعه هستند.
«و من کل شیئ خلقنا زوجین لعلّکم تذکرون» (ذاریات،49)
«والله جعل لکم من انفسکم ازواجاً و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفده» (نحل،72)
منشأ طبیعی ازدواج را ابتدا می بایست در خلقت زن و مرد، غرائز و کشش های آن دو جستجو کرد؛ بنابراین قبل از هر چیز، خلقت زن و مرد و اختلاف میان این دو و در حقیقت تفاوت های آنان را باید مورد بررسی قرار داد تا مقدمه ای برای بحث عوامل و منشأ طبیعی ازدواج باشد.
در خلقت زن و مرد، به لحاظ گوهر مایه ی اصلی، تفاوت و دوگانگی نیست و هر دو جنس از یک گوهر و ماده آفریده شده اند و دارای یک اتحاد نوعی هستند. «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها...» (نساء،1) «این آیه در مقام بیان حقیقت افراد انسان ها است که با آن همه کثرت که مشاهده می شود، از یک اصل می باشند و از ریشه واحدی منشعب شده اند.» (طباطبائی، 1972م: ج4، ص135) اما با وجود اشتراک در گوهر وجودی آن ها، دارای تفاوت ها و اختلاف هایی نیز هستند؛ از جمله آیاتی که در مورد زن و مرد آمده و بیانگر این تفاوت است، به دو آیه ذیل می توان اشاره کرد:
مادر حضرت مریم (س) پس از به دنیا آوردن وی گفت: «... ربّ انّی وضعتها اُنثی و الله اعلمُ بما وضعت و لیس الذَّکر کالأُنثی...» (آل عمران،36) عبارت «و لیس الذکر کالانثی»، مقول قول خداوند متعال است. (طباطبائی، 1972م: ج3، 170) و به نحو مطلق هم شامل تفاوت های جسمی و ظاهری زن و مرد و هم تفاوت های روانی و روحی آنان می شود.
«... و قد خلقکم اطواراً» (نوح، 14) کلمه اطواراً عام است و شامل مراحل خلقت انسان از خاک و نطفه تا پیری می شود؛ هم چنین شامل همه گونه تفاوت و دگرگونی می شود و همه ی موارد اختلاف را در برمی گیرد: اختلاف در ذکورت و أنوثت، رنگ پوست، هیأت افراد و اختلاف و تفاوت در قوت و ضعف (طباطبایی، 1972م: ج20، ص32)
قانون خلقت، زن و مرد را طالب یکدیگر قرار داده و آن ها را نیازمند به یکدیگر آفریده است. در واقع زن و مرد در خود نواقصی می بینند که با ازدواج و در کنار یکدیگر بودن می توانند آن نواقص را برطرف کنند و مکمل یکدیگر باشند. برای تحکیم پیوند میان آنان، این تفاوت های عجیب جسمی و روحی میان آن ها قرار داده شده است. (مطهری، 1369: ص211)
با توجه به مقدمه ی فوق، منشأ طبیعی ازدواج را می توان تحت چند عنوان مورد بررسی قرار داد:
الف: غریزه جنسی
همه انسان ها اعم از زن و مرد در فطرت و باطن خود تمایل به جنس مخالف را می یابند و در ذات خود یک نحوه کشش متقابل احساس می کنند و از تماس با جنس مخالف، لذت می برند. این همان غریزه جنسی است که منشأ طبیعی ازدواج به حساب می آید و منشأ گرایش مرد به زن و بالعکس شده است. این گرایش مبتنی بر خلقت زن و مرد است و نیاز به اثبات ندارد؛ زیرا زن و مرد آن را در خود می یابند و درک می کنند. تکوینیات مرد و زن به گونه ای است که گویی این دو برای هم آفریده شده اند؛ نه زن از مرد بی نیاز است و نه مرد از زن و قرآن آن را یک واقعیت و حقیقت می داند. «هن لباس لکم و انتم لباس لهن» (بقره، 187)
بنابراین چنان که پیش از این بیان شد، مسیر طبیعی و فطری غریزه ی جنسی جز با برقرار شدن ارتباط جنسی با جنس مخالف ارضا نمی شود؛ این خود طبیعی ترین مسیر است؛ لیکن مسلم است که غریزه جنسی خود به خود راه صحیح ارضا را به انسان نشان نمی دهد؛ مثل گرسنگی که انسان آن را احساس می کند و با خوردن برطرف می شود؛ آن را نیز درک می کند؛ اما این که چه چیز بخورد یا چگونه بخورد، دیگر آن را طبیعت گرسنگی بیان نمی کند.
قرآن اصل مسأله ی شهوت و غریزه جنسی، هم چنین مسیر ارضای آن را که چگونه باید باشد و اینکه کدام مسیر صحیح و کدام یک باطل است، را بیان کرده است.
«و لوطاً اذ قال لقومه أتأتون الفاحشة ماسبقکم بها من احد من العالمین انکم لتأتون الرّجال شهوة من دون النساء بل انتم قوم مسرفون» (اعراف، 81-80)
در این آیه، خداوند متعال اصل غریزه ی جنسی را بیان کرده و مسیر انحرافی آن را نیز گوشزد کرده است که تمایل و ارضای شهوت با هم جنس به طور دقیق خلاف مسیر فطرت می باشد و از همین جهت به آن ها مسرف و تجاوزگر اطلاق کرده است. این مسیر باطل و غیر صحیح در اعمال و ارضای شهوت است.
اما مسیر صحیح ارضای غریزه ی جنسی در قرآن کریم، چنین بیان شده است: «والذین هم لفروجهم حافظون الاّ علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین» (مؤمنون، 6-5)
بنابراین از آیات فوق چنین استنباط می شود:
اولاً، مسیر فطری غریزه ی جنسی آن است که با تمتع از جنس مخالف ارضا شود و ارتباط جنسی با هم جنس ممنوع است. ثانیاً، طبق آیه 5 و 6 سوره مؤمنون، رابطه با جنس مخالف محدود به آن چیزی است که در چهارچوب قانون و شرع بیان شده است که همان «ازدواج» می باشد.
ب: نیاز به سکون و آرامش
انسان ها با توجه به زندگی اجتماعی و مادی خویش، دارای مشکلات و مسائل خاص زندگی خود هستند و چنان چه بخواهند زندگی صحیح همراه با لذت و سعادت داشته باشند، می بایست آن نگرانی ها، خستگی ها و اضطراب ها را از سر راه خود بردارند و تبدیل به آرامش و سکون کنند. بر طبق فرموده ی قرآن کریم، «الا بذکرالله تطمئن القلوب» (رعد، 28) انسان ها نیاز به آرامش دارند.
یکی از عوامل ازدواج، همان نیاز و تمایل انسان ها به آرامش و سکون است که در سایه ی ازدواج، تحقق پیدا می کند. این آرامش و آسودگی از این جا ناشی می شود که این دو جنس، مکمل یکدیگر و مایه ی نشاط و پرورش یکدیگر می باشند؛ به طوری که هر یک بدون دیگری ناقص است؛ به همین جهت است که به یکدیگر تمایل پیدا می کنند تا نواقص خود را برطرف کنند؛ اگر به هم برسند، سکون و آرامش که کمال آن ها است، تحقق پیدا می کند. (طباطبایی، 1972م: ج16، ص166) این آرامش هم از جهت جسمی و روحی و هم از جنبه ی فردی و اجتماعی است و این عدم تعادل روحی و ناآرامی های روانی که افراد مجرد با آن دست به گریبان هستند، کم وبیش بر همگان روشن است. (مکارم شیرازی، 1369: ج16، ص392) خداوند متعال در این رابطه می فرماید:
«هوالذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها...» (اعراف، 189)
«و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها...» (روم، 21)
جهت روشن شدن معنای آیه، لازم است واژه ی سکون و سکونت از نظر اهل لغت بررسی شود:
«سکن» در لغت، به معنی استقرار و ثبوت است که در مقابل حرکت قرار می گیرد و این شامل استقرار و ثبوت مادی و معنوی، ظاهری و باطنی می شود و گاه از آن به طمأنینه و رفع اضطراب تعبیر می کنند و اگر با «الی» متعدی شود، به معنی اعتماد و اطمینان است. (مصطفوی، 1360: ج5، ص189) «سکن الیه بمعنی مال الیه» و گاهی از آن تعبیر کلی می کنند: «السکن کل ما سکنت الیه من محبوب» (ابن فارس، 1389ق: ج3، ص89)
خداوند متعال می فرماید: «لتسکنوا الیها» یا «لیسکن الیها» و نمی فرماید: «لتسکنوا عندها» یا «لیسکن عندها»؛ زیرا «سکن عنده» سکون جسمی را می رساند؛ به جهت این که کلمه «عند» ظرف مکان است و برای اجسام آورده می شود؛ اما «سکن الیه» شامل سکون جسمی و روحی می شود. (رازی، بی تا: ج25، ص110) از این رو، «لتسکنوا» و «لیسکن» مطلق است و شامل هرگونه آرامش و سکون می شود.
نکته قابل توجه دیگر این است که قرآن علت خلق زن برای مرد و بالعکس را همان سکونت و آرامش بیان می کند و این از تعلیل آیه ی «خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها» به دست می آید. همچنین از دو آیه ی فوق الذکر، این نکته به دست می آید که ازدواج موجب آرامش زن و مرد می شود نه این که فقط زن موجب آرامش و سکونت مرد شود؛ زیرا اولاً در آیه آمده است: «لتسکنوا الیها» و این خطابی است که شامل زن و مرد می شود؛ ثانیاً بر فرض این که آیه ی «لیسکن الیها» فقط شامل مرد شود به دلیل تلازم میان آرامش و سکون، اگر این آرامش در مرد تحقق پیدا کرد، بالتّبع برای زن هم آرامش و سکون حاصل می شود.
ج: نیاز به انس و مودت
طبیعت و فطرت افراد بشر اقتضا می کند که انسان ها به صورت دسته جمعی زندگی کنند. برپایه ی همین اصل، انسان ها احساس نیاز به دوستی، محبت و داشتن رابطه با یکدیگر می کنند. این، نیاز روحی و فطری انسان ها به انس و مودت، امری بدیهی است. قرآن کریم می فرماید: این انس و مودت را ما در کانون ازدواج و همسری قرار داده ایم و زن و شوهر را مأنوس و محبوب یکدیگر قرار دادیم؛ «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک لایات لقوم یتفکّرون» (روم،21) بر طبق آیه ی فوق مشخص می شود که نزدیکی رابطه میان زن و مرد، فقط از جهت شهوانی نیست، بلکه به سبب مودت و رحمت است و از همین باب مقصود این گونه روایات روشن می شود: «من اخلاق الانبیاء حب النساء.» (مجلسی، 1403ق: ج100، ص236)، «و حبب الیّ من دنیاکم النساء.» (همان، ص218)
در حقیقت، قانون خلقت است که زن و مرد را طالب یکدیگر و علاقه مند به هم قرار داده است؛ اما نه از نوع علاقه ای که انسان به اشیاء دارد و از خودخواهی ناشی می شود؛ یعنی اشیا را برای خود می خواهد و فدای آسایش خود می کند؛ علاقه زوجیت به این معنا است که هر یک از زوجین سعادت و آسایش دیگری را می خواهد و از گذشت و فداکاری درباره ی وی لذت می برد. (مطهری، 1369: ص211) به همین جهت دیده می شود که گاه میان همسران مسائل شهوی و ارضای غریزه جنسی ممکن نیست (خواه به جهت کهولت سن، مریضی یا غیر آن) اما زندگی شیرین و همراه با محبتی دارند و این دقیقاً به جهت نیاز انسان به انس، رفاقت و دوستی است و احتمالاً از همین باب، بعضی از مفسرین تفاوت میان محبت و رحمت را این چنین تفسیر کرده اند: «محبت در هنگام جوانی و زیبایی است؛ ولی هنگام پیری بیشتر رحمت و عطوفت است.» (رک. فخررازی، بی تا: ج25، ص111 ؛ مکارم شیرازی، 1369: ج16، ص325)
از شیخ صدوق در «علل الشرایع» به شکل مستند و در «من لایحضره الفقیه» به شکل مرسل نقل شده است: زرارةبن اعین از حضرت صادق (ع) سؤال کرد: نزد ما مردمی هستند که می گویند خداوند حوا را از قسمت نهایی دنده چپ آدم آفریده است، آیا این صحیح است؟ امام صادق (ع) فرمود: خداوند از چنین نسبتی منزه و هم برتر از آن است؛ سپس فرمود: خداوند بعد از آفرینش حضرت آدم، حوا را به شکل نوظهور پدید آورد؛ حضرت آدم بعد از آگاهی از خلقت حوا از خداوند متعال پرسید: این کیست که قرب و نگاه او مایه ی انس من شده است؟ خداوند فرمود: این حوا است، آیا دوست داری که با تو باشد و مایه ی انس تو باشد و با تو سخن بگوید و همنشین تو و تابع تو باشد؟ حضرت آدم (ع) گفت: آری پروردگارا! تا زنده ام، سپاس تو بر من لازم است، آن گاه خداوند فرمود از من ازدواج او را بخواه؛ چون صلاحیت همسری تو را جهت تأمین شهوت دارد و خداوند شهوت جنسی را به وی عطا نمود. (رک. شیخ صدوق، 1401ق: ج3، ص229؛ حسینی بحرانی، 1334: ج1، ص336؛ جوادی آملی، 1369: ص35) از این روایت استفاده می شود که نزدیکی و نگاه آدم (ع) به حوا، مایه ی انس وی شده است و خداوند نیز همین اصل را پایه ی برقراری ارتباط آن ها با هم قرار داد و این انس انسان، قبل از ظهور غریزه ی شهوت جنسی بوده است. (جوادی آملی، 1369: ص36)
نکته قابل توجه این است که پیوند دو همسر، پیوندی قراردادی و سببی است؛ با این وجود، در اغلب پیوندها، محبت و علاقه آن چنان به وجود می آید که حتی از علاقه ی نسبی پیشی می گیرد؛ این علاقه و محبت همان چیزی است که آیه «وجعل بینکم مودة و رحمة» بیان می کند و در حقیقت این دو یکی می شوند و این از تعبیر قرآن به «عقدة النکاح» استفاده می شود؛ زیرا در آیه ی «و لاتعزموا عقدة النکاح حتی یبلغ الکتاب اجله» (بقره، 235)، زوجیت به «عقده» تشبیه شده است و عقده در لغت عرب به همان گره ای که به دو تکه نخ زده می شود، به شکلی که آن دو تکه نخ یکی می شود، اطلاق می شود. از این رو، زن و شوهر با عقد نکاح در واقع یکی می شوند. (طباطبایی، 1972م: ج2، ص244)
از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که بعد از جنگ احد به دختر جحش فرمود: دایی تو، حمزه شهید شد. گفت: «انا لله و انا الیه راجعون»؛ من اجر این مصیبت را از خدا می خواهم. سپس پیامبر(ص) فرمود: برادرت نیز شهید شد؛ بار دیگر همان جملات سابق را تکرار نمود؛ اما همین که خبر شهادت همسرش را به او داد، دست بر سر گذاشت و فریاد کشید. پیامبر(ص) فرمود: «نعم مایعدل الزوج عند المرأة شئ»؛ «بله، در نزد زنان چیزی و یا کسی جای همسر را نخواهد گرفت.» (رک. عروسی حویزی، بی تا: ج4، ص174 ؛ مکارم شیرازی، 1369: ج16، ص47)
د:میل به تداوم وجود خویش
ازدواج منشأ بقای نسل و حفظ نوع بشری است و همین میل انسان به فرزند داشتن و حب بقا، می تواند منشأ طبیعی ازدواج باشد و این میل و علاقه، میلی فطری و طبیعی است که هر فردی آن را احساس می کند. البته اغراض و اهداف دیگری نیز می تواند آن را تقویت کند که در میان انسان ها مختلف و متفاوت است. به عنوان نمونه، در جوامع عشیره ای، وجود فرزند زیاد منشأ قدرت به حساب می آید؛ گروهی دیگر، فرزند را جهت دستگیری در ایام پیری و... می خواهند؛ اما اصل فرزند داشتن، به این جهت مطلوب است که دنباله ی وجود خود انسان تلقی می شود و در جهت تمایل به بقا و حیات خویشتن است. آدمی فرزند را مرتبه ی نازله از وجود خویش تلقی می کند و بقای آن را بقای خود می داند.
بنابراین، با وجود انگیزه های مختلف برای طلب فرزند، یک میل فطری هم که میلی اصیل و مطلوب است وجود دارد و خواست مستقل فطری به آن تعلق می گیرد.
قرآن کریم، زناشویی را تنها وسیله ی حفظ نسل و بقای نوع انسان و داشتن فرزندان صالح معرفی کرده است. «والله جعل لکم من انفسکم ازواجاً و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفدة» (نحل،72) یکی از صفات عبادالرحمن این است که از خداوند متعال می خواهند که به آن ها فرزندان صالح بدهد «والّذین یقولون ربّنا هب لنا من ازواجنا و ذرّیاتنا قرّة اعینٍ واجعلنا للمتّقین اماماً» (فرقان،74) عشق و علاقه زکریا به فرزند نیکو و صالح داشتن، حکایت از یک میل فطری و ذاتی به داشتن فرزند می کند: «هنالک دعا زکریّا ربه قال رب هب لی من لّدنک ذرّیة طیبه انک سمیع الدعا» (آل عمران، 38)
از جمله موارد اثبات مطلوبیت فرزند و فطری بودن آن، این نکته است که انسان هایی که از داشتن فرزند محروم هستند، درصدد برمی آیند که برای خود فرزندخوانده ای فراهم کنند. قرآن در این زمینه بیانی دارد که به آن اشاره می شود: کسی که یوسف (ع) را در مصر خرید، به همسرش سفارش او را کرد و گفت: «اکرمی مثواه عسی ان ینفعنا او نتّخذه ولداً...» (یوسف،21) از این جمله چنین استفاده می شود که عزیز مصر فرزندی نداشت و در اشتیاق فرزند به سر می برد، هنگامی که چشمش به این کودک زیبا و برومند افتاد، دل به وی بست که جای فرزند او باشد.
آثار و فواید ازدواج
آثار و فواید فردی و اجتماعی بر ازدواج مترتب است که در پرتو این آثار هم فرد و هم جامعه سعادتمند می شود؛ از این رو جهت روشن شدن ارزش و منزلت ازدواج، اشاره ای گذرا به فواید و آثار مستقیم ازدواج می شود:
الف: حفظ از تباهی و فساد
همان طور که پیش از این بیان شد، یکی از غرایز انسان، غریزه ی شهوت است که از قوی ترین غرایز به حساب می آید. به این غریزه و ندای فطرت می بایست پاسخ مناسب داده شود و پاسخ مناسب به این غریزه این است که ارضای آن در یک چارچوب و محدوده ی خاصی صورت گیرد و این محدوده، همان ازدواج است که موجب حفظ از گناه و فساد می شود. اینک به برخی از مستندات این مطلب در آیات قرآن کریم اشاره می شود:
1 در داستان قوم لوط آمده است: وقتی که فرستادگان الهی وارد خانه حضرت لوط شدند، قوم وی اطراف خانه ی او جمع شدند و از حضرت لوط درخواست کردند که آن فرستادگان را تحویل دهد تا به مقصود خود برسند.[1] حضرت لوط در پاسخ آن ها فرمود: «… یا قوم هؤلاء بناتی هنّ اطهرلکم فاتقوا الله و لاتُخزون فی ضیفی...» (هود،78)
با توجه به سابقه ی این قوم، آن چه که لوط پیامبر به آن ها پیشنهاد کرد، مسأله ازدواج دختران خود به آن ها بود و این که غریزه ی جنسی آن ها در یک ضابطه و محدوده ی خاص تأمین گردد؛ نه این که دختران خویش را بدون عقد نکاح در اختیار آن ها قرار بدهد؛ زیرا اولاً، وقتی که فرمود: «هؤلاء بناتی هن اطهر لکم»، این ها دختران من برای شما باشند و موجب طهارت شما هستند و در آن ها طهارت، پاکی و عفاف است، این هرگز سازگاری ندارد به این که گفته شود دختران خود را بدون ازدواج و نکاح در اختیار آن ها قرار دهد؛ زیرا این دیگر سفاح و زنا به حساب می آید و در زنا و سفاح هرگز طهارت و پاکی نیست. «و لاتقربوا الزّنا انه کان فاحشةً و ساء سبیلاً» (اسراء،32) ثانیاً، مقصود حضرت لوط از این گفتار، نشان دادن راه علاج فساد و تباهی است که به آن مبتلا گشته اند و این از مقام پیامبران به دور است که علاج فساد را به فساد دیگر و راه باطل را به باطلی دیگر نشان دهد و راه علاج لواط را با زنا بیان کند. (طباطبایی، 1972م: ج10، ص339) ثالثاً، ممکن نیست که مقصود حضرت لوط از جمله ی «هؤلاء بناتی هنّ اطهر لکم»، ازدواج دختران خود نباشد؛ زیرا لازم می آید پیامبری که معصوم است، امر و تشویق به منکر و فحشا کرده باشد و این با عصمت انبیا سازگار نیست. رابعاً، اگر مراد از «هؤلاء بناتی هنّ اطهرلکم» ازدواج آن ها نباشد، دیگر دنباله آیه که می فرماید: «فاتقوالله» معنی ندارد؛ زیرا در زنا، تقوای الهی تحقق ندارد و اگر برای دفع رسوایی و ننگ از خود باشد، همان جمله «و لاتخزونی فی ضیفی» کافی بود و دیگر نیازی به فاتقوالله نبود.
بنابراین، آن چه که از مجموع این بیان ها در رابطه با آیه استفاده می شود، این است که ازدواج موجب پاکی و طهارت و دوری از فساد ، گناه، پلیدی و ناپاکی است.
2 آیه ی دیگر در مورد زنان مطلقه است که می فرماید: اگر خواستند با همسر مورد علاقه خود ازدواج کنند، مانع ازدواج آن ها نشوید؛ زیرا موجب پاکی و رشد شما است.
«و اذا طلّقتم النّساء فبلغن اجلهن فلا تعضلوهنّ ان ینکحن ازواجهنّ إذا تَراضَوا بینهم بالمعروف ذلک یوعظ به من کان منکم یؤمن بالله و الیوم الآخر ذلکم ازکی لکم و اطهر والله یعلم و انتم لاتعلمون» (بقره،232) آیه ی مبارکه نهی می کند کسانی را که مانع ازدواج زنان مطلقه پس از اتمام عدّه می شوند و سپس در انتهای آیه می فرماید: این عدم منع از ازدواج، موجب پاکی و رشد برای شما است.
«از آیه ی فوق این نکته به دست می آید که ازدواج عامل تقویت توحیدخواهی بر مبنای فطرت می شود و بر اساس آن همه ی فضایل رشد می کند و هم چنین ملکه عفت و حیا به وجود می آید؛ رشد می کند و موجب پاکدامنی و طهارت می شود و از این که توجه به اجانب بشود، حفظ می کند.» (رک. طباطبایی، 1972م: ج2، ص239) اگرچه آیه درخصوص زنان است و بر همین اساس «ازکی لکم و اطهر» فرموده است، اما همین بیان در مورد مردان نیز می آید؛ زیرا این دو از هم جدا نیستند؛ پس اگر ازدواج موجب پاکدامنی زن و عدم توجه وی به اجانب می شود، همین طور در مرد هم موجب عفت و پاکی و عدم توجه به اجنبیه می شود. پس قرآن مرد و زن را وابسته به یکدیگر می داند: «احلَّ لکم لیلة الصّیام الرَّفث الی نسائکم هنّ لباس لکم و انتم لباس لَهُنَّ...» (بقره،187) با آن که به جمله ی «هن لباس لکم و انتم لباس لهن» نیازی نبوده و در مقام بیان آن نبوده است، اما طرح آن، حقیقت و واقعیتی را بیان می کند و آن این است که اصل نیاز این دو جنس به همدیگر، امری مسلم و حقیقتی انکارناپذیر است. هم چنین، بیانگر این مطلب است که زن و مرد هر یک در محدوده ی ازدواج موجب ممانعت دیگری از متابعت فجور و اشاعه ی آن بین افراد نوع انسانی می شود و در واقع هر یک برای دیگری پوشش و لباسی است که عیوب و زشتی های دیگری را می پوشاند. (طباطبایی، 1972م: ج2، ص44)
امام صادق (ع) در این زمینه روایتی را از پیامبر (ص) نقل می کند: «اذا جاءکم من ترضون خلقه و دینه فزوجوه والا تفعلوه تکن فتنه فی الارض و فساد کبیر» این روایت، حکایت از این مطلب دارد که اگر ازدواج تحقق پیدا نکند و در میان مردم گرایش به ازدواج کم شود، موجبات فساد و تباهی و فتنه فراهم می آید. (رک. حر عاملی، 1409ق: کتاب النکاح، باب28)
ب: بقای نسل و نوع انسان
تولید نسل مطابق با طبیعت انسان و مراد خداوند متعال است.
«والله جعل لکم من انفسکم ازواجاً و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفده و رزقکم من الطیبات أفبالباطل یؤمنون و بنعمةالله هم یکفرون.» (نحل،72)
خداوند زن و مرد را از یک جنس قرار داد و از آن ها فرزندان و نوه ها قرار داد و این خود یکی از بالاترین نعمت های خداوند متعال است؛ زیرا به طور فطری و تکوینی، اساس و بنیه ی جامعه ی بشری بر آن بنا گذاشته می شود و از آن است که تعاون، همیاری و هم زیستی بر می خیزد و اگر انسان این رشته و ارتباط تکوینی بین زن و مرد را از هم جدا کند و از آن دوری کند، هر آینه جامعه بشری از میان رفته و از هم گسسته خواهد شد و در واقع به هلاکت و نابودی انسان منجر خواهد شد. (طباطبایی، 1972م: ج2، ص214)
«نسائکم حرث لکم فأتوا حرثکم انّی شئتم و قدّموا لانفسکم...» (بقره،223)
خداوند از زنان به عنوان کشتزار و از مردان به عنوان کسی که بذر در اختیار دارد و آن را می کارد، یاد کرده است که ثمره ی آن فرزند خواهد بود که جمله «وقدموا لانفسکم» بیانگر آن است. از آن جا که هدف از خلقت انسان، عبادت باری تعالی است: «و ماخلقت الجنَّ والانس الاّ لیعبدون» (ذاریات،56)، بقای نسل صالح منجر به ابقای ذکر خداوند و یاد پروردگار می شود. «... و نکتب ماقدّموا وآثارهم» (یس،12) و ثواب و خیر پدر و مادر هم به فرزندان صالح و هم به آباء آن ها می رسد. (رک. طباطبایی، 1972م: ج2، ص214)
دعای عباد برای داشتن فرزند صالح و نیکو: «... ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرّیاتنا قرّة اعین واجعلنا للمتّقین اماما» (فرقان،74) و دعای حضرت زکریا در دو آیه ی ذیل، بیانگر نیاز فطری انسان به فرزند و البته فرزند صالح و نیکو است: «هنالک دعا زکریا ربه قال رب هب لی من لدنک ذرّیة طیبه انک سمیع الدعا» (آل عمران، 38)؛ «... فهب لی من لّدنک ولیّاً یرثنی و یرث من آل یعقوب و اجعله ربّ رضیّاً» (مریم، 6-5)
بنابراین، در آیاتی که بعضی از انبیا مثل حضرت زکریا (ع) و حضرت ابراهیم (ع) درخواست فرزند از خداوند کرده اند، همه این ها علاوه بر آن میل فطری و طبیعی، بر این دلالت دارد که داشتن فرزند صالح نیز شرط است.
ج: تأمین آرامش و آسایش
فطرت و طبیعت انسان، احساس نیاز به آسایش، آرامش جسمی و روحی و انس و مودت دارد و آن را فقط در کانون گرم و صمیمی خانواده جستجو می کند و به واسطه ی ازدواج است که غریزه ی سرکش شهوت آرام می گیرد و آسایش جسم و روح تحقق پیدا می کند. «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّةً و رحمة انّ فی ذلک لایات لقوم یتفکرون» (روم، 21) لذا اگر در سایه ی ازدواج، زن و مرد احساس آرامش و آسایش فکر و جسم کنند و بین آن ها انس و مودت برقرار شود، این ازدواج با ثبات خواهد بود و هرگز متزلزل نخواهد شد.
«امام صادق (ع) فرمود: پنج صفت است که هر کس یکی از آن ها را نداشته باشد، همواره زندگی او با نقص و عقل او با کمی و فکر او مشغول خواهد بود. اول، سلامتی؛ دوم، امنیت؛ سوم، روزی فراوان؛ چهارم، مونس و هم فکر؛ از امام سؤال کردم مونس و هم فکر کیست؟ حضرت فرمود: همسر شایسته...» (حرعاملی، 1409ق: کتاب النکاح، باب14، مقدمات النکاح، ح7)
د: سعادتمندی جامعه
هریک از افراد بشر، وقتی که به حد رشد و بلوغ رسید، در خود میل غریزی و فطری نسبت به جنس مخالف احساس می کند و می بایست این تمایل طرفینی که همان غریزه ی جنسی است، به شکل مطلوب و قابل قبولی ارضا شود؛ این جا است که نیاز انسان به تشکل اجتماع که همان خانواده است، احساس می شود؛ از این رو، جامعه ای سعادتمند می شود که رابطه جنسی و توالد و تناسل در آن منظم و بر پایه ی صحیح استوار باشد. جامعه ای که روابط جنسی در آن آزاد و بی قید و شرط باشد و بی بندوباری در آن حاکم باشد، همیشه با فساد وتباهی دست به گریبان خواهد بود. هسته مرکزی جامعه، خانواده است؛ جامعه ای که افراد آن از تشکیل خانواده و قبول مسئولیت های آن شانه خالی کنند، روی خوشبختی و ترقی را نخواهد دید. فرزندان ناشی از نکاح و تربیت شده در خانواده هستند که می توانند در گرداندن چرخ های اجتماع و بهسازی اجتماعی و اقتصادی بدان ها امید بست. فرزندان ناشی از روابط نامشروع و آزاد، اغلب از تربیت صحیح محروم و عناصر بزهکار و سربار جامعه اند (رک. صفایی، 1370: ص27) و از آن جا که هرگز طعم محبت گرم خانواده را نچشیده اند، همیشه همراه با عقده و کینه زندگی خواهند کرد. همین امور باعث تزلزل جامعه و نهایتاً انحراف و سقوط آن خواهد شد.
«و لا تقربوا الزّنا انه کان فاحشة وساء سبیلا» (اسراء، 32) اگر به جای ازدواج، سفاح و زنا میان جوامع حاکم شود، امراض گوناگون جسمی و روحی در جامعه رایج می شود و عفت، پاکی و صداقت رخت برمی بندد و به هرج و مرج، نابودی جامعه و سعادت بشری خواهد انجامید.
ه: توسعه اقتصادی
وضعیت معیشتی و رفاه اقتصادی، در زندگی خانوادگی، دارای نقش مهمی است. تأمین مقدمات ازدواج و فراهم کردن وسائل زندگی زناشویی از قبیل خوراک، پوشاک، مسکن و برخی مسائل تشریفاتی که نقش اساسی در تشکیل خانواده ندارد، موجب شده است که عده ای زیر بار مسئولیت زندگی زناشویی در سنین جوانی نروند.
اسلام و قرآن این نگرش را صحیح نمی داند؛ بلکه توسعه ی معیشتی را پس از ازدواج به واسطه تلاش و برکت همراه آن، تضمین کرده است. «وانکحوا الایامی منکم والصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله والله واسع علیم.» (نور، 32) بر طبق آیه ی مبارکه، فقر و بی چیزی مانعی در جهت تشکیل خانواده نمی باشد؛ زیرا، خداوند در پرتو ازدواج برکت و بی نیازی عطا می کند. معمولاً فردی که خانواده تشکیل می دهد، به زندگی و فعالیت های اقتصادی علاقه بیشتری نشان می دهد؛ بیشتر کار می کند و درپی درآمد بیشتری است تا بتواند رفاه خانواده ی خود را به نحو احسن تأمین کند و این در توسعه معیشتی اقتصادی خانواده و کشور مؤثر خواهد بود. (صفایی، 1370: ص9) البته قابل ذکر است، آن چه که قرآن بیان می کند، بی نیاز شدن زن و مرد است و این با توجه به معنی غنا به دست می آید. ازدواجی که همراه با ایمان و تقوی باشد، خداوند به آن برکت، تلاش و روزی پرثمر می دهد: «و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب...» (طلاق، 3)
در این رابطه به بعضی روایات اشاره می شود:
«عن ابی عبدالله (ع) قال جاء رجل الی النبی (ص) فشکا الیه الحاجه فقال، تزوج فتزوج فوسع علیه»، «امام صادق (ص) فرمود: مردی نزد پیامبر (ص) آمد و از تهی دستی شکایت کرد: پیامبر (ص) فرمود: ازدواج کن. آن مرد ازدواج کرد و گشایشی در زندگی او پدید آمد.» (کلینی، 1401ق: ج5، ص330)
از مردم یمامه شخصی به نام جوبیر مسلمان شد. مردی کوتاه قامت، بدقیافه و زشت منظر بود؛ پیامبر(ص) روزی نگاه مهربان و دلسوزانه ای به وی کرد و فرمود: «لو تزوجت امرأة فعففت بها فرجک و اعانتک علی دنیاک و آخرتک»، «اگر همسر اختیار می کردی، سبب گشایش و حفظ تو می شد و کمکی برای دنیا و آخرت تو بود.» (حرعاملی، 1409ق: کتاب النکاح، باب25، ح1) عبارت «اعانتک علی دنیاک و آخرتک» کمک به زن و مرد در توسعه اقتصادی خانواده و دیگر امور مربوط به زندگی خانوادگی را اشاره می کند.
«عن ابی عبدالله (ع) قال: الرزق مع النساء و العیال» (همان: باب11، ح4)
«قال رسول الله (ص): اتخذوا الأهل فانه ارزق لکم» (همان)
ملاک های انتخاب همسر
با توجه به اهمیتی که همسرگزینی در زندگی دارد و آثاری که بر آن مترتب است، می بایست برای اتخاذ همسر، ملاک هایی باشد تا بر آن مبنا، انتخاب صورت گیرد. ملاک های موردنظر قرآن و سنت به عبارت ذیل است:
الف: ایمان و اعتقاد دینی
برخوردار بودن از ایمان دینی، یکی از مهم ترین شرایط انتخاب همسر است. زن و مرد می بایست در بعد دینی، هم فکر و هم عقیده باشند و اگر یکی از آن ها مشرک باشد، عقدِ ازدواج آن ها باطل خواهد بود. قرآن صراحتاً این مطلب را بیان می کند: «ولاتنکحوا المشرکات حتی یؤمنَّ و الاَمة مؤمنة خیر من مشرکة و لواعجبتکم و لا تنکحوا المشرکین حتی یؤمنوا و لعبد مؤمن خیر من مشرک و لو اعجبکم اولئک یدعون الَی النّار والله یدعوا الی الجنَّة و المغفرة بإذنه و یبیّن آیاته للنّاس لعلّهم یتذکّرون.» (بقره، 221)
از آن جا که ازدواج بهترین، بالاترین و قوی ترین رابطه بین دو انسان و بین دو جنس مخالف است، (قطب، 1400ق: ج1، ص238) بر همین اساس، این دو نفر می بایست از جهت قلبی و روحی یکی باشند و این امر امکان پذیر نیست، مگر این که به لحاظ فکری و عقیدتی یکی باشند؛ زیرا مذهب، عقیده و فکر، مؤثرترین عامل در نفوس، افکار، قلوب و اعمال افراد است.
خداوند متعال، در آیه ی فوق حکمت حرمت ازدواج با مشرکان را چنین بیان می کند: «اولئک یدعون الی النار» مسیر مشرک مسیری انحرافی است که به ظلمت، تباهی و جهنم ختم می شود. در مقابل، مسیر افراد مؤمن، بهشت، رحمت، مودت و غفران است: «والله یدعوا الی الجنة والمغفرة باذنه» در این جا دعوت و مسیر خداوند، همان دعوت و مسیر افراد مؤمن است؛ به جهت این که تمام شئون زندگی مؤمنین در مسیر خداوند متعال است. (طباطبایی، 1972م: ج2، ص205) از آن جا که مسیر افراد مؤمن با مسیر افراد مشرک، تفاوتی اساسی و فاحش دارد، این اختلاف عقیده و مذهب هرگز با یگانگی و وحدتی که در ازدواج مطرح است، جمع نخواهد شد.
آیه ی «لاتنکحوا المشرکات حتی یؤمن... »، به طور صریح حرمت ازدواج با مشرک را می رساند. در این که مرد مسلمان یا زن مسلمان حق ندارد با مشرک ازدواج کند، بحث و اختلافی نیست؛ اما مسأله ی مورد اختلاف، این است که آیا «مشرک» شامل اهل کتاب نیز می شود یا خیر؟
از ظاهر برخی آیات، این مطلب به دست می آید که مشرک غیر کافر است و شامل اهل کتاب نمی شود که بر چندین مورد می توان استتناد کرد:
1. در چندین آیه مشرکین و اهل کتاب در کنار هم ذکر شده اند و عطف بر یکدیگر شده اند و این خود نشانه دوگانگی آن ها است.
«مایودّ الّذین کفروا من اهل الکتاب و لا المشرکین...» (بقره، 105)
«لم یکن الّذین کفروا من اهل الکتاب والمشرکین منفکّین حتی تأتیهم البینه» (بینه، 1)
«لتجدنَّ اشدَّ النّاسِ عداوةً لِلَّذین آمنوا الیهود والّذین اشرکوا» (مائده، 82)
«انّ الّذین کفروا من اهل الکتاب والمشرکین فی نار جهنم» (بینه، 6)
«انّ الذین امنوا والّذین هادوا والصّابئین والنّصاری والمجوس والّذین اشرکوا...» (حج،17)
2. از آیات قرآن استفاده می شود که اهل کتاب برای خداوند شریک قائل نبودند و به اصل نبوت و معاد اعتقاد داشتند و آن ها را می پذیرفتند. «قل یا اهل الکتاب تعالوا اِلی کلمة سواء بیننا و بینکم الاّ نعبدَ الاّ الله و لانشرک به شیئا...» (آل عمران، 64) ؛ «وقالوا لن یدخل الجنة الاّ من کان هوداً او نصاری...» (بقره، 111)؛ «فلمّا أحَسَّ عیسی منهم الکفر قال من انصاری الی الله قال الحواریّون نحن انصارالله امنّا بالله و اشهد بانّا مسلمون ربّنا آمنّا بما أنزلت و اتَّبعنا الرَّسولَ فاکتبنا مع الشاهدین» (آل عمران، 53-52)
3. در رابطه با جنگ و جهاد، نسبت احکام مشرکین با اهل کتاب متنوع و مختلف است؛ قرآن کریم درباره جنگ با مشرکین می فرماید: «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم واحصروهم...» (توبه، 5)؛ اما نسبت به اهل کتاب می فرماید: «قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لا بالیومِ الاخر و لایحرّمون ماحرّم الله و رسوله و لایدینون دین الحقّ من الّذین اوتوا الکتاب حتّی یعطوا الجزیة عن ید وهم صاغرون»، (توبه، 29)
این گونه آیات، تفاوت مشرکین با اهل کتاب را می رسانند و این که مشرک شامل اهل کتاب نمی شود؛[2] گرچه همگی در کفر شریک هستند؛ به دلیل این که کفر دارای مراتب است؛ مرتبه ی بالا و صورت عملی آن، همان شرک به خداست و مرحله ی نازل آن، یهودیان و مسیحیان هستند و مرحله نازل تر آن کسی است که منکر ضروری از اسلام یا تارک آن باشد؛ مثل تارک حج که به آن کفر اطلاق شده است. «ولِلّهِ عَلَی النّاس حجُّ البیتِ من استطاع إلیه سبیلاً و من کفر فانَّ اللهَ غنیٌ عن العالمین» (آل عمران، 97) این جا مراد این نیست که تارک حج کافر است؛ بلکه مراد فاسق بودن اوست؛ یعنی کافر به حج است.
آیه ای که جواز نکاح مردان مسلمان را با زنان اهل کتاب می رساند، بدین قرار است: «الیوم احلَّ لکم الطَّیِّبات و طعام الّذین اوتوا الکتاب... والمحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم إذا آتیتموهنَّ اجورهنَّ ... و من یکفر بالایمان فقد حبط عمله و هو فی الاخرة من الخاسرین» (مائده، 5) جمله ی «والمحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم» عطف بر «الیوم احل لکم» است و این جواز نکاح با زنان اهل کتاب که پاکدامن و عفیف هستند را می رساند. به این آیه اشکال شده است که این آیه به آیه «ولاتنکحوا المشرکات حتی یؤمن» نسخ شده است. بنابراین، حکم آیه ی سوره مائده که جواز ازدواج با زنان اهل کتاب می باشد، نسخ شده و حکم حرمت باقی می ماند و یکسری از روایات نیز، همین بیان را در حرمت ازدواج با زنان اهل کتاب تأیید می کند.
در جواب می توان گفت که اولاً، آیه سوره مائده که می فرماید: «الیوم احل لکم... والمحصنات من الذین اوتواالکتاب من قبلکم»، سیاق آیه و آیات قبل از آن، سیاق امتنان و تخفیف است و در مقام بیان این امر است و این را می توان از تفکر در آیات به دست آورد؛ بنابراین در این مقام، دیگر با نسخ سازگار نخواهد بود. ثانیاً، با توجه به مطالبی که در مورد عدم شمول شرک به اهل کتاب بیان شد، اصولاً آیه ی «ولاتنکحوا المشرکات...» و آیه ی «والمحصنات من الذین اوتوا الکتاب»، در ارتباط با یکدیگر نیستند تا این که ناسخ و منسوخی باشد؛ زیرا ثابت شد که مشرک شامل اهل کتاب نمی شود و ناظر به یکدیگر نیستند تا نسخی بشود. ثالثاً، طبق روایاتی که سند آن ها نیز صحیح است، سوره ی مائده آخرین سوره ای بوده است که بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد؛ در حالی که سوره بقره در مدینه بعد از هجرت نازل شد و بنابراین نمی تواند اول ناسخ باشد، سپس منسوخ بیاید. (طباطبایی، 1972م: ج2، ص204-202) برای نمونه به چند روایت که دلالت دارد بر این که سوره ی مائده، آخرین سوره ای بوده است که بر پیامبر(ص) نازل شد و در آن منسوخی نیست، اشاره می شود:
«عن امیرالمؤمنین (ع) قال کان القرآن ینسخ بعضه بعضاً و انما یؤخذ من رسول الله (ص) بآخره و کان آخر مانزل علیه سورة المائده نسخت ما قبلها و لم ینسخها شئ» (مجلسی، 1403ق: ج92، ص274)
«قال رسول الله (ص) ان سورة المائده آخر القرآن نزولاً فاحلوا حلالها و حرموا حرامها» (سیوطی، 1403ق: ج2، ص252)
«عن علی(ع) ... انما نزلت المائده قبل ان یقبض رسول الله بشهرین او ثلاثه» (حرعاملی، 1409ق: کتاب الطهاره، ح1)
اشکال مطرح شده ی دیگر این است که آیه ی مذکور در سوره ی مائده با آیه 10 سوره ممتحنه که می فرماید: «ولاتمسکوا بعصم الکوافر» تنافی دارد؛ زیرا این آیه ناسخ آیه سوره ی مائده است؛ بنابراین، نمی توان حکم به جواز ازدواج با اهل کتاب کرد.
در جواب می توان گفت که اولاً، تنافی بین دو آیه نیست و آیه سوره ی ممتحنه نمی تواند ناسخ باشد؛ زیرا در سوره ممتحنه صحبت از زنان و مردانی است که کافر بودند و سپس مرد مسلمان می شود و با توجه به شرایط خاص زمان، پیامبر(ص) دستور می دهد که یا باید از زنان خود جدا شوند یا زنان آنان نیز مسلمان شوند و جهت ابتدایی در کار بوده است. ثانیاً، آیه ی سوره مائده همان گونه که توضیح داده شد، در مقام امتنان و تخفیف است و این با نسخ سازگار نیست؛ زیرا سیاق این آیات حکم تخفیف بر مسلمین را می رساند و این با نسخ شدن صحیح نمی باشد. ثالثاً، سوره ی ممتحنه در مدینه و قبل از فتح مکه نازل شد، اما سوره مائده آخرین سوره ای بود که بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد (معرفت، 1366: ج2، ص340) و بنابراین نمی تواند این مطلب صحیح باشد؛ چرا که لازمه ی آن این است که اول ناسخ باشد و سپس منسوخ بیاید و این محال است.
در مجموع به این نکات اشاره می شود:
1. در آیه سوره مائده که خداوند متعال می فرماید: «الیوم احل لکم... والمحصنات من الذین اوتوا الکتاب...»، فقط ازدواج مردان مسلمان با زنان اهل کتاب را بیان می کند و جواز آن را فقط در این صورت می رساند؛ نه ازدواج زنان مسلمان با مردان اهل کتاب را؛ زیرا به طور قطع آیه این صورت را بیان نمی کند و حرمت این قسم از ازدواج با اهل کتاب مسلم است.
2. روایاتی که در زمینه ازدواج با زنان اهل کتاب وارد شده است، صرف نظر از بحث سندی آن ها دلالت قاطع بر حرمت ازدواج با آن ها را ندارد؛ زیرا روایات وارده در این زمینه به چند دسته تقسیم می شوند: (نک. حرعاملی، 1409ق: کتاب النکاح)
دسته ای از روایات بیانگر این مطلبند، آیه ای که جواز را می رساند: «والمحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم» با توجه به آیه ی «ولاتنکحوا المشرکات» یا آیه «ولاتمسکوا بعصم الکوافر» نسخ شده است؛ اما با بیانی که در زمینه نسخ مطرح شد، وضع این دسته از روایات معلوم است.
دسته ای دیگر از روایات شامل کلماتی نظیر مااحب و امثال آن است که از آن ها کراهت استنباط می شود و به وسیله این روایات مشکل است که حکم به حرمت کرد.
3. نکته دیگر آن است که تفاوتی میان نکاح دائم و موقت نیست؛ زیرا آیه ی «والمحصنات...»، هر دو را شامل می شود؛ زیرا ظهور آیه این است که ازدواج با زنان اهل کتاب جایز و حلال می باشد؛ خواه به طور دائم یا موقت باشد؛ البته مشهور حکم به جواز فقط در موقت داده اند؛ لکن اصل جواز نکاح شامل هر دو صورت می شود. گروهی از علما فتوا به جواز در دائم نیز داده اند؛ مثل: صاحب جواهر، سید اصفهانی، امام خمینی و آیت الله خویی (نک. نجفی، بی تا: ج3، ص39 ؛ موسوی اصفهانی، 1364ق: ص334 ؛ امام خمینی، 1981م: ج2، ص285؛ خویی، 1404ق: ج2، ص289) البته رعایت احتیاط را در ترک آن دانسته اند.
ب: کفویت
«الخبیثات للخبیثین والخبیثون للخبیثات والطیبات للطیبین والطیبون للطیبات اولئک مبرَّئون ممّا یقولون لهم مغفرة و رزق کریم» (نور، 26)
«الخبیثات للخبیثین» اشاره به زنان و مردان آلوده دامن و ناپاک دارد و این دو گروه زن و مرد اختصاص به همدیگر دارند و «الطیبات للطیبین» مراد زنان و مردان پاکدامن است که به همدیگر اختصاص دارند؛ با این اصل که «لام» به جهت اختصاص باشد. (آلوسی بغدادی، بی تا: ج18، ص131) این که مراد از زنان و مردان در این آیه چه در ناحیه پاکدامنی یا آلودگی باشد، بهترین معنی برای آیه به حساب می آید؛ به دلیل این که دنباله آیه «اولئک مبرئون مما یقولون» است و اولئک اشاره به افراد است. بنابراین، مراد افراد از آن طیب و خبیث است و این تمایل دو دسته به همدیگر، به جهت مجانست، هم سنخ و هم جنس بودن است (طباطبایی، 1972م: ج25، ص96)؛ زیرا افراد هر گروه و دسته، به گروه و دسته ی خود جذب می شوند و این به سبب قانون سنخیت است: «السنخیة علة الانضمام».
مراد اولیه از خبیث بودن، عدم برخورداری از عفت و پاکدامنی است. این معنی اولی آیه است؛ اما از نظر ملاک و علت، معنای وسیعی دارد که منحصر به آلودگی و پاکی جنسی نیست؛ بلکه هرگونه ناپاکی فکری، عملی و زبانی را شامل می شود. (مکارم شیرازی، 1369: ج14، ص423) «قل لایستوی الخبیث و الطیب...» (مائده، 100) زیرا به شراب هم خبیث اطلاق شده است؛ در مورد اعمال قوم لوط نیز، اطلاق خبیث شده است: «ونجیناه من القریة الّتی کانت تعمل الخبائث...» (انبیاء، 74)
برطبق آیه «الخبثیات للخبیثین و الطیبات للطیبین» استفاده می شود که زنان هرزه و آلوده برای مردانی اند که همان گونه هستند؛ هم چنین زنان عفیفه و پاکدامن نیز برای مردانی اند که همان گونه هستند و احتمالاً از همین باب، روایات وارده در نهی از تزویج شارب الخمر و ازدواج با زنان ناپاک و آلوده دامن مطرح شده است:
«قال رسول الله (ص) شارب الخمر لایتزوج اذا خطب» (حرعاملی، 1409ق: کتاب النکاح، باب29، مقدمات نکاح، ح2)
«عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر (ع) قال سألته عن الخبیثه أتزوجها قال: لا» (همان: باب14، مایحرم بالمصاهره و نحوها، ح3)
ج: لغو ملاک های جاهلی و ارزش های طبقاتی
اسلام و قرآن هرگز موقعیت اجتماعی و ارزش های طبقاتی را در هیچ امری ملاک قرار نداده است. ازدواج هم یکی از اموری است که می بایست زن و مرد در آن منزلت اجتماعی و موقعیت طبقاتی یکدیگر را در نظر نداشته باشند.
یکی از تلاش های پیامبر گرامی اسلام(ص) این بود که عقاید خرافی و مقررات خشک زمان جاهلیت و امتیازات طبقاتی که در مورد ازدواج حاکم بوده است، همه لغو و ریشه کن شوند.
زینب بنت جحش از قبیله ی قریش و دارای منزلت و موقعیت اجتماعی بالا و از زنان اولیه مهاجر و دخترعمه پیامبر (ص) بود. پیامبر(ص) از وی برای زید بن حارثه که یک برده ی آزاد شده بود و از بازار عکاظ خریداری شده بود، (اگرچه به واسطه اسلام و پیامبر (ص) موقعیت خوبی پیدا کرده بود) خواستگاری کرد. زینب راضی به این ازدواج نبود و به پیامبر(ص) گفت: «تزوج بنت عمتک مولاتک؟!» (طبرسی، 1403ق: ج4، ص309) و نیز گفت: «انا خیر منه حسباً» (طباطبایی، 1972م: ج16، ص326، به نقل از تفسیر درالمنثور) اما پس از نزول آیه ی مبارکه «و ماکان لمؤمنٍ و لا مؤمنةٍ إذا قضی الله و رسوله أمراً ان یکون لهم الخیرةُ من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضلًّ ضلالاً مبیناً» (احزاب، 36)، وی راضی به این ازدواج شد. (نک. ابن اثیر، 1377ق: ج3، ص244؛ ج5، ص463) اغلب مفسرین این شأن نزول را با اندک تفاوتی در ذیل آیه بیان کرده اند.
د: نسبیت ملاک ثروت و زیبایی
برحسب آیات و روایات، زیبایی و ثروت هرگز نباید به تنهایی، ملاک همسرگزینی قرار گیرد. گاه در نظر گرفتن فقط زیبایی یا دارایی، موجب بطلان عقد می شود؛ مثل در نظر نگرفتن اسلام و گاه سبب بروز مشکلات و گرفتاری هایی می شود؛ مثل در نظر نگرفتن عفت و اخلاق همسر.
در قرآن کریم دو آیه وجود دارد که به مطلب فوق اشاره دارد و از آن عدم مطلق بودن ملاک زیبایی و ثروت در همسرگزینی استنباط می شود:
1. آیه ی مبارکه «... ولأمةً مؤمنةُ خیر من مشرکة و لواعجبتکم... و لعبد مؤمن خیر من مشرک و لو اعجبکم...»، (بقره، 221) اشاره دارد که زنان هرچند هم که زیبا و دارای مال و ثروت باشند، اما اگر ایمان نداشته و مشرک باشند، شخص مسلمان نمی تواند تن به این ازدواج دهد. آن چه که ملاک است، ایمان است؛ نه جمال و زیبایی یا مال و ثروت؛ لذا بردگان و کنیزان مؤمن (که اغلب آن ها از مال و ثروت، زیبایی و جمال بی بهره اند)، از زنان و مردان مشرک برترند؛ اگرچه دارای مال و جمال باشند. جمله «لو اعجبتکم.. و لواعجبکم» مطلق است و شامل اعجاب در مال، جاه و زیبایی می شود و اساساً آیه دلالت بر کراهت قصد جمال و مال در ازدواج دارد. (سیوری، 1369: ج2، ص201)
2. آیه ی دوم در مورد پیامبر (ص) است: «لایحل لک النساء من بعد و لا ان تبدیل بهن من ازواج و لواعجبک حسنهن»، (احزاب، 72) گرچه این آیه درخصوص پیامبر (ص) است، اما صحیح هست که دایره ی شمولش گسترده تر شود و از آن این نکته به دست آید که می بایست حکم خدا را در نظر داشت و از زیبایی و غیر آن صرف نظر کرد.
طبق شواهدی که از تاریخ استفاده می شود، پیامبر اسلام (ص) از ناحیه افراد و قبایل مختلف، تحت فشار بود که از آن ها همسر بگیرد و افتخار می کردند که پیامبر (ص) از آن ها همسر اختیار کند؛ حتی بعضی از زنان حاضر می شدند خود را هبه کنند و بدون مهر خود را در اختیار پیامبر بگذارند: «وامراة مؤمنه ان وهبت نفسها للنبی» (احزاب،50) در این میان، شاید افرادی بودند که برای رسیدن به مقصود خود به این بهانه متوسل می شدند که همسران تو غالباً بیوه هستند و در میان آن ها زنانی یافت می شوند که هیچ بهره ای از جمال ندارند؛ از این رو، شایسته است با زنی صاحب جمال ازدواج کنی؛ قرآن به ویژه روی این مسأله نیز تأکید می کند که حتی اگر زنان صاحب جمال نیز باشند، حق ازدواج با آن ها را نخواهی داشت. (مکارم شیرازی، 1369: ج17، ص392)
در این رابطه، به یک روایت نیز اشاره می شود: «عن ابی عبدالله (ع) اذا تزوج الرجل المرأة لجمالها او لمالها و کل الی ذلک و اذا تزوج لدینها رزقه الله المال و الجمال»؛ «امام صادق (ع) فرمود: اگر مردی با زنی به خاطر زیبایی یا ثروت او ازدواج کند، خدا او را با آن ها واگذار خواهد کرد؛ اما اگر به خاطر تدین او ازدواج کرد، خداوند ثروت و جمال را روزی او خواهد کرد.» (حرعاملی، 1409ق: کتاب النکاح، باب14، مقدمات النکاح، ح1)
خواستگاری
مقدمه ی ازدواج، خواستگاری است. در زبان عربی و نیز قرآن به خواستگاری، خِطبه اطلاق می کنند و ریشه ی خِطبه از خَطب به معنی تکلم و صحبت کردن بین دو نفر می باشد که در آن مراجعه کلام است و خطب المرأة خِطبة زمانی گفته می شود که در امر تزویج با آن ها صحبت شود. (طباطبایی، 1972م: ج2، ص243) و به خواستگار خاطب می گویند.
خواستگاری مرد از زن امری است که طبق مقتضای طبیعت مرد می باشد و این امر از همان ابتدا ی خلقت بوده است: صاحب «من لایحضره الفقیه» حدیثی در مورد خلقت آدم و حوا نقل می فرماید که در قسمتی از آن این چنین آمده است: خداوند حوا را خلق کرد و دید که حضرت آدم نسبت به وی انس پیدا کرده و تمایل دارد که با او باشد، فلذا از آدم سؤال کرد: آیا می خواهی با او انس پیدا کنی و با تو انس داشته باشد و محبوب تو باقی بماند؟ حضرت آدم جواب داد: آری! خداوند فرمود: «فاخطبها الی فانها امتی» «او را از من خواستگاری کن؛ او کنیز من است.» (صدوق، 1401ق: ج3، ص229؛ حسینی بحرانی، 1334: ج1، ص339)؛ بنابراین مسأله خواستگاری مرد از زن، از همان ابتدای خلقت انسان بوده است و در اولین ازدواج انسان، خواستگاری مرد از زن بوده است؛ بنابراین، این ادعا که خواستگاری مرد از زن بر اساس فطرت است، ادعای گزافی نیست. با وجود این که اصل این است که مرد به خواستگاری زن برود، اما این مانع نمی شود که خواستگاری صورت دیگری نیز داشته باشد و پیشنهاد ازدواج از طرف زن و بستگان او باشد؛ هم چنان که حضرت شعیب پیشنهاد ازدواج یکی از دختران خود را به حضرت موسی (ع) داد و این از جهت صفات ویژه او، یعنی امین بودن و قوی بودن وی بود.
«قالت إحداهما یا أبت أستأجره اِنَّ خیر من أستأجرت القویُّ الامین قال انّی اریدُ ان انکحک احدی ابنتیَّ هاتین علی ان تأجرنی ثمانی حجج فان أتممت عشراً فمن عندک و ما ارید ان أَشقَّ علیک ستجدنی ان شاءالله من الصالحین» (قصص، 27-26)
از این آیه استفاده می شود، آن چه امروز مطرح است که پیشنهاد پدر و اقوام دختر را در امر ازدواج با پسر عیب می دانند، درست نیست و هیچ مانعی ندارد پدر یا اقوام دختر شخصی را که لایق همسری با دختر خود می دانند، پیدا کنند و به او پیشنهاد ازدواج دهند؛ همان گونه که حضرت شعیب چنین کرد. (طباطبایی، 1972م: ج16، ص69) پیشنهاد ازدواج از طرف شعیب(ع) همراه با صراحت و سادگی، بدون هیچ گونه تردید و کنایه و البته همراه با حفظ وقار، عظمت و احترام بود.
مورد دیگر، ازدواج پیامبر (ص) با حضرت خدیجه (س) است. بنابر نقل هایی که به صورت متواتر رسیده است، در ابتدا حضرت خدیجه(س) مسأله ازدواج را به پیامبر(ص) پیشنهاد کرد؛ گرچه پیامبر(ص) پس از آن به صورت رسمی، از حضرت خدیجه(س) خواستگاری کرد. (عاملی، 1400ق: ج1، ص113)
خواستگاری های مجاز و غیرمجاز
قرآن ازدواج با محارم نسبی، سببی و رضائی را حرام کرده است؛ از این رو خواستگاری از این گونه زنان مجاز نیست؛ به طور کلی خواستگاری از زنانی مجاز است که خالی از موانع نکاح باشند. از مفهوم آیه ی: «و لاجناح علیکم فیما عرَّضتم به من خطبة النّساءِ اَؤ أکننتم فی انفسکم علم الله اَنَّکم ستذکرونهنَّ ولکن لاتواعدوهنَّ سِرّاً، الاّ ان تقولوا قولاً معروفاً و لاتعزموا عقدة النِّکاح حتی یبلغ الکتاب اجله...» (بقره، 235) حرمت تصریح به خواستگاری (در عده وفات) از زنانی که شوهر آن ها وفات یافته، استفاده می شود؛ پس به طریق اولی خواستگاری از کسی که شوهر دارد یا زنانی که در عده رجعی به سر می برند، حرام است؛ زیرا آنان از آن جهت که از همدیگر ارث می برند و بر مرد واجب است، مسکن و نفقه زن را تضمین و تأمین کند، زن و شوهر محسوب می شوند. خداوند متعال می فرماید: «و بعولتهن احق بردهن» پس خواستگاری از آن ها، حداقل خواستگاری صریح، مجاز نخواهد بود.
اما زنانی که در حال عده ی وفات یا طلاق خلع و بائن هستند، خواستگاری نسبت به آن ها به صورت کنایه جایز است. (نجفی، بی تا: ج30، ص120) آیه ی مبارکه «و لاجناح علیکم فیما عرضتم به من خطبه النساء او أکنتم فی انفسکم» گرچه پس از بیان عده ی وفات زنان است، اما این حکم اختصاص به آن ها ندارد (همان) و شامل دیگر زنان که در این جهت شباهت دارند، نیز می شود. طلاق بائن و خلع به منزله ی شوهر نداشتن به حساب می آید، به دلیل این که اگر شوهران آن ها بخواهند دوباره با آن ها زندگی زناشویی داشته باشند، می بایست با عقد جدید صورت گیرد و در این جهت با دیگر زنان فرقی ندارند.
نگاه به زن هنگام خواستگاری
قرآن با آن که در ابتدا نگاه به زن نامحرم را مجاز ندانسته و آن را حرام به حساب آورده است: «قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم...» (نور، 30) اما در مورد مردی که می خواهد با زنی ازدواج کند، نگاه وی را مجاز دانسته است که البته همراه با شرایط و محدودیت هایی می باشد.
برخی از مفسران، جمله ی «ولو اعجبک حسنهن» در آیه ی «و لایحل لک النساء من بعد و لا ان تبدل بهن من ازواج» (احزاب، 52) را دلیل بر جواز نگاه مرد به زن هنگام خواستگاری گرفته اند (مکارم شیرازی، 1369: ج17، ص494 ؛ قرطبی، 1967م: ج14، ص220)؛ زیرا لازمه ی «اعجبک حسنهن» این است که وی را ببیند و متوجه زیبایی او بشود. فلسفه این حکم آن است که انسان با بصیرت کامل همسر خود را انتخاب کند و در نهایت از ندامت و پشیمانی های آینده که پیمان زناشویی را به خطر می افکند، جلوگیری شود؛ چنان که در حدیثی از پیامبر (ص) آمده است که به یکی از یاران خود که می خواست با زنی ازدواج کند فرمود: «انظر الیها اجدر ان یدوم بینکما» «به او نگاه کن؛ هر آینه این امر به دوام زندگی شما کمک خواهد کرد.» (همان)
در حدیثی دیگر از امام صادق (ع) آمده است که در پاسخ به این سؤال که آیا مرد می تواند هنگامی که تصمیم به ازدواج گرفته است، فرد مورد نظر را به دقت بنگرد و به صورت و پشت سر او نگاه کند، فرمود: «بله، اشکال ندارد مرد به صورت و پشت سر همسر آینده خود نگاه کند.» (حرعاملی، 1409ق: کتاب النکاح، باب36، مقدمات النکاح، ح3)
اذن ولی در ازدواج
در اسلام این مطلب مسلم است که دختر و پسر اگر به حد بلوغ رسیده باشند و دارای رشد عقلی نیز باشند، به این معنی که از نظر اجتماعی به این اندازه از رشد فکری و عقلی رسیده باشند که بتوانند به طور شخصی مال خود را حفظ کنند و مصلحت خویش را بدانند، در این هنگام می توانند مال و ثروت خویش را خود به دست گیرند و خود اختیاردار آن باشند؛ بنابراین پدر، مادر یا دیگر افراد حق دخالت یا نظارت نسبت به امور مالی آن ها را ندارند.
در مورد ازدواج و اختیار همسر در مورد پسران نیز چنین است؛ اگر آن ها عاقل و بالغ و دارای رشد فکری باشند، نسبت به امر ازدواج خود اختیاردار هستند و کسی حق ولایت بر آن ها را ندارد و رضایت آن ها نسبت به ازدواج، در صحت عقد کافی است و نیاز به اجازه ی شخص دیگر نیست؛ اما در مورد دختران، اجازه ولی شرط است. البته رضایت و اذن ولی، در ازدواج دوشیزگانی که به حد بلوغ و رشد عقلانی رسیده اند، مورد بحث و اختلاف است. بعضی از علما، از آیه ی مبارکه ی «الا ان یعفون او یعفوا الذی بیده عقدة النکاح» (بقره، 237) اختیاردار مطلق، ولی را استنباط می کنند. صاحب کنزالعرفان در این رابطه می گوید: «آیه دلالت دارد بر این که ولایت بر زن، اصالتی است؛ به دلیل کلمه ی «بیده» که دلالت بر ملکیت دارد؛ زیرا کلمه ی «ید» (در دست بودن) در عرف مردم، نشانه ی مالکیت است. معنی آیه کاملاً روشن نیست؛ ولی روایات آن را توضیح داده است. علما از ائمه (ع) نقل کرده اند: ولایت چهارگونه است. اول ولایت خویشاوندی (قرابة) است و این منحصر در پدر و پدربزرگ می باشد و دیگر خویشان ولایتی ندارند؛ این ولایت بر فرزندان غیربالغ یا فرزندانی که جنون بر آن ها عارض شده، می باشد و در مورد دختران باکره رشیده، اختلاف نظر است. دیدگاه صحیح و قوی تر این است که ولایت بر این دختران نیست؛ همان گونه که بر اموال آن ها ولایت ندارند؛ پس در مورد ازدواج نیز ولایت ساقط است.» (السیوری، 1369ق: ج2، ص208)
از مجموع آن چه که گذشت، این مطلب به دست می آید که دختر، در صورتی که بالغه و رشیده باشد، اصل این است که خود اختیاردار خود می باشد؛ اما احتیاط در این است که رضایت هر دو معتبر باشد. بنابراین رضایت دختر به طور مسلم معتبر است و می بایست رضایت وی را جلب کرد.
در مورد زنانی که یکبار شوهر کرده و اکنون بیوه می باشند، رضایت و اذن ولی لازم نیست و امر ازدواج به دست خود آن ها می باشد «و اذا طلَّقتم النّساء فبلغن اجلهنَّ فلاتعضلوهنَّ ان ینکحن ازواجهنَّ اذا تراضوا بینهم بالمعروف...» (بقره، 232) این آیه در مورد زنان مطلقه است و می فرماید: وقتی که عده ی آنان به سر آمد، کسی حق ندارد آن ها را از ازدواج با کسی که مورد رضایت آن ها است و عقل و شرع آن را صحیح می داند، منع کند.[3]
ظاهر خطاب آیه به اولیا و کسانی که نازل منزله ی آن ها شمرده می شوند، می باشد؛ بنابراین آیه دلالت دارد که اولیا و کسانی که نازل منزله آن ها هستند، حق ندارند آن ها را از ازدواج منع کنند و می رساند که رضایت آن افراد ضرورت ندارد یا لااقل آیه دلالت بر تأثیر ولایت و رضایت آن ها ندارد. (طباطبایی، 1972م: ج2، ص238)
«فان طلّقها فلاتحلُّ له من بعد حتّی تنکح زوجاً غیره فان طلّقها فلاجناح علیهما ان یتراجعا...» (بقره،230) این آیه در مورد طلاق سوم است و زن در صورتی می تواند رجوع کند که با محللی ازدواج کند. از جمله ی «حتی تنکح زوجاً غیره» که در مورد ازدواج با محلل است و جمله ی «فلا جناح علیهما ان یتراجعا» که در مورد ازدواج با شوهران سابق آن ها است، این مطلب به دست می آید که خود زن اختیار دارد که شوهر خویش را انتخاب کند؛ زیرا فعل «تنکح و یتراجعا» را نسبت به خود زن داده است و این دلالت دارد بر این که زن به طور مستقیم در امر ازدواج خویش دلالت دارد و نه تصمیم و اراده ی دیگری؛ زیرا اصل در اسناد فعل به فاعل حقیقت نسبت فاعلیت به اوست و این از اطلاق آیه نیز استفاده می شود.
درباره ی زنانی که شوهران آن ها از دنیا می روند، پس از گذراندن عده، قرآن می فرماید: «... فلاجناح علیکم فیما فعلن فی انفسهن...» (بقره، 234) این آیه دلالت دارد بر این که زنانی که شوهران آن ها از دنیا رفته اند، پس از طی عده وفات، هر تصمیمی که نسبت به امور خود بگیرند، آزاد هستند و کسی حق دخالت در کار آن ها را ندارد؛ البته به شرط آن که تصمیم های آن ها مورد پسند و رضایت شرع، عقل و عرف متشرعه باشد؛ یکی از این تصمیم ها درباره ی ازدواج است و این که با چه کسی ازدواج کنند.
سنن جاهلیت در ازدواج
الف: نکاح المقت
یکی از رسوم غلط عصر جاهلیت این بود که هرگاه مردی فوت می کرد، پسر بزرگ وی، همسر متوفی را (در صورتی که مادرش نبود) با انداختن پارچه ای بر او، مانند سایر اموال به ارث می برد. اگر این زن زیبا بود با وی ازدواج می کرد، بدون این که مهری بپردازد و اگر تمایلی به وی نداشت، او را به دیگری تزویج می نمود و مهریه وی را دریافت می کرد یا با منع وی از ازدواج او را زندانی می کرد تا پس از مرگ وارث اموال او بشود. (ر.ک. مطهری، 1369: ص241 ؛ طباطبایی، 1972م: ج4، ص254) مرحوم طبرسی این موضوع را در ذیل آیه «... لا یحل لکم أن ترثوا النساء کرهاً...» (نساء، 19) بیان کرده است. قرآن به طور صریح از این کار نهی فرموده است: «و لاتنکحوا ما نکح آبائُکم من النساء الاّ ما قدسلف انه کان فاحشة و مقتاً وساء سبیلا» (نساء، 22)
شأن نزول آیه، بدین قرار است: زمانی که یکی از انصار به نام ابوقیس از دنیا رفت، فرزندش قیس به نامادری خود پیشنهاد ازدواج نمود؛ آن زن گفت: من تو را فرزند خود می دانم و چنین کاری را شایسته نمی بینم؛ ولی با این حال از پیامبر (ص) کسب تکلیف می کنم. زن موضوع را خدمت پیامبر (ص) عرض کرد و کسب تکلیف نمود؛ در این هنگام آیه ی فوق نازل شده و از این کار به شدت نهی شد. (طبرسی، 1403ق: ج2، ص26) این آیه سه قبح را برای ازدواج با نامادری شمرده است:
1. «فاحشه» و آن اشاره به قبح عملی است.
2. «مقتاً»، کنایه از قبح شرعی است.
3. «ساء سبیلا»، قبح عرفی را می رساند؛ بنابراین آیه تنفر کامل و شدید را می رساند. (آلوسی، بی تا: ج2، ص184) مرحوم طبرسی می نویسد: مردم جاهلی این ازدواج را مقت (تنفرآمیز) و فرزندانی که ثمره ی آن بودند، مقیت می نامیدند. (طبرسی، 1403ق: ج2، ص26)
ب: نکاح البدل
یکی دیگر از سنت های بسیار ناپسند حاکم بر جامعه عرب جاهلی این بود که هرگاه مردی از زن فرد دیگری خوشش می آمد، همسر خود را با همسر آن مرد معاوضه می کرد و زنان نیز در مقابل هوای نفسانی مردان چاره ای جز تسلیم نداشتند. این مبادله با الفاظ خاصی نظیر «انزل الیّ عن امرأتک انزل لک عن امرأتی» یا «انزل الیّ عن دابتک انزل لک عن دابتی» صورت می گرفت.
شیخ صدوق در جامع الاخبار ماجرایی در ارتباط با نکاح البدل به این مضمون نقل می کند: عیینه بن حصین از روسای قبایل عرب با شنیدن اوصاف پیامبر (ص) به دیدار ایشان راغب شد، با آن که مسلمان نشده بود، به مدینه رفت؛ زمانی که به منزل پیامبر (ص) رسید، بدون اذن وارد خانه شد، عایشه کنار پیامبر نشسته بود. حضرت با لحنی شدید به او خطاب کرد: چرا بی اجازه وارد شدی؟ عیینه پاسخ داد: اشراف برای ورود اجازه نمی گیرند، زیرا کسب اجازه ننگ و عار است. پیامبر (ص) این آیه را تلاوت فرمود: «یا ایهاالذین آمنوا لاتدخلوا بیوتاً غیر بیوتکم حتی تستأنسوا و تسلّموا علی اهلها ذلکم خیر لکم لعلّکم تذکّرون» (نور، 27) عیینه پس از مشاهده ناراحتی پیامبر اکرم (ص)، جهت تسکین ایشان گفت: «اعن هذه الحمیراء فی جنبک»، «آیا به خاطر این زن سرخ روی که در کنار توست؟» و بعد ادامه داد: «افلا انزل عن احسن الخلق و تنزل عنها»، «آیا می خواهی زیباترین خلق (زن خودم) را به تو دهم و تو او را زن من قرار دهی؟» پیامبر(ص) در جواب فرمود: «این سنت جاهلیت است و اسلام آن را ممنوع کرده است.» (خزاعی نیشابوری، 1369: ج16، ص11؛ قرطبی، 1967م: ج14، ص220)
خداوند متعال در این رابطه می فرماید: «لایحل لک النساء من بعد و لا ان تبدل بهن من ازواج» (احزاب، 52) فخررازی در تفسیر خود می گوید: «آیه «ولا ان تبدل بهن» کار مردم جاهلی را حرام کرده است؛ زیرا آن ها همسران خود را با همسران دوستان خود عوض می کردند.» (رازی، بی تا: ج25، ص222)
ج: نکاح الجمع
ثروتمندان عرب به جهت زیادشدن ثروت خود، کنیزان زیبا یا زنان بی بندوبار را جمع می کردند و آن ها را بیشتر به جهت استفاده ی مادی به زنا وادار می کردند و این زنان به طور رسمی عنوان «روسپی» داشتند. این گونه زنان معمولاً بالای خانه ی خود پرچمی می زدند و با آن علامت شناخته می شدند. اگر فرزندانی از این زنان به دنیا می آمد، همه ی مردانی که با آن ها ارتباط داشتند، جمع می شدند و آن گاه کاهن و قیافه شناس می آوردند؛ قیافه شناس از روی مشخصات قیافه، رأی و نظر می داد که این فرزند از آن کیست، آن مرد هم مجبور بود، نظر قیافه شناس را بپذیرد و آن فرزند را فرزند رسمی و قانونی خود بداند. (مطهری، 1369: ص367 ؛ نوری، 1354: ص606) این زنان به «قینات» یا به نام «ذوات الرایات» معروف بودند. این آیه ی مبارکه ناظر به این عمل است: «... و لاتکرهوا فتیاتکم علی البغاء ان اردن تحصُّناً لتبتغوا عرض الحیاة الدنیا...» (نور، 33) علی بن ابراهیم قمی، ذیل آیه بیان می کند: «عرب و قریش این گونه بودند که کنیزکان را می خریدند و بر آن ها مالیات سنگین قرار می دادند و به آن ها می گفتند بروید به طرف فاحشه گری و درآمد به دست آورید؛ خدا آن ها را از این کار نهی کرد.» (قمی، 1387ق: ج2، ص102) مرحوم طبرسی می نویسد: «قیل ان عبدالله بن ابی کان له ست جواری یکرهن علی الکسب بالزنا» (طبرسی، 1403ق: ج4، ص140) نزول این آیه ظاهراً قبل از حرمت زنا و نزول آیه مربوط به آن است و این که بعد از نزول تحریم باشد، ضعیف است. (طباطبایی، 1972م: ج10، ص118)
د: نکاح الخدن
در عصر جاهلیت، برخی از مردان به برقرار کردن روابط پنهانی با زنان عادت داشتند. این نوع نکاح نه تنها مستلزم مهر و نفقه نبود، بلکه به جهت آن که در خفا صورت می گرفت، مورد تقبیح هم واقع نمی شد. (ر.ک.نوری، 1354ق: ص605 ؛ وکیلی، 1370: ص65) مرحوم طبرسی در ذیل آیه: «و من لّم یستطع منکم طولاً ان ینکح المحصنات المؤمنات فمن ما ملکت ایمانکم من فتیاتکم المؤمنات والله اعلم بایمانکم بعضکم من بعض فانکحوهن باذن اهلهنَّ و آتوهنَّ أجورهنَّ بالمعروف مُحصناتٍ غیر مسافحاتٍ ولامتخذات اخدان...» (نساء، 25) می فرماید: «گروهی در زمان جاهلیت بودند که زنای علنی را بد می دانستند و تقبیح می کردند؛ اما گرفتن دوست پنهانی و ارتباط داشتن با وی را منع نمی کردند.» (طبرسی، 1403ق: ج2، ص34)
«خدن» در لغت به معنی دوست و مصاحب است؛ اما این جا به دوست از جنس مخالف که با وی رابطه داشته باشد، اطلاق شده است و به زن و مردی گفته می شود که با یکدیگر رابطه پنهانی برقرار کرده باشند؛ زیرا قرآن هر دو صورت را بیان کرده است: «ولامتخذات اخدان؛ ولامتخذی اخدان.» فخررازی می گوید: «در زمان جاهلیت برخی از زنان و مردان به طور مخفیانه با یکدیگر دوست می شدند و زنا می کردند؛ مردم نیز فقط به حرمت زنای آشکار معتقد بودند، ولی زنای پنهانی را جایز می دانستند.» (رازی، بی تا: ج10، ص63)
ه. حرمت ازدواج با همسر پسرخوانده
اعراب جاهلی، به جهت علاقه شدید، نسبت به داشتن فرزند پسر تفاخر می کردند و کسانی که از داشتن پسر محروم بودند، پسرخوانده ای برای خود برمی گزیدند و آن فرزند را به عنوان فرزند واقعی به حساب می آوردند و تمام دستورات و احکام فرزند واقعی و حقیقی را بر او اجرا می کردند؛ از قبیل ارث بردن و حرمت ازدواج با همسران آن ها و... این در میان اعراب رسم بود. (طباطبایی، 1972م: ج2، ص173 ؛ مطهری، 1369: ص280) قرآن اشاره به این مسأله دارد: «و ماجعل ادعیائکم ابنائکم ذلک قولکم بافواهکم والله یقول الحق و هو یهدی السبیل ادعوهم لابائهم هو اقسط عندالله فان لم تعلموا آبائهم فاخوانکم فی الدین و موالیکم...» (احزاب، 5-4) خداوند متعال می فرماید: این نسبت فرزندی فقط نسبت قولی است و حقیقت نمی تواند داشته باشد؛ بلکه باید آن ها را به پدران واقعی نسبت دهید.
در برخی تفاسیر ذیل آیه «و ماجعل ادعیائکم ابنائکم» از امام صادق (ع) روایت شده است: سبب نزول آیه این بود که وقتی رسول الله (ص) با خدیجه ازدواج کرد، به منظور تجارت به بازار عکاظ رفت و در آن جا زید را دید که در معرض فروش قرار گرفته است، او را جوانی زیرک و تیزهوش و عفیف یافت؛ پس وی را خریداری کرد و همین که به نبوت رسید، زید را به سوی اسلام دعوت کرد، زید هم پذیرفت؛ از آن روز به بعد مردم به وی فرزند محمد (ص) گفتند. از سوی دیگر، وقتی حارثه بن شراحیل، از ماجرای پسرش زید خبردار شد، به مکه آمد و نزد ابوطالب رفت و گفت: پسر من زید، در حادثه ای اسیر شده است، از این رو، نزد محمد (ص) است؛ از وی بخواه، زید را به من بفروشد، یا آزادش کند و غلامی دیگر به جای آن قبول کند. ابوطالب نزد پیامبر (ص) رفت و با ایشان صحبت کرد. حضرت فرمود: من او را آزاد کردم، هر جا می خواهد برود. زید گفت: به هیچ وجه، هرگز، تا زنده ام از رسول خدا (ص) جدا نمی شوم. حارثه پدر زید گفت: آیا دست از شرافت دودمان خود برمی داری؟ زید دوباره همان جمله را تکرار کرد. حارثه گفت: مردم شاهد باشید، زید پسر من است، من از او ارث می برم. با این حال مردم می گفتند: زید بن محمد. پس از مدتی پیامبر زینب بنت جحش را به ازدواج زید بن حارثه درآورد. اما این دو با هم سازگاری نداشتند و زید، زینب را طلاق داد و پس از گذراندن عده، پیامبر (ص) با زینب ازدواج کرد. مردم با دیدن این ماجرا گفتند: پیامبر (ص) با عروس خود یعنی همسر طلاق داده شده زید ازدواج کرده است و او را طعن می زدند؛ زیرا آن را حرام دانسته و زن پسرخوانده را مانند زن پسر واقعی به حساب می آوردند. منافقین هم به ماجرا دامن زده و می گفتند: زنان پسران ما را بر ما حرام می کند، آن وقت خودش با همسر پسرش ازدواج می کند؛ در این جا بود که آیه ی «ماجعل ادعیائکم ابنائکم...» نازل شد. (ر.ک. قمی، 1387ق: ج2، ص173؛ طباطبایی، 1972م: ج16، ص280 ؛ سیوطی، 1403ق: ج6، ص563) آیه ی «... فلمّا قضی زید منها وطراً زوَّجناکها لکی لایکون علی المؤمنین حرج فی ازواج ادعیائهم اذا قضوا منهنَّ وطراً و کان امرالله مفعولاً» (احزاب، 37)، در جواب منافقین و کسانی که نسبت به این کار پیامبر ایراد می گرفتند، نازل شد و این به دلیل حساسیت زیاد آن ها بر این امر و خرافاتی بود که در ذهن آن ها رسوخ پیدا کرده بود. از این رو، می بایست خود پیامبر (ص) این سنت غلط را می شکست و حرمت آن را از ذهن ها دور می ساخت.
تعدد نامحدود زوجات
در میان قبایل عرب، تعدد نامحدود زوجات رواج داشت. میل مفرط افراد به افزایش فرزندان و تفاخر به آن، موجب تکثیر نفرات قبیله به منظور دفاع در برابر مهاجمین و عوامل متعدد دیگر، مردان را وامی داشت که با زنان دیگر نیز ازدواج کنند و این دارای حد و حصری نبود. گاه شمار زنان یک مرد، از صد تن تجاوز می کرد. البته این اختصاص به اعراب نداشت، بلکه انواع مشابه آن ها در دیگر ملل، اقوام و کشورها حتی زشت تر از آن ها وجود داشته است. افرادی در تاریخ نام آن ها آمده است که وقتی مسلمان شده اند، بیش از چهار زن داشته اند؛ از آن ها نام مردی به نام غیلان بن اسلمه برده می شود که ده زن داشت. پیغمبر(ص) او را وادار کرد که شش تن از آن ها را رها کند. هم چنین مردی به نام نوفل بن معاویه، پنج زن داشت؛ پس از آن که اسلام اختیار کرد، رسول گرامی اسلام امر کرد یکی از آن ها را رها کند. (مطهری، 1369: ص446) مردی به نام قیس بن حارثه که هشت زن داشت، پیامبر(ص) فرمود: «چهار زن را انتخاب کن و باقی آن ها را رها کن.» (سیوطی، 1403ق: ج2، ص429)
تعدد زوجات بیش از چهار زن، در میان ایرانی های مجوس نیز بوده است. قرآن در مورد تعدد زوجات آن را بی حدوحصر نگذاشته است؛ بلکه آن را محدود به چهار تن با شرط رعایت عدالت در میان آن ها کرده است:
«و إن خفتم الاّ تقسطوا فی الیتامی فانکحوا ماطاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع فان خفتم الاّ تعدلوا فواحدة أو ما ملکت ایمانکم ذلک ادنی الاّ تعولوا» (نساء، 3)
ز: ازدواج هم زمان با دو خواهر
از آیات قرآن که تحریم موارد ازدواج را بیان می کند، فهمیده می شود که قبل از اسلام در میان اعراب ازدواج با دو خواهر در یک زمان شیوع داشته است؛ ولی بعد از آمدن اسلام، پیامبر (ص) آن را منع کرد: «حرّمت علیکم امهاتکم... و أن تجمعوا بین الاختین الاّ ما قدسلف...» (نساء، 23) از جمله «الا ما قدسلف» این امر به دست می آید که قبل از اسلام، ازدواج هم زمان با دو خواهر شیوع داشته است.
آیات شریفه ی فوق در نفی و نهی از رسومات و سنن جاهلی که ریشه در تحقیر و تنزل مقام زن داشته است، موجب اعتلای شخصیت زن و قرار دادن وی در جایگاه واقعی اش می شود.
با الگوبرداری از آیات شریفه قرآن کریم، مفاهیمی مانند، جایگاه برجسته ی ازدواج، ضرورت تشکیل خانواده، انتخاب همسر و ... استنباط می شود. این تألیف با اعتراف به نقصان معرفت بشری در برابر معارف بیکران قرآنی، درصدد دستیابی به این مفاهیم عظیم برآمد؛ هرچند اذعان دارد که با توجه به ناگفته های بسیار و اهمیت موضوع فوق، امکان و قابلیت پژوهش های فراوان در این زمینه وجود دارد.
پینوشتها:
* - کارشناس ارشد علوم قرآنی، مدرس مرکز جهانی علوم اسلامی.
[1] - فرستادگان الهی، مأمورین عذاب قوم لوط بودند که به صورت جوانانی زیبا منظر مجسم شده بودند و قوم لوط حرص شدیدی داشتند بر این که با این گونه جوانان مرتکب عمل فحشا شوند. از این جهت، قوم لوط به طرف میهمانان لوط هجوم آوردند و انگیزه ی آنان از این هجوم همان عادت زشتی بوده که فاسقان قوم به گناه و فحشا داشته و خواسته اند آن عمل زشت را با میهمانان لوط انجام دهند. (ر.ک. طباطبایی، 1972م: ج10، صص505-504)
[2] - شریک گرفتن مراتب مختلفی از نظر ظهور و خفا دارد؛ همان طور که کفر و ایمان هم از این نظر دارای مراتبند؛ مثلاً اعتقاد به این که خدا دو تا و یا بیشتر است، شرکی ظاهر است و از این شرک، کمی پنهان تر شرکی است که اهل کتاب دارند و برای خداوند فرزند قائلند و به ویژه مسیح و عزیر را پسران خدا می دانند ولیکن این باعث نمی شود که کلمه ی مشرک بر آنان اطلاق شود، همچنان که اگر مسلمانی نماز یا واجبی دیگر را ترک کند، به آن واجب کفر ورزیده، ولی کلمه کافر به وی اطلاق نمی شود. (ر.ک. طباطبایی، 1972م: ج2، ص303)
[3] - این که مراد از «ازواجهن» شوهران سابق آن ها باشد یا مردانی که در آینده شوهران آن ها خواهند بود، اثری در دلالت آیه ندارد و معنای آیه را تغییر نمی دهد.
فهرست منابع:
آلوسی بغدادی، شهاب الدین السیدمحمود: «تفسیر روح المعانی»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بلوغ الادب، بی تا.
ابن اثیر، علی بن محمد: «اسد الغابه فی معرفة الصحابه»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق.
ابن فارس، احمد: «مقاییس اللغه»، مصر، مکتبه المصطفی البابی المجلسی، چ دوم، 1389ق.
جوادی آملی، عبدالله: «زن در آیینه جلال و جمال»، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چ اول، 1369.
حرالعاملی، محمدبن حسن: «وسائل الشیعه»، قم، انتشارات آل البیت، چ اول، 1409ق.
حسینی بحرانی، سیدهاشم: «البرهان فی تفسیر القرآن»، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1334.
خزاعی نیشابوری، حسین بن علی: «روض الجنان و روح البیان فی تفسیر القرآن (مشهور به تفسیر ابوالفتوح رازی)»، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1369.
خمینی، روح الله: «تحریرالوسیله»، بیروت، دارالتعارف، 1981م.
خوئی، سیدابوالقاسم: «مستند العروة الوثقی»، نجف، انتشارات مدرسه دارالعلم، 1404ق.
رازی، فخرالدین: «تفسیر الکبیر»، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی ، بی تا.
السیوری، جمال الدین المقداد: «کنزالعرفان فی فقه القرآن»، تهران، انتشارات مرتضوی، چ چهارم، 1369ق.
سیوطی، جلال الدین: «تفسیر درالمنثور»، بیروت، انتشارات دارالفکر، چ اول، 1403ق.
صدوق، محمدبن علی: «من لایحضره الفقیه»، بیروت، دارالصعب دارالتعارف، 1401ق.
صفائی، سید حسین: «حقوق خانواده»، تهران، چاپ دانشگاه تهران، 1370.
طباطبایی، سیدمحمدحسین: «المیزان فی تفسیر القرآن»، بیروت، موسسه الاعلمی، 1972م.
طبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن: «مجمع البیان»، قم، مکتبه آیةالله النجفی مرعشی، 1403ق.
عاملی، جعفرمرتضی: «الصحیح من سیرة النبی الاعظم»، قم، بی نا، 1400ق.
عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه: «تفسیر نورالثقلین»، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چ دوم، بی تا.
قرطبی، محمدبن احمد: «الجامع لاحکام القرآن»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1967م.
قطب، سید: «تفسیر فی ظلال القرآن الکریم»، بیروت، دارالشروق، چ نهم، 1400ق.
قمی، علی بن ابراهیم: «تفسیر القمی»، قم، دارالکتب للطباعة و النشر، چ دوم، 1387ق.
کلینی رازی، محمد ابی جعفر: «اصول الکافی»، بیروت، دارالصعب دارالتعارف، چ چهارم، 1401ق.
مجلسی ،محمدباقر: «بحارالانوار»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ سوم، 1403ق.
مصطفوی، حسن: «التحقیق فی کلمات القرآن»، تهران، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر، 1360.
مطهری، مرتضی: «نظام حقوق زن در اسلام»، تهران، انتشارات صدرا، چ چهاردهم، 1369.
معرفت، محمدهادی: «التمهید فی علوم القرآن»، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چ دوم، 1366.
مقدس اردبیلی، احمد: «زبدةالبیان فی احکام القرآن»، تهران، المکتبةالمرتضویه، بی تا.
مکارم شیرازی، ناصر: «تفسیر نمونه»، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1369.
موسوی اصفهانی، سیدابوالحسن: «وسیلة النجاة»، نجف اشرف، المطبعة العلمیة، چ هشتم، 1364ق.
نجفی، محمدحسن: «جواهرالکلام»، بیروت، انتشارات داراحیاءالتراث العربی، چ هفتم، بی تا.
نوری، یحیی: «اسلام و عقائد بشری یا جاهلیت و اسلام»، تهران، انتشارات مجمع تحقیقات اسلامی، چ هشتم، 1354ق.
وکیلی، الهه: «نگرش تطبیقی زن در آیینه قرآن»، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی،چ اول، 1370
مجله کتاب زنان،شماره 27
به هر حال ازدواج موقت تبعات دارد اما....
این گونه تصور می شد که در حال حاضر به نوعی در کشور تبلیغ ازدواج موقت انجام می شود، به نظر شما این تبلیغات در زمینه ازدواج موقت مناسب است؟
ازدواج دو نوع است، ازدواج دائم و ازدواج موقت. بنابراین طبیعی است که در مورد ازدواج موقت قانون وضع شود، البته نباید این نکته را فراموش کنیم که وضع قانون در مورد چیزی هرگز به معنای این نیست، که دولت در حال تبلیغ آن است.
گاهی وقت ها قانونی که در جامعه وضع می شود، مخاطبان اندکی دارد، مثلاً یک قانون می تواند هزار نفر را پوشش دهد. چند وقت پیش در مجلس موضوعی به نام قانون تحصیل دختران در خارج از کشور مطرح شد، این قانون به طور قطع مخاطبان اندکی دارد و شاید در سال تعداد بسیار کمی از دختران برای تحصیل به خارج از کشور بروند، اما جامعه نیاز دارد که در این رابطه قانون داشته باشد، بنابراین مجلس برای آن قانون وضع می کند.
نباید فراموش کنیم که ازدواج موقت یک واقعیت در جامعه ما است. از آنجایی که بسیاری از افراد نمی توانند ازدواج دائم داشته باشند، یا از همسر خود دور هستند یا همسر آنها بیمار است. از ازدواج موقت استفاده می کنند. بنابراین وضع قانون برای ازدواج موقت در همین راستا است.
اگر ما بتوانیم کاری کنیم که ازدواج موقت در جامعه ضابطه مند شود و چارچوب داشته باشد، کمک بزرگی به جامعه کرده ایم چون با ضابطه مند شدن ازدواج موقت تا حد زیادی از تبعات ناگوار این نوع ازدواج در جامعه کم کرده ایم. ما مُبَلِغ ازدواج موقت در جامعه نیستیم، بلکه به ازدواج موقت به چشم یک امکان برای نوع خاصی از ازدواج نگاه می کنیم که شرع آن را تایید کرده است و افراد در شرایط خاص می توانند از آن استفاده کنند.
ما هرگز مردان را تشویق نمی کنیم که به سراغ ازدواج موقت بروند و معتقدیم که ازدواج موقت در جهت تحکیم بنیان خانواده نیست و این احتمال وجود دارد که ازدواج موقت به بنیان خانواده لطمه بزند، البته ممکن است که این نوع ازدواج لطمه ای هم به ازدواج دائمی مرد وارد نکند. ازدواج موقت البته می تواند در جهت جلوگیری از فساد موثر عمل کند، ولی یک نسخه یکنواخت و فراگیر هم نیست.
در حال حاضر برخی از مسئولان ازدواج موقت را برای جوانانی که هنوز ازدواج نکرده اند توصیه می کنند و معتقدند از ازدواج موقت می توان برای جلوگیری از فساد و روابط نامشروع استفاده کرد. این در حالی است که جوانان ازدواج نکرده کمترین مخاطب این نوع ازدواج هستند و بیشتر مردانی که ازدواج کرده اند علاقمند به ازدواج موقت هستند، نظر شما در این رابطه چیست؟
من به جوانان توصیه می کنم که در سن پایین ازدواج دائم کنند و از ازدواج دائم هراسی به دل راه ندهند. ما در قرآن کریم داریم که به خاطر فقر ازدواج را به تاخیر نیندازید. اگر کسی به خاطر مسائل اقتصادی از ازدواج فرار کند، اشتباه کرده است. خدا روزی رسان است. همان گونه که دختر و پسری که در خانه های جداگانه در کنار پدر و مادر خود زندگی می کنند روزی شان می رسد، اگر ازدواج هم کنند بدون روزی نمی مانند البته نباید توقع بالایی داشته باشند.
وقتی کار و شغل نیست و جوانان بیکار هستند چگونه باید ازدواج کرد؟
مگر دختر و پسر بالاخره خانه پدرشان غذا نمی خورند؟ اگر ازدواج کنند و شغل هم نداشته باشند من مطمئن هستم که پدر و مادر دختر و پسر آنها را کمک می کنند تا بتوانند حداقل زندگی را داشته باشند. هیچ اشکالی ندارد که پدر به فرزند ازدواج کرده خود که شغل ندارد کمک کند.
پسر من هنوز دانشجو است و در حدود 20 سال سن دارد. یکی دو ماه پیش برایش رفتم خواستگاری تا وقتی هم که پسرم کار نداشته باشد من و پدر عروس از آنها حمایت می کنیم. اینکه حتما کسی که ازدواج کرد باید خانه خوب کرایه کند، سالن عروسی بگیرد، اشتباه است. مهم این است که جوانان ازدواج کنند.
خرج عروسی و مراسم دست و پا گیر آن پدر جوانان را درآورده است. والله هیچ پدر و مادری این طور نیست که اگر فرزندش ازدواج کند، به فرزندش بگوید از خانه من برو بیرون، جوانان می توانند ازدواج کنند اما در خانه پدر و مادرشان زندگی کنند.
دختر و پسرها باید عقد کنند، تا تحصیل تمام شود، سربازی تمام شود، کار پیدا شود. جوانان نباید منتظر بمانند که همه موانع برطرف شود و شرایط ایده آل شود بعد عروسی کنند، این اشتباه است. من به جوانان توصیه می کنم هر وقت احساس کردند باید ازدواج کنند بروند ازدواج دائم کنند، حتماً خدا گشایش در کارها حاصل می کند. بالاخره پدر و مادرها از فرزندانشان حمایت می کنند تا زمانی که فرزندانشان بتوانند روی پای خود بایستند. بنابراین من هیچ وقت به جوانان توصیه نمی کنم که اگر شرایط آنها مهیا نبود ازدواج موقت کنند. البته من نمی خواهم جوانان را از ازدواج موقت نهی کنم اما به این نوع ازدواج توصیه هم نمی کنم. چون ازدواج موقت تبلیغات دارد، به خصوص که ممکن است شرایط ازدواج موقت رعایت نشود.
منبع : اطلاعات هفتگی شماره 3423
اهمیت ازدواج وفوایدآن
چکیده
این پژوهش به بحث و بررسی پیرامون اهمیت ازدواج و فواید آن می پردازد . مسأله ازدواج و تشکیل خانواده در شرع مقدس امر بسیار مهمی است و فواید بسیاری هم دارد. اما مهم ترین فایده و هدف ازدواج عبارت است از تشکیل خانواده . نفس این علقه زوجیت و تشکیل یک واحد جدید، مایه آرامش زن ومرد و مایه کمال و اتمام شخصیت آنهاست. بدون آن ، هم زن و هم مرد هردو ناقصند. همه مسایل دیگر ، فرع بر این است. اگر این کانون، سالم و پایدار باشد، هم روی آینده و هم روی همین وضع فعلی جامعه تأثیر خواهد گذاشت ازدواج در حقیقت دروازه ورود به تشکیل خانواده است و تشکیل اساس همه تربیت های اجتماعی و انسانی است.مادر این تحقیق به معرفی ازدواج وضرورت ها واهداف آن پرداخته ایم. وروش کار به صورت کتابخانه ای بوده است و در پایان می توان گفت ، ازدواج علاوه بر عمل به دستور خداوند و اجرای سنّت رسول اکرم صلی الله علیه وآله عاملی است که فرد و جامعه را از خطرات جسمی و روحی و روانی حفظ کرده و برای همه ایجاد امنیت می ناید.
واژه کلیدی : ازدواج، اهمیت ، فواید
مقدمه
ازدواج هستۀ اول ایجاد خانواده و آن نیز به نوبۀ خود واحدی در سنگ بنای جامعۀ انسانی است. نوع پایه گذاری و میزان اندیشه و تدبّر در آن در میزان پیشرفت یا انحطاط سقوط یا صعود جامعه تأثیر دارد. ازدواج از نظر اسلام پیمانی مقدس است،پیمانی که برقراری آن براساس مقرّرات آداب و رسوم، تشریفات و قوانین خاصی است.(1) دین اسلام به ازدواج عنایت و تأکید فوق العاده ای دارد:به طوری که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید:هیچ چیزی نزد خدا محبوبتر از ازدواج نیست.(2)رسول گرامی صلی الله علیه وآله ازدواج نکردن را اعراض از سنّت خویش یعنی خروج از اسلام می داند و خانه ای که ازدواج در آن صورت پذیرد را بهترین خانه می داند.(3)از دیدگاه اسلام ،ازدواج کمال دین و ترک ازدواج دلیل نقصان آن است اسلام ارزش عبادت شخص متزوّج را هفتاد برابر شخص مجرد می داند ومی فرماید:شخص متزوج با ازدواج خود نصف دین و ایمان خویش را از خطرها و آفتها حفظ نموده است.(4)انسان تا زمانی که ازدواج نکند دینش در خطر است زیرا غرایز جنسی و فشارهای روحی و احساس تنهایی و بیهودگی و نداشتن پناهگاه و عدم احساس مسئولیت اجتماعی و دیگر زیانهای مجرد بودن، به ریشه و اساس ایمان انسان لطمه می زند و آن را متزلزل می کند.اما در اثر ازدواج و تشکیل خانواده و قرار گرفتن در کنار همسری شایسته و محبوب و همدم ،هم غریزۀ جنسی کنترل می شود و هم آرامش روحی به وجود می آید و هم توکل انسان به خدا بیشتر می شودواز حالت پریشانی خارج می شود ،احساس امنیّت و شخصیت می کند،چشم و فکرش از جاهای دیگر کنده و به همسرش متوجه می گردد(5)در قرآن و روایت اسلامی به امر مقدس ازدواج،سفارش فراوان شده است. در آیه 32 سوره نور می خوانیم:«و اَنکِحُوا الایامی منکم و الایامی منکم و الصالحینَ من عبادِکُم و امائکِم ان یکونوا فقراء یُغنهُمُ الله مِن فَضِلِه وَ الله واسعٌ علیمٌ »«به مردان و زنان بی همسر ،همسر دهید و همچنین به غلامان و کنیزان صالح،همسر دهید.اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز می سازد،خداوند وسعت دهنده و آگاه است.»در این آیه همۀ مردم ،مورد خطاب خدا قرار گرفته اند تا با تعاون،وساطت،کمکهای مالی و فراهم نمودن اسباب کار،بی همسران را دارای همسر کنند و در امر مقدس و پر اهمیّت ازدواج که یک امر ضروری برای حفظ عفّت جامعه است بی تفاوت نباشند.(6)پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله در ارتباط با عدم ازدواج به جهت ترس از فقر می فرمایند:کسی که از ترس تهیدستی ازدواج نکند نسبت به خدای عزوجل گمان بد دارد.(7) پس فقر و تهیدستی نمی تواندمانع از ازدواج گردد.(8)
ازدواج و ابعاد آن
ازدواج امر مقدسی است که دارای دو بُعد روحی و جنسی می باشد و توجه کافی به هر دو بُعد در تحکیم این امر ،اهمیت به سزایی دارد.
الف)بُعد روحی ازدواج
ازدواج روحانی به آن معنی است که دو فرد به نقطه ای برسند که حداکثر تفاهم را داشته باشند.می توان گفت که زوج جوان همچون دو خط موازی می باشند که در بی نهایت یکی می باشند پس هیچگاه نباید انتظار داشت که دو فرد دقیقاً از تمام جهات مانند یکدیگر باشند.حیات انسان بر پایۀ محبت استوار است و بشر در تمام طول عمر خود نیازمند محبت و دوستی دیگران است و هیچ انسانی قادر به زندگی طبیعی بدون این مهم نمی باشد(9)مهمترین منبع تأمین نیازهای عاطفی افراد ،خانواده می باشد.آگاهی از حساسیّتهای طرف مقابل،یکی از راههای مهم ثبات ازدواج است.همه انسانها،حساسیت های خاصی دارند که شخصیّت آنها را منحصر به فرد می کند.(10)و به طور کلی شناخت طرف مقابل و حفظ حقوق و وظایف و حفظ حرمت و احترام موجب پایداری خانواده می شود و زن و مرد می توانند بدین وسیله به آرامش روحی در ازدواج برسند.آرامش روحی باعث تربیت فرزندان صالح در خانواده های متعادل می شود و این آرامش به جامعه نیز منتقل می گردد.
ب)بعد جنسی ازدواج
انسان از غرایز گوناگون ترکیب یافته که هر یک از آن غرایز باید به طور طبیعی و صحیح اشباع شوند و به نیاز خود برسند ،قطعاً،عدم توجّه به نیاز های فطری غرایز ،موجب نارسایی یا طغیان و ناگواریهای روانی و انحراف از جادۀ مستقیم است.یکی ازنیرومند ترین غرایز،غریزه جنسی است که باید شایسته و صحیح اشباع گردد. ازدواج،یگانه طریق سالم برای اشباع و جواب دادن به غریزه جنسی است که هیچ چیزی جایگزین آن نخواهد شد.(11) به گفته دانشمندان اخلاق،انگیزۀ اصلی گناهان و انحرافات اخلاقی سه قوّه است که عبارتند از:1-قوّه شهویّه ، 2-قوّه غضبیّه ، 3-قوّه وهمیّه این سه قوّه در مرز تعدیل خود در وجود انسان برای دفع مفاسد و جلب ارزشها لازم اند،نیروی غضب برای دفاع و مبارزه با تجاوزات بیگانه،نیروی شهوت در مسیر طبیعی برای بقای نسل و لذّتّها و تفریحات سالم و نیروی وهمیّه برای کسب امور مادّی در حدّ طبیعی لازم است ،ولی طغیان و یا تعطیل آنها موجب افراط و تفریط شده و انگیزۀ انحراف و فساد خواهند شد. در مورد قوّۀ شهویّه یکی از اموری که عامل تعدیل صحیح آن در شهوت جنسی می شود ازدواج است.ازدواج ،موجب کنترل این قوّه است و آن را از تجاوز و طغیان باز می دارد.(12)غریزه جنسی مانند آب رود خانه ،مایه حیات است،اگر در جلوی آن سدّی بسته شود و دریچه ای پشت آن قرار گیرد ،در این صورت آب رودخانه مایۀ حیات دامها و گیاهان خواهد بود.در این صورت نه تنها آب سیلاب به ما ضرر نمی زند ،بلکه با باز کردن دریچۀ سد هنگام نیاز به آب ،دامها و گیاهان و انسانها به طور صحیح از آب بهره مند می شوند. ولی اگر سدّی وجود نداشته باشد آبها بدون استفاده هرز می روند.بنابراین برای حفظ اخلاق فرد و جامعه نیاز به کنترل قوّۀشهویّه استو چنین کنترلی در پرتو ازدواج سالم میسّر خواهد بود.(13)
ضرورتهای ازدواج
ازدواج باید دارای مجموعه ای از اهداف انسانی و مقدّس باشد که در سایل آن به همه نیازهای انسان جواب داده شود و مسیر زندگی به طرز صحیح طی شود.می توان فایده ها،هدفها و ضرورتهای ازدواج را اینگونه نام برد:
1-پاسخ مثبت به فطرت
انسان به حکم فطرت دارای غریزه جنسی است. طبیعت و فطرتش ایجاب میکند که رشد کند و به سوی کمال رود و نیز روزی که رشد یافت و به درجه کمال رسید ارضاء و اقناع شود.(14)در واقع ازدواج کردن به صورت مشروع،پاسخی است خداپسندانه به ندای فطرت زیرا خداوند متعال انسان را خلق فرموده و برای تداوم و بقای نسل و وصول به آرامش،غریزۀجنسی را در وجود او قرار داده است.(15)انسان همانگونه که هنگام تشنگی به آب نیازمند می شود و هنگام گرسنگی به غذا احتیاج پیدا می کند ، به هنگام تحریک غریزۀ جنسی نیز به ارضاء طبیعی آن نیا زمند می شودو ارضاء طبیعی غریزۀ جنسی تنها به وسیلۀ ازدواج کردن میسر است.لذا اسلام طبق فطرت و خواسته های انسان دستور به ازدواج و تشکیل خانواده داده است.(16)
2-عامل تکامل استعدادها و دین و ایمان
استعدادها برای بروز و تکامل خود نیازمند به محیط امن و آرامش اند،چه بسیار استعدادهای انسانی که برای همیشه در او مکتوم مانده و هرگز خود را نشان نمی دهند و چه بسیار استعدادها که به محض رخ نمودن ،توسط انگیز ها و عواملی سرکوب شده و در ورطۀ انزوا و نسیان قرار می گیرند. ازدواج آرامش و آسایشی برای جوان ایجاد می کند،استعدادهای او را به حرکت می اندازد و به او امکان می دهد که از آن نیکو بهره برداری کند.(17)محیط گرم و صمیمی و فضای پر محبت و مودت خانواده ،فرصتی برای تبادل اندیشه ها و در نتیجه رشد عقلانی،اجتماعی،فرهنگی و اخلاقی زن و شوهر و دیگر اعضای خانواده است .ازدواج موجب می شود که در رشد شخصیّت افراد تأثیر بسزایی داشته باشد.(18) اساس شخصیت اجتماعی و مذهبی هر شخص تا حدودی به ازدواج و زناشویی وی بستگی دارد و بدون ازدواج،کمتر کسی می تواند در جامعه،شخصی مطلوب و مورد توجه و اعتماد برای مردم باشد و ایمان خود را از گزند انحراف های جنسی و افکار را از اضطراب ها و عقده ها و حسادت ها محفوظ نماید.(19)
3-ایجاد امنیت و آسایش
اصولاً بلوغ یعنی شکوفایی غریزه چه برای پسر چه برای دختران همراه با بحران است،این بحران زمینه را برای عصیانها،شور و التهابها از هر سو فراهم کرده و آرامش و اطمینان او را بر هم می زند.شک نیست که هر انسانی خواستار تسکین این بحران است و می خواهد به گو نه ای به آرامش دست یابد.ولی متأسفانه عدّه ای به راه اشتباه و خطا می روند و به جای انتخاب روش معقول به سیگار ،الکل و مواد مخدر و ... پناه می برند که عوارض آن به مراتب خطرناکتر از عوارض تنهایی و بحران است.(20)ازدواج این بحران را تسکین می دهد. برای جوان محیط امن و آرامش ایجاد می کند و در سایۀ وجود عواطف خانوادگی ،روح سرکش او مهار می شودو موجباتی برای برخورداری او از نیروی فکری فراهم خواهد شد.(21)در قرآن کریم خدا می فرمایند:«از نشانه های خدا این است که از خود شما برایتان همسرانی آفرید تا در کنار آنها آرام گیرد و در میان شما دوستی و دلسوزی به وجود آورد که برای مردمی که بیندیشند،نشانه هاست».(22)این هدف نشانگر این امر است که در اسلام،عقد ازدواج تنها به منظور ارضاءمیل جنسی نیست و روابط زن و شوهر از مرحلۀکامجویی جنسی فراتر رفته و عاملی در رهایی از تنهایی واقعی و ... محسوب می گردد(23)
4-بقای نسل
اجتماع برای ادامۀ حیات خود نیازمند به وجود نسل است،نسلی که زایا بوده و مداومت حیات را تضمین کند.چنین امری از 2 راه امکان پذیر است یا از طریق فحشا که امری ناپسند می باشد و یا از طریق ازدواج که امری عقلانی،اندیشیده و با هدف است.(24)در قرآن کریم خدا می فرمایند:«پدید آورنده آسمانها و زمین،برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید و از چهارپایان جفتها، تا بر شمار شما بیفزایند.»(25)جامعۀ انسانی برای بقاء نیاز به تولید مثل دارد و به گفتۀ برخی از دانشمندان،این نیاز به صورت انگیزۀ جنسی در نهاد هر انسان به ودیعه گذارده شده و زمینه را برای گرایش به هم و آمیزش با هم و در نتیجه تولید مثل فراهم می سازد(26)به طور کلی می توان گفت ازدواج از یک نظر ،قانون تکثیر است.امری که در سایۀ اجتماع نر و ماده ، نه تنها در انسان ، بلکه در گیاهان و حیوانات هم صورت می گیرد.دوام نسل تنها در سایۀ پرورش کودکان موجود نیست بلکه ضروری است زمینه به گونه ای فراهم گردد که نسلهای بالقوه ، که در صلب پدران و مادران هستند تدریجاً ظهور یابند، تربیت شوند و وارد جامعه گردند.(27)تشویق به کثرت و فزونی نسل صالح و با ایمان از برنامه های اصولی اسلام است و اتفاقاً یکی از حکمت ها و فلسفه های ازدواج همانا بقای نسل است و حتی به نظر می رسد که لذّت جنسی خود عاملی است تا بدین وسیله انسان به تداوم نسل بپردازد و مشکلات زندگی و وجود صعوبت ها در تربیت فرزند،عملاً او را از به وجود آمدن نسل آینده باز ندارد.(28)
5- جلوگیری از فساد و حفظ پاکدامنی
اگر بپذیریم که بسیاری از مفاسد و جنایات توسط افراد عذب و یا کسانی که پیوند خانوادگی صحیحی ندارند صورت می گیرد به اهمیت ازدواج و تشکیل خانواده پی می بریم.ازدواج رفتارها و اعمال انسانی و حتّی گفتار و کلام آدمی را تحت قید و بند و کنترل اندیشه در خواهد آورد و به آدمی دید تازه و نظری به ویژه خواهد داد.(29) ازدواج عاملی برای طرد فحشا و ریشه کن ساختن خود فروشی ها است.در هر جامعه ای که ازدواج به هرعلتی از رونق و اعتبار بیفتد فحشا رواج یافته و گسترش می یابد.فحشا کاری است به نظر آسان و کم هزینه،مردان و زنان را از پایبندی به قید خانه داری ،شوهرداری،تربیت فرزند آزاد می نماید.(30) امام چهارم علی بن حسین علیه السلام در مورد ازدواج و عفّت و پاکدامنی ،رفتاری قابل تحسین و در خور تکریم داشته است می نویسند:هنگامی که داماد یا شوهر خواهرش به خانۀ او می آمد، آن حضرت احترام فراوان به وی می کرد و پتو برایش می گسترد و می فرمود خوش آمدی ای آنکه هزینۀ ما را کم کردی،ناموس ما را حفظ نمودی و عورت ما را پوشاندی.(31)امام این واقعیّت را در نظر می گیرد که جوان با اقدام به ازدواج و رفتن به زیر بار مسئولیّت سنگین تشکیل خانواده خدمتی شایان می کند و در زمینۀ پاکی خود و جامعه اش قدمی مثبت بر می دارد و شهامت و شجاعت از خود نشان می دهد.شما این رفتار را با رفتار کسانی مقایسه کنید که احیاناً با اعمال نسنجیده و خصمانه و یا طلبکارانه خود،روابط مودّت آمیز زوجین را تیره و تار می کنند و تخم نفاق و اختلاف می پاشند و بذر دشمنی و خصومت می افشانند.امّا امام به این امر به دید یک نعمت و موهبت می نگرد .چه موهیتی از این با ارزشتر که جوانی با اقدام به ازدواج در صیانت عفّت دوشیزگان و دختران جامعه می کوشد و خانواده ها را از فساد و آلودگی های خلقی ورفتاری و حتّی مشکلات مالی و اقتصادی نجات می بخشد(32)
6- ایجاد دوستی و محبّت و عشق
یکی از احتیاجات اساسی روانی آدمی ، احتیاج به محبّت است و آدمی در هر مرحله و سنّی از حیات خویش دوست دارد که دیگران او را دوست بدارند و از آنان محبّت ببینند . ازدواج عامل مهّمی در بر قراری دوستی زن و شوهر و ابراز مهر و محبّت به یکدیگر است و تعادل روان بین آن دو بوسیله محبّت تأ مین می شود . اثرات محبّت و تبدیل آن به عشق و همبستگی عمیق روانی ، عاطفی، پیوند همسری را تحکیم بخشیده و فضای خانواده را به فضای گرم و صمیمی و بالنده مبّدل می نماید .(33)
7- اجرای سنّت رسول اکرم صلی الله علیه وآله و عمل به دستور خداوند
ازدواج وظیفه ای است از جانب خدا به هر انسان بالغی که بار تکلیف را پذیرفته است و به سنّت الهی تن در می دهد .اگر پیوند به نام خدا ، به خاطره اجرای فرمان الهی صورت گیرد چه گذشت ها و فداکاریها که در سا یۀ آن پدید خواهد آمد .(34) رسول اکرم صلی الله علیه وآله ازدواج را سنّت خویش قرار داده و ترک آن را خروج از دایرۀ ولایت نبوی تلقّی فرموده است و در این باره می فرمایند . « اَلنِکاحُ سُنَّتی فَمَن رَغِبَ عَن سُنَتی فَلَیسَ مِنّی».(35)
8- تأمین سلامت جسم و بر قراری تعادل
ازدواج عامل مهّمی بر آرامش و سکون آدمی و سببی اساسی بر تعادل وجود است. این امر به زندگی زن و مرد جهت می بخشد و مرد و زن مضطرب را آرام میسازد و موجبات حفظ سلامت تن و روان را فراهم می نماید.خودداری از امر ازدواج می تواند زمینۀ بیماریهای جسمانی بویژه روانی را مساعد می سازد و خروج از اعتدال در وجود او را ممکن می سازد .(36)
9- یکی از عوامل خوشبختی
سعادت و شقاوت ، خوشبختی،بدبختی،ممکن است عوامل مختلف داشته باشد ، ولی به هر حال این واقعیّت انکار نا پذیر است که یکی از مهم ترین عوامل آن در محیط خانواده، وجود همسر سازگار و قانع می باشد که زمینۀ سعادت را در سطح وسیعی فراهم کرده و در خوشبختی را به روی انسان می گشاید و احیا ناً عوامل نگون بختی و سیه روزی را خنثی و بی اثر می سازد .(37)پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرموده اند :« و از خوشبختی انسان ، داشتن همسر صالح و شایسته است .»(38)امام باقر علیه السام به نقل از رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند : خداوند عزیز و جلیل فرموده : هر گاه بخواهیم برای یک نفر مسلمان خیر دنیا و آخرت را جمع کنم ، برایش دلی خاشع وزبانی ذاکر،تنی صابر و همسری صالح و با ایمان قرار می دهم که هر وقت بر اونظرکندشادمان شود و اگر غایب و در بیرون خانه باشد ، ناموس خود و دارایی شوهرش را حفظ نماید .(39)
10- خود کفایی و نیاز به استقلال
برای یک انسان هیچ مفهومی با ارزش تر از استقلال نیست ، استقلال ، او را از وابستگی و طفیلی زیستن آزاد می کند و در مرحله ای جدید از رشد و کمال قرار می دهد . به گونه ای که روی پای خود می ایستد و خودش با اراده ای نیرومند و فکری آزاد ، عهده دار اراده زندگی میشود . (40)ازدواج نیز مرحله ای جدید از رشد و استقلال است و انسان را از طفیلی بودن و این سو و آن سو رفتن و نا منظّمی و پریشانی بیرون آورده و به او تمرکز و نظم می بخشد.(41)
11- احساس مسئولیت
انسان تا تنهاست بیشتر در فکر خود است و حرکت او به سوی بی بند باری و هرزگی چندان سخت نیست. به عبارت دیگر اگر دین نداشته باشد چندان احساس مسئولیت نمی کند ولی اگر ازدواج کرد دیگر تنها نیست بلکه پیش وجدان خود ، مسئولیّت زن و فرزند نیز به عهده اوست از این رو حرکت او به سوی بی بند باری ، دشوار است و ازدواج همچون سدّی سر راه اوست و او را کنترل می نماید. شواهد بسیاری وجود دارد که جوانان بسیاری بعد از ازدواج سر به راه شده اند و سبکسری و بیراهه رفتن های گذشته را ترک نمودند.(42)
12- محفوظ ماندن از بیما ریهای عصبی و روانی
فشارهای غریزۀ جنسی ، اگر از راه صحیح و مشروع دفع نشود ، خرابیهای به بار می آورد و به اعصاب و روان لطمه های فراوان می زند . این فشارها از یک طرف و تنها یی و بی پنا هی و تک زیستی از طرف دیگر ، انسان را پریشان و سرگردان می کند .از طرف دیگر اگر کسی در اثر بی همسری وفشار این غریزه و پریشانی روحی و ضعف ایمان ، خدای نا خواسته دچار انحرافات جنسی و فساد و آلودگی شود مشکل بزرگ تر می شود .از نظر روان شناسی یکی از علّتهای عمده و اصلی پریشانی و عقده های روانی و اخلاقی و ضعفهای عصبی بی همسری ، فشارهای جنسی ، انحرافات جنسی می باشد و از موثر ترین و مفید ترین راههای این بیماریها ازدواج با همسری متناسب است.(43)
13- بهره مندی از دوران شیرین و با نشاط نو جوانی
بهار ازدواج دوران نو جوانی است. در این دوران شور و نشاط مخصوصی بر انسان حاکم میباشد .اگر از این دوران استفاده لازم برده نشود به روزی فصل خزان می رسد و نشاط از بین می رود و یا کم می شود و انسان دیگر نمی تواند لذّت و استفادۀ کامل از ازدواج ببرد .(44)عشق زنده و جوان و با نشاط است که به زندگی شور و صفا می بخشد وگرنه عشق مرده و پیر و پژ مرده ، شور و صفایی ندارد که به زندگی بدهد .(45)
14- نیکو شدن اخلاق و خارج شدن از خود خواهی
انسان قبل از ازدواج همه چیز را برای خودش می خواهد و پس از آن ، به فکر دیگری نیز هست به عبارت دیگر ازدواج مَنِ انسان ها را تبدیل به ما می کند .(46)محیط خانه مکتب بسیار سازنده ای است ، به طوری که منشأ بسیاری از صفات خدا پسندانه است و بسیاری از صفات منفی و ناپسند هم در اثر عدم تشکیل خانواده پیدا می شود (47)
15- بالا برنده ی اعمال انسان
ازدواج و تشکیل کانون خانواده آنچنان در وجود انسان تاثیر می گذارد و ارزش او را بالا می برد و شخصیّت او را رشد می دهد که اعمال و عبادتهایش نزد خداوند و فرشتگان از ارزش والایی برخوردار می شود به طوری که ارزش آنها چند ده برابر می گردد.(48)امام جعفر صادق علیه السلام می فرمایند:«دو رکعت نماز که انسان متأهل بخواند افضل و بالاتر است از هفتاد رکعت نماز که انسان مجرد و عذب بخواند.»(49)ازدواج انسان را از گناهان بیشتر بازداشته و عامل تقرّب در پیشگاه خداوند است. این سنت نبوی ،پاداش عبادات را آنچنان که گفتیم چند برابر می کند و خود نیز از بهترین طاعات الهی محسوب می گردد.(50)
16-تأثیر آن در تکمیل انسان
خداوند انسان را به گونه ای آفرید که بدون همسر ناقص است، انسان هر چه از نظر علم و ایمان و فضایل اخلاقی بالا رود تا همسر اختیار نکند به کمال مطلوب نمی رسد. هیچ چیز جای ازدواج و تشکیل خانواده را نمی گیرد.جنس مذکر و مؤنث به یکدیگر نیازمند هستند،هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی و هر کدام به تنهایی ناقصند و هنگامی که در کنار هم قرار گرفتند همدیگر را کامل می کنند این قانون نظام آفرینش است و بر کلّ هستی حاکم می باشد.(51)قرآن زن و مرد را لباس همدیگر همدیگر می داند و می فرماید:«زنان لباس شما مردانند و شما مردان لباس زنها هستید.»(52)همانگونه که نیاز به لباس ،یکی از نیازهای طبیعی بشر است،نیاز به همسر نیز یک نیاز طبیعی و حیاتی است و چنانکه انسانِ برهنه ،احساس کمبود و شرم می کند، انسان بدون همسر نیز چنین است و همانطور که لباس،آفت گرما و سرما را می زداید همسر نیز آسیب ها ، گزند ها، لغزش ها و اشتباهات را از انسان دور می کند.این دو جنس مکمّل و مایۀ شکوفایی نشاط و پرورش یکدیگرند.(53)
نتیجه
دین اسلام کاملترین دین ها است که برای جزء جزء زندگی انسان برنامه دارد که یکی از این برنامه ها پیمان ازدواج زن و مرد با یکدیگراست و در حقیقت پیمانی برای پشتیبانی این دو از هم در تمامی مراحل زندگی استازدواج عمل به دستور خداوندو اجرای سنّت رسول اکرم صلی الله علیه وآله و یکی از عوامل خوشبختی همسران بوده واگر به شکل صحیح انجام شودعاملی است برای شکوفا شدن استعدادها و تکامل دین و ایمان وایجاد امنیت و آسایش و جلوگیری از فساد و حفظ عفت وپاکدامنی وباعث تأمین سلامت جسم و بر قراری تعادل و محفوظ ماندن از بیما ریهای عصبی و روانی است وهمچنین نیکو شدن اخلاق و ایثار در حق دیگری را به دنبال می آورد.ممکن است یک ازدواج تمامی آثار مذکور را داشته باشد وممکن است عده معدودی ازآن ها را به دنبال آورد ،به هرحال هیچگاه ازدواج صحیح بدون تاثیر نخواهد بود وتنها راه نجات فرد وجامعه از کشیده شدن به ابتذال وفساد می باشد.
پی نوشت ها :
1. علی قائمی امیری ،تشکیل خانواده در اسلام، ص18.
2. محمد بن حسن حر عاملی، وسایل الشیعه،ج14،ص3.
3. حسین مظاهری،خانواده در اسلام ،ص89.
4. سید محمد حسین بهارانچی، آئین همسرداری و آداب زندگی در اسلام، ص16.
5. علی اکبر مظاهری،جوانان و انتخاب همسر، ص18.
6. محمد محمدی اشتهاردی،،ازدواج و شیوۀهمسرداری، ص3.
7. محمد بن یعقوب کلینی،اصول کافی،ترجمه:حاج سید جواد مصطفوی،ج5،ص331.
8. رحمت الّله بابایی(سواد کوهی) ،عشق و زندگی با رعایت حقوق زوجین،ص66.
9.جمعی از نویسندگان(پزشکان)،ازدواج و بهداشت خانواده ،ص11.
10.همان مأخذ،ص12.
11. محمد محمدی اشتهاردی، همان ،ص11.
12.همان ،ص19.
13. همان ، ص20.
14. علی قائمی امیری، همان ،ص32.
15. احمد صافی، خانواده متعال، ص15.
16. حسین مظاهری، همان ،ص97.
17. علی قائمی امیری، همان ،ص32.
18. احمد صافی، همان ،ص18
19. علی اکبر بابازاده،مسایل ازدواج و حقوق خانواده،ص128.
20. علی قائمی امیری، همان ،ص32.
21. همان ،ص33.
22.سوره روم،آیه21.
23. احمد صافی، همان ،ص15.
24.قائمی امیری،علی ، همان ،ص33.
25.سوره شوری،آیه11.
26. علی قائمی امیری، همان ،ص19.
27.همان ،ص53.
28. سید ابراهیم سید علوی،اینگونه ازدواج کنیم، ص29.
29. علی قائمی امیری، همان ،ص33.
30. همان ،ص21.
31. محمد بن حسن حر عاملی، همان،ج14،ص42.
32. سید ابراهیم سید علوی ، همان ، ص25.
33. احمد صافی ، همان ،ص17.
34. علی قائمی امیری ، همان ،ص55.
35. علامه مجلسی ، بحار الانوار ، ج103، ص220.
36. احمد صافی، همان ،ص17.
37 سید ابراهیم سید علوی، همان ، ص27.
38. محمد بن یعقوب کلینی ،همان،ج5، ص327.
39. همان، ص327.
40. محمد محمدی اشتهاردی ، همان ، ص25.
41. رحمت الّله بابایی ( سواد کوهی ) ، عشق و زندگی با رعایت حقوق زوجین ، ص67.
42.محمد محمدی اشتهاردی ، همان ، ص30.
43. علی اکبر مظاهری ، همان ،ص47.
44.همان
45.همان ، ص42.
46.محمد وحیدی ، احکام دختران ، ص236.
47.حسین مظاهری ، همان ، ص98.
48. علی اکبر مظاهری، همان ،ص16.
49. محمد بن حسن حر عاملی، همان،ج14،ص6.
50. علی اکبر بابازاده، همان ،ص127.
51. علی اکبر مظاهری، همان
52.سوره بقره،آیه187.
53.محمد وحیدی، همان ،ص238.
منابع ومآخذ
1.قرآن مجید
2.بابازاده،علی اکبر،مسایل ازدواج و حقوق خانواده،تهران،انتشارات بدر،چاپ4،سال1378
3.بابایی استخر سری(سواد کوهی)،رحمت الله،عشق و زندگی با رعایت حقوق زوجین،تهران ،انتشارات دارینه،چاپ دانشگاه تهران،1380.
4.حرّعاملی، محمد بن الحسن،وسایل الشیعه،تهران،انتشارات مکتب الاسلامیه،چاپخانه اسلامیّۀ تهران،1376.
5.حسینی بهارنچی،سید محمد،آئین همسرداری و آداب زندگی در اسلام،انتشارات اجر،چاپ نگارش،چاپ اول،زمستان 1383.
6.سید علوی،سید ابراهیم،اینگونه ازدواج کنیم،انتشارات بهاران و مشکوه،چاپ اول،زمستان 1371.
7.صافی،احمد،خانواده متعادل و نحوه رفتار همسران با یکدیگر،تهران،انتشارات حسام،تابستان 1374،چاپ دوم.
8.قائمی امیری،علی،تشکیل خانواده در اسلام،انتشارات امیری، چاپ9،پاییز 1375.
9.کلینی، محمد بن یعقوب ،اصول کافی،ترجمه:حاج سید جواد مصطفوی،انتشارات دفتر نشر و فرهنگ اهل بیت(ع)،چاپ تهران.
10.مجلسی، محمد باقر،بحارالانوار،تهران،انتشارات دارالکتب الاسلامیه
11. محمدی اشتهاردی،محمد،ازدواج و شیوه همسرداری،انتشارات کتاب یوسف،چاپ اول.
12.مظاهری ،علی اکبر،جوانان و انتخاب همسر،انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،قم ،چاپ چهارم،زمستان 1374.
13.مظاهری ،حسین،خانواده در اسلام،انتشارات شفق،چاپ دی1364.
14.وحیدی ،محمد،احکام دختران،انتشارات عصمت،چاپ قدس،قم.
اصول حاکم بر یک ازدواج موفق
اگر می خواهید ازدواجی شاد و موفق داشته باشید و برای همیشه به خوبی و خوشی زندگی کنید؟ اگر می خواهید با همسرتان خیلی نزدیک و صمیمی باشید؟ اگر می خواهید در زندگی مشترکتان همواره سایه خوشبختی و آرامش افکنده باشد؟ رابطه زناشویی می تواند دستمایه شادی و در غیر این صورت منبع بزرگ رنج و تألم باشد اما عوامل موفقیت و روابط صمیمانه کدامند؟ کسانی در روابط صمیمانه خود موفق می شوند که از مهارت های ویژه ای برخوردارند مطالب فوق را به دقت بخوانید و تمام تلاشتان را بکنید که در زندگی مشترکتان به این گونه رفتار کنید و آنقدر این مطالب را بخوانید و تکرار کنید که ملکه ذهنتان شود تا یک ازدواج موفق داشته باشید چرا که ازدواج موفق سرچشمه و اساس یک زندگی سالم فردی و اجتماعی است چنانچه ازدواج موفق باشد نه فقط زوجین بلکه فرزندان خانواده نیز از امنیت و سلامت روانی برخوردار می گردند و حالاتی نظیر امنیت و آرامش و دوست و صمیمیت متقابل و امیدواری به زندگی و شعف در آنها به وجود می آید. همسرداری مهارتی است که زوجین با شناخت توانمندی ها، تفاوت ها و حساسیت های یکدیگر بتوانند به نیازهای جسمی و عاطفی و روانی و جنسی طرف مقابل پاسخ دهند به طوری که هر دو احساس رضایت خاطر نموده و به آرامش نسبی دست یابند و این مهم زمانی ظهور می کندکه به کلیدهای برقراری ارتباط صحیح با همسر خود توجه کنید. مطالب زیر همان کلیدهای برقراری ارتباط صحیح است راه حل هایی برای تحکیم و تقویت روابط صحیح با رعایت این اصول خواهید فهمید چقدر خوشبخت هستید و چه زندگی آرامی دارید زندگی که همه آرزوی آن را دارند:
سیب سرخ زندگی را با همسرتان میل کنید!
سعی کنید بیشتر از آنکه در انتظار دریافت چیزی از همسرتان باشید چیزی به او ببخشید اگر هدف شما ایجاد حس رضایت و خوشبختی در همسرتان باشد مطمئن باشید فرصت های زیادی برای دستیابی به این نیت خواهید یافت در این صورت شما نیز از توجه و محبت همسرتان برخوردار می شوید زیرا همه انسانها همواره در تلاشند خوبی های دیگران را جبران کنند.
وقتی همسرتان با شما تند برخورد می کند سکوت اختیار کنید و درصدد جبران این عمل او برنیایید. اگر در برابر حرکت ناشایست همسرتان نسبت به شما ساکت بمانید نه تنها از بحث های غیرضروری جلوگیری می کنید بلکه نقطه ضعف خود را به همسرتان نشان نداده اید پس سعی کنید خونسردی خودتان را حفظ کنید و به گفته های او که از روی عصبانیت است اهمیت ندهید پس از اینکه همسرتان آرامش خود را به دست آورد در یک موقعیت مناسب و در زمان بهتر با او درباره رفتارش صحبت کنید و وی را متقاعد سازید که رفتار زشتی انجام داده و برخورد نامناسبی با شما داشته است. از همسرتان توقع غیرواقعی نداشته باشید زیرا انتظارات غیرواقعی و دور از موقعیت زندگی سبب بروز عصبانیت درگیری ها و کشمکش هایی می شود و گاهی منجر به مشکلات حل نشدنی خواهد شد. مطمئن باشید همه همسران روی زمین بی عیب و نقص نیستند شما هم ممکن است نقطه ضعفی داشته باشید پس هیچگاه او را با دیگران مقایسه نکنید چرا که همسرتان سرخورده می شودرهیچگاه اجازه ندهید چنین حالتی برای همسرتان پیش بیاید. به همه مسایل به دید مثبت نگاه کنید بدبینی در زندگی آفت است در مقابل خوش بینی و داشتن دید مثبت سبب استحکام بیشتر در زندگی مشترک و ایجاد عشق و علاقه بیشتر خواهد شد. از زمانی که از خواب بیدار می شوید عینک خوشبینی را به چشم بزنید و تا آخر شب هم به چشم داشته باشید. نادیده گرفتن خطاها و بزرگ ننمودن آن یک امتیاز در زندگی تان محسوب می شود پس تلاش کنید به این امتیاز دست یابید. همسرتان را مقصر جلوه ندهید و به خاطر اشتباهاتش او را سرزنش نکنید تنها وظیفه شما این است که باید کاری کنید که از تکرار اشتباهاتش جلوگیری کنید او را به خاطر اشتباهاتش سرزنش نکنید که دل آزرده می شود و احساساتش جریحه دار می شود و در برابرتان خرد شده و چون شیشه ای می شکند شرمنده شدن در زندگی اعتماد به نفس را از بین می برد با مسخره گرفتن همسر پایه و بنیان خانواده خواهد لرزید و به مرور زمان خواهد ریخت. اشتباهات و خاطرات تلخ گذشته را به فراموشی بسپارید و سعی کنید در زمان حال زندگی کنید و در تلاش تغییر شرایط امروز زندگی خود باشید در زندگی هر فردی ممکن است اتفاقات و رخدادهای تلخ روی دهد اگر بخواهید همیشه ذهن و روح خود را مشغول به آن وقایع کنید زندگی به کامتان تلخ خواهد شد و روز به روز افسرده تر می شوید و نا امیدی به سراغتان می آید پس گذشته های تلخ و سیاه را دور بریزید و به آینده امیدوار باشید. در زندگی هدفمند باشید و اهدافتان را طبقه بندی کنید و تمام فکر خود را برا ی داشتن یک محیط زندگی آرام متمرکز کنید برای رسیدگی به همسرتان به بچه ها و مطالعه و تفریح و غیره باید برنامه ریزی کنید و در برنامه روزانه خود وقتی را برای صحبت با همسرتان و درکنار او بودن اختصاص دهید. هیچ گاه با همسرتان وارد جنگ و قدرت نشوید تفاهم و توافق در زندگی حرف اول را خواهد زد بدانید که هر فرد قدرت و مهارت خاص به خود را دارد. مرد در یک جایگاه قرار گرفته و زن در جایگاه دیگر پس هیچگاه خود را برتر از همسر خود نپندارید. بلکه هم زن و هم شوهر در یک مقام و مرتبه می باشد که هر یک در زمینه ای خاص مهارت و قدرت دارد و باید از آن استفاده کرده و دوشادوش یکدیگر زندگی را بچرخانید. فداکاری و گذشت در زندگی حرف اول را می زند همواره گذشت داشته باشید. گذشت به معنای تسلیم شدن نیست بلکه به معنای این است که این نیز بگذرد. همیشه به همسرتان اعتماد داشته باشید و واقعاً دوستش بدارید، یا بدانید که امواجی که از سوی شما به قلب همسرتان می رود صداقت و حقیقت را بیان می کند پس او را واقعی دوست بدارید و ظاهرسازی نکنید عمیقاً و با شور و هیجان علاقه خود را به او نشان دهید این تنها راهی است که می تواند زندگی را به مرحله تکامل برساند. هرگز به رویاهای همسرتان نخندید و به رویاهای او احترام بگذارید بدانید که زندگی با رویاهای زیبا شکل می گیرد. همسرتان را روی بستگانش مورد قضاوت قرار ندهید و دهن بین نباشید. وقتی همسرتان از شما سوالی می کندکه نمی خواهید پاسخ بدهید لبخند بزنید. از ایجاد سوءتفاهم خودداری کنید ومحیط خانه را برای بوجودآوردن سوءتفاهم آماده نکنید. دوست همسرتان باشید و مانند یک دوست واقعی در شادی ها و غم هایش شرکت کنید. در زندگی در آنچه که دارید با هم شریک باشید.
شاد باشید
حتی اگر خسته هستید سعی کنید خود را خوشحال و سرحال نشان دهید تا خستگی را از شریک زندگی خود دور کنید. شنونده خوبی باشید هنگام صحبت کردن با همدیگر به چشمان هم نگاه کنید صحبت یکدیگر را قطع نکنید. در شرایط زندگی با هم پایبند عشق یکدیگر باشید در صورت اشتباه یا خطای یکدیگر باز هم عاشق یکدیگر بمانید.
به حرف های یکدیگر گوش بدهید
به حرف های یکدیگر گوش بدهید همدیگر را درک کنید رازهایتان را بدون ترس از داوری برای شریک زندگیتان درک کنید تمام حرف های طرف مقابلتان را بشنوید و با او احساس همدردی کنید و او را زیر سوال نبرید و در مقابل او جبهه نگیرید.
مهربان باشید
همان طورکه می دانید بعضی افراد به طور ناخودآگاه دارای شخصیتی سالم و مهربان و متعهد و عاشق و مسوول و شوخ طبع هستند و بعضی دیگر به دلیل شرایط بد زندگی فاقد چنین شخصیتی هستند و به مرور زمان باید روی خود کارکنند تا نقاط ضعف شخصیت شان را ترمیم کنند رابطه خوب و موفق رابطه ای است که طرفین خود را دوست داشته باشند و همان طور که هستند خود را بپذیرند در عین حال عاشق همسرشان باشند و هیچ چیز نتواند رابطه بین آن ها را خدشه دار کند.
کنترل اعصاب
هرگز همزمان با هم عصبانی نشوید. هرگز بر سر یکدیگر داد نزنید مگر اینکه خانه تان در حال آتش گرفتن باشد.
گذشت
اگر قرار است در دعوا یکی از شما پیروز شوید اجازه بدهید همسرتان پیروز باشد. اگر مجبورید از یکدیگر انتقاد کنید با عشق انتقاد کنید. دعوا دو نفره است و شخصی که بیشتر صحبت کند بیشتر دچار اشتباه می شود. و هزاران نکته دیگر وجود دارد اما اگر زوج ها بتوانند چند نکته بالا را هم رعایت کنند یک زندگی موفق و آرام خواهند داشت.
منبع: نشریه دنیای زنان شماره 69