ازدواج انتخاب است یا قسمت؟!
از مباحث مهمی که معمولاً در امر ازدواج از آن خیلی سخن به میان میآورند، بحث قسمت است. مثلاً بزرگترها معمولاً به جوانان میگویند: در ازدواج سخت گیری نکنید، اگر قسمت باشد می شود، قسمت نباشد نمی شود.
ازدواج انتخاب است یا قسمت؟!
قسمت به معنای عدم نقش و اراده انسان در رخدادهای زندگی از جمله ازدواج، درست نیست، زیرا انسان آزاد و دارای اختیار آفریده شده است، البته این آزادی مطلق نیست، بلکه مستند به اراده و مشیت خداوند است.
برای تحقق یک رخداد مثل ازدواج، عوامل گوناگونی از جمله اراده انسان دخالت دارد که البته در طول اراده خداوند است. مثلاً برای اینکه لامپ منزل شما روشن شود، باید نیروگاه برقی باشد که نیروی برق را تولید کند، از نیروگاه تا منزل شما سیمکشی شود، درسیمها نیروی الکتریسیته جریان داشته باشد و شما نیز کلید برق را فشاردهید. اگر هر یک از این عوامل وجود نداشته باشد، لامپ روشن نمی شود.
در رابطه با مسئله ازدواج هم همین طور است، یعنی افراد باید برای ازدواج ابتدا اراده و اقدام کنند. بعد فرایند خواستگاری را بگذرانند.
اما در نهایت اگر توکل بر خدا کنند، ممکن است خداوند به جهت مصالحی که نمیدانند، اراده خود را بر اراده آنها حاکم کند و با وجود شرایط مناسب ظاهری، آن ازدواج به سامان نرسد.
علاوه بر حکم عقل و منطق، روایاتی که در آن معیارهای انتخاب همسر ذکر شده دلیل محکمی بر دخالت انسان در سرنوشت خویش است
آن چه در بین مردم معروف است که در ازدواج قسمت و تقدیر دخالت دارد و قبلاً همه چیز معلوم و مشخص شده است، یا مثلاً می گویند: فلان دختر «قسمت» فلان پسر است و آن پسر قسمت این دختر نیست و یا اگر قسمت باشد خودش درست می شود و دیگر لازم نیست ما کاری بکنیم و اگر قسمت نباشد، ما هر کاری هم بکنیم فایدهای ندارد، و سخنانی از این قبیل، صحیح نیست و هیچ ریشه دینی و عقلی ندارد. همان طور که به روشنی، اختیار و انتخاب را در خرید و فروش، انتخاب شغل و تعیین رشته تحصیلی میبینیم در ازدواج نیز که موضوع مهم و سرنوشت سازی است، مشاهده میکنیم.
ازدواج انتخاب است یا قسمت؟!
علاوه بر حکم عقل و منطق، روایاتی که در آن معیارهای انتخاب همسر ذکر شده دلیل محکمی بر دخالت انسان در سرنوشت خویش است. پیشوایان دین به ما توصیه کرده اند که در انتخاب همسر نهایت دقت را مبذول کرده و چشم بسته ازدواج نکنیم، چرا که ازدواج یک موضوع حیاتی است و برای هر کس به طور طبیعی در طول زندگی اش فقط یک بار اتفاق می افتد.
بر این اساس، افراد نباید دست روی دست گذاشته و به امید بخت و شانس و قسمت بنشینند، بلکه چه پسر و چه دختر باید خود را برای این تصمیم سرنوشت ساز آماده نموده و با کمال دقت و خردورزی و با کمک تجارب خانواده و راهنمایی های مشاوران دلسوز و کاردان، فرد مورد نظر را انتخاب کنند. چرا که منشأ و سرچشمه بسیاری از گرفتاری ها و بدبختی های انسان غفلت و بی تفاوتی است.
اگر شما در ازدواجتان اقدام کردید و به سرانجام نرسید و خود در عدم تحقق آن دخالت نداشتید، مطمئن باشید به مصلحت شما نبوده و دیگر جای رنجش و ناراحتی نیست و این را میتوان قسمت الهی دانست. پس قسمت به این معنا درست و به معنای عدم اراده انسان نادرست است
غفلت در تمام امور خسارتبار است و در مسأله انتخاب همسر، خسارتبارتر. ممکن است یک لحظه غفلت و یا انتخاب غیرصحیح، یک عمر پشیمانی و حسرت را به دنبال داشته باشد.همان طور که افراد زیادی را مشاهده می کنیم که علت ناکامیهای خود از زندگی زناشویی را یک لحظه غفلت در انتخاب همسر می دانند.
امام علی(علیه السلام) فرمودند: خدای منزه را به تغییر اراده های آهنین شناختم. (نهجالبلاغه،کلمات قصار،250)
اگر شما در ازدواجتان اقدام کردید و به سرانجام نرسید و خود در عدم تحقق آن دخالت نداشتید، مطمئن باشید به مصلحت شما نبوده و دیگر جای رنجش و ناراحتی نیست و این را میتوان قسمت الهی دانست. پس قسمت به این معنا درست و به معنای عدم اراده انسان نادرست است.
منبع: گلبرگ زندگی
نقش والدین در ازدواج جوانان
یکی از حقوق فرزندان بر عهده والدین، ساماندهی امر ازدواج آن ها می باشد. از آن جا که ازدواج از رویدادهای مهم و سرنوشت ساز زندگی است، والدین در امر ازدواج و انتخاب همسر فرزندانشان نقش خطیری بر عهده دارند. پدر و مادری که در تمام دوران کودکی و نوجوانی فرزندشان دلسوزانه در رشد و بالندگی او تلاش کرده و از جان و دل بزرگش کرده اند، اکنون هم که یک جوان برومند شده و به سن ازدواج رسیده، باز هم از هیچ تلاشی برای فراهم شدن اسباب خوشبختی او فرو گذار نمی کنند.
توصیه به شما والدین عزیز
1ـ بدانید هر چه زودتر تلاش کنید تا پس از بلوغ (جسمی، عاطفی، اجتماعی و...) فرزندانتان از نعمت داشتن همسر بهره مند شوند این کار به نفع آن ها است؛ چرا که آن ها را از خیلی از خطرات و مفاسد محفوظ داشته و سلامتی جسمی و روحی آن ها را تأمین می نمایید.
2ـ بدانید هر اندازه در فراهم شدن زمینه های ازدواج دختر و پسرتان گام های مثبت بردارید، به همان اندازه سعادت و خوشبختی آن ها را فراهم کرده اید.
3ـ بدانید که شما در قبال فرزندانتان مسئولید؛ هر لطمه ای به آن ها بخورد زیانش مستقیماً متوجه خود شما می شود و هر سعادتی هم نصیب آنان شود، بهره و خوشبختی اش نصیب پدر و مادر ها نیز خواهد شد. پس چه بهتر که به خاطر خشنودی خدا و برای سعادت فرزندانتان ـ که سعادت خود شما هم هست ـ آنان را در این امر مهم یاری کنید.
4ـ والدین عزیز؛ به دختر و پسرتان هم در انتخاب همسر شایسته کمک کنید و هم در تأمین اقتصادی تشکیل زندگی مشترکشان یاری رسانید.
5 ـ اگر دختر و پسرتان هنوز در حال تحصیل است ولی به ازدواج کردن نیاز دارند، چه اشکالی دارد که دست در دست همدیگر داده و یک زندگی ساده و آبرومندی برای آنان فراهم کنید و آن ها را یاری کنید تا تحصیلاتشان را ادامه دهند.
کمک والدین عروس و داماد با هم می توانند بسیاری از مشکلات مثل مسکن، اقتصاد و ... را برطرف سازد.
6ـ تا کار از کار نگذشته، زودتر به فکر ازدواج فرزندتان باشید. خود را از قبل برای ازدواج آبرومندانه او آماده کنید؛ به خصوص اگر فرزندتان دختر باشد که باید زرنگی به خرج دهید و مثل آن هایی نباشید که دخترشان را کنج خانه پشت پرده می نهند و دست روی دست می گذارند تا شاید یک خواستگاری پیدا شود. کمک از واسطه راز دار، آموزش مهارت های هنری زنانه، فراگیری مهارت های ارتباطی و حضور فعال در جمع زنان، با سر و وضع مناسب زمنیه ساز خوبی اند.
7ـ این روزها مد شده که هرگاه صحبت از خواستگاری و ازدواج پیش می آید، پدران و مادران (مخصوصاً والدین دختر) می گویند: «فرزندمان می خواهد درس بخواند؛ هنوز وقت ازدواجش نرسیده»! پدر و مادر عزیز! این حرف شما خلاف عقل و شرع است و حتی خلاف میل و خواسته درونی فرزندانتان می باشد. مگر شما دوران نوجوانی خودتان را فراموش کرده اید؟! شما که اندازه و همسن اینان بودید، همسر نمی خواستید؟! پس چرا اکنون با ازدواج این جوانان مخالفت می کنید؟ متوجه باشیدکه معمولاً فرزندانتان، مخصوصاً دختران، خجالت می کشند که صریحاًَ بگویند: «همسر می خواهیم». باعث می شود فرصت های گزینش بهترین از دست برود و سال های بعدی به هر کسی برای ازدواج جواب مثبت دهید.
8ـ پدر و مادر عزیز سنگ اندازی و اشکال تراشی چرا؟! از روی خودخواهی و هوای نفس یا آرزوی جهل و نادانی تیشه بر ریشه سعادت فرزندانتان نزنید و با کج سلیقگی و بهانه های خلاف عقل و شرع و اعمال نظرهای غلط و دخالت های بی جا، باعث بدبختی و تباهی آن ها نشوید. آنان را مجبور نکنید با کسی که خود انتخاب می کنید و آن ها راضی نیستند، ازدواج کنند.
9ـ به خاطر خوشبختی فرزندتان در انتخاب همسر شایسته، نهایت دقت خود را به کار گیرید و ببینید که فرد مورد نظر دارای ملاک ها، معیارها و شرایط مناسب برای ازدواج را دارا می باشد. با عقل و درایت و تجربیات خود، خوب تحقیق کنید و نتایج و نظرات خود را در اختیار فرزندتان قرار دهید. ایشان را کمک کنید تا با مشاور ازدواج در این باره گفتگو کند.
10ـ به فرزندتان در انتخاب همسر مناسب مشاوره دهید اما تصمیم گیری نهایی را بر عهده خود او بگذارید و توجه داشته باشید که این پسر و دختر هستند که می خواهند عمری در کنار هم زندگی کنند، نه شما؛ آن ها هستند که باید همدیگر را بپسندند؛ این رسم انصاف و عدالت نیست که پدر و مادر بدون نظرخواهی از آن ها، درباره ازدواجشان تصمیم بگیرند و آن ها را در برابر عمل انجام شده قرار دهند.
سخنی با شما دختر و پسر گرامی
1ـ بدانید که پدر و مادرتان از همه بیشتر به شما دل می سوزانند و همیشه خیر و صلاح شما را می خواهند البته گاهی هم ممکن است نادانسته سبب رنجش شما شوند؛ پس احترام و اطاعت آن ها واجب است. نباید آن ها را با کارهای خود برنجانید و ناراحتی کنید.
2ـ بدانید که پدر و مادرتان تجربه های فراوانی دارند. ممکن است آنچه را پدر و مادر عاقل و فهمیده در «خشت» می بینند، شما در «آینه» هم نبینید. پس به نصایح آن ها توجه کنید و از تجربه هایشان استفاده کنید.
3ـ انصاف نیست که حساب خود را با والدینتان جدا کنید و با خود بگوییدکه «من با آن دختر و پسر می خواهم زندگی کنم، نه پدر و مادرم». بدانید که ازدواج پیوند خانواده هاست؛ همسر آینده شما عروس و داماد این خانواده و عضوی از آن است و هیچ وقت نمی توانید بی خیال خانواده هایتان باشید.
4ـ در تمام مراحل انتخاب، تحقیق، عروسی و... از نظرات سازنده والدینتان کمال بهره را ببرید و آن ها را در این کارها مقدم بدارید و به تنهایی تصمیم نگیرید. موقعیت خانوادگی خود را همیشه در نظر بگیرید و انتظارات خود را طبق شرائط آن ها تعدیل کنید.
5ـ اگر خدای نکرده یقین دارید که پدر و مادرتان از روی جهل و ندانم کاری، اشکال تراشی و بهانه جویی کرده و مانع ازدواجتان می شوند، با کمال احترام و مودبانه با آن ها گفتگو کنید و آن ها را قانع سازید و یا از شخص بزرگی دلسوز، برای واسطه گری استفاده کنید و مواظب باشید که مشکلات افزون نگردد.
منابع کمکی:
1ـ ابراهیم امینی، انتخاب همسر، تهران، انجمن اولیا و مربیان، ج 5، 1384.
2ـ علی اکبر مظاهری، جوانان و انتخاب همسر، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1375.
مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه
یادداشتی برای تازه عروسها
اگر تازه ازدواج کرده اید ،ایام آغازین زندگی را غنیمت بشمارید .چه بسیاری از زن وشوهر ها دوست دارند جای شما باشند تا یکبار دیگر از صفر شروع کنند بلکه اشتباهاتی که در زندگی کرده اند را مرتکب نشوند .آرزو داشتند ای کاش زندگی را طور دیگری آغاز کرده بودند .شما اکنون چنین فرصتی را دارید .کاری کنید که بعد ها آرزوی شروعی دوباره نداشته باشید.
روزهای ابتدایی ازدواج باید بهترین خاطرات زن و شوهر ها را رقم بزند.باید سرشار از عشق و ابراز محبت باشد.اینها شعار نیستند حقایق مهمی هستند که بعدها بیشتر به اهمیت آن پی خواهید برد.حتی یک مشاجره ی کوچک هم در ابتدای زندگی ممکن است تا آخر عمر یادآوری ،مرور و مورد قضاوت واقع شود.زیرا زن و شوهر ها در این ایام با هوشیاری و دقت بیشتری رفتار هم را زیر نظر می گیرند.بعد ها بیشتر درگیر مسائل کاری و بالا و پایین های زندگی می شوند و نسبت به رفتارهای همدیگر چندان حساسیتی نشان نمی دهند.بنابراین اگر به هر دلیلی احساسات ناخوشایندی نسبت به همسرتان دارید از ابراز آن بپرهیزید.شاید اضطراب ،هیجانات مربوط به تغییر شرایط زندگی ،یا دلتنگی برای خانواده خودتان موجب سردرگمی و خلط احساسات شما شده است.صبور باشید و از خداوند مهربان بخواهید احساسات لطیفی را در قلبتان جایگزین کند.اگر اهل سازش باشید ،خیلی زود به این احساسات خوب خواهید رسید.پس کمی تحمل داشته باشید و تا آن موقع، ظاهر مهربان و شادتان را حفظ کنید.
همچنین به خاطر محبوبیتی که نزد همسرتان دارید مغرور نشوید و نسبت به وظایفی که دارید،سستی نکنید.هر چند همسرتان ابراز رضایت کند،بازهم شما روی این رضایت حساب باز نکنید و از وظایفتان غافل نشوید .نگذارید این رضایت شیرین، تبدیل به خستگی و کلافگی شود.خانه ای به هم ریخته ضرب در ایام هفته هر کسی را کلافه می کند.وقتی همسرتان در خانه است با او و در کنار او باشید .مدتی طولانی حرف زدن با تلفن اعصاب هر خوش اخلاقی را هم خورد می کند. با چاقی دائما در مبارزه باشید حتی اگر از چاقی اندام شما تعریف کند یا بگوید همین طوری هم دوستت دارم.
شبی که همسرتان تا دیر وقت سرکار است و یا به هر دلیلی خسته و عصبی است بهتر است میهمان نداشته باشید اینها هنرهای شوهر داری اند که آراسته بودن به آن موجب محبوبیت ،دلبستگی و پایبندی مرد به خانواده می شود.کاری نداشته باشید که شوهر دوست یا دختر خاله ی شما چگونه رفتار می کند.هر انسانی خلقیات ،عادات ،شرایط منحصر به فرد خودش را دارد .حرفها و تعریفهای دوست شما از شوهرش تنها نشان دهنده ی نکته بینی و خوش بیانی دوست شماست و هیچ چیز دیگری را ثابت نمی کند.شما هم می توانید در رفتار و اخلاق همسرتان نکته های مثبت زیادی پیدا کنید و با کمی چاشنی های اضافی برای دیگران تعریف کنید.اگر شما چنین هنری ندارید تاوانش را باید همسرتان بدهد؟
عزت و احترام همسرتان عین عزت خودتان است .هر چه از عزت او کاسته شود ،از احترام شما هم کم می شود
اگر عادت کرده اید با خروج همسرتان،خانه را به قصد خانه ی پدری ترک کنید و با او به خانه برگردید،خیلی زود به یک خاله زنک حرفه ای تبدیل خواهید شد. اینهمه وقت با مادر و خواهرتان درباره ی چه چیزهایی می خواهید صحبت کنید؟ممکن است این دور هم بودنهای طولانی و بی هدف کار را به فاش کردن اسراری بکشاند که خواه ناخواه پای دخالت های ناشایسته را باز کند.یادتان باشد که اطرافیان شما عشق و محبتی را که بین شماست، درک نمی کنند و فقط روی ظواهر امر قضاوت می کنند.خیلی از مسائل بین شما و همسرتان جز برای خودتان قابل درک نیستند.
هیچ پیشنهاد اختلاف انگیزی به صلاح زندگیتان نیست .به تاثیر مثبت آنها در آینده دلخوش نباشید .اگر از هم اکنون با هم خوش باشید و به خاطر هم فداکاری کنید آینده مثل الان خواهد بود. پس با اشتباهات خودتان بی جهت همسرتان را نسبت به روابط با اقوامتان نگران و حساس نکنید.
شاید هم کم کم او را به این نتیجه برسانید که بهتر است رابطه ی شما با خانواده تان کمی محدود و قاعده مند شود.کافی است کمی هوشیار ،وظیفه شناس و عاقل باشید.هوشیار کسی است که موقعیت را خوب می سنجد و عاقل از محبت دیگران سوء استفاده نمی کند.
همیشه طرفدار و حامی همسرتان باشید و او را در حضور دیگران احترام کنید .این طوری ضمن آنکه همسرتان را در نظر دیگران بزرگ می کنید،سوژه ای هم برای کنجکاوی و دخالت دیگران دستشان نمی دهید.
بسیاری از اوقات اگر به یک مشاور احتیاج دارید بهتر است از یک مشاور غریبه استفاده کنید تا اطرافیانتان متوجه مشکلات خصوصی شما نشوند.مطرح کردن مشکلات در حضور اطرافیان از عزت شما و همسرتان کم می کند.بعدها که مشکل حل شد تاثیر این مسئله را بهتر خواهید فهمید.
عزت و احترام همسرتان عین عزت خودتان است .هر چه از عزت او کاسته شود ،از احترام شما هم کم می شود.
از طرفی در این روزهای اول زندگی که مسئولیت کمتری دارید و هنوز مشغول وظایف مادری نشده اید ،بهترین و نابترین اوقات فراغت را دارید که شاید هیچ مقطع دیگری از زندگی چنین نعمتی نصیبتان نشود.قدر این اوقات را بدانید و از آن نهایت استفاده را ببرید.به جای آنکه تمام وقتتان را پای صحبتهای بیهوده هدر دهید،هنری بیاموزید و یا به کاری مشغول شوید که بعد ها در درازای یک عمر شما را یاری کند و باعث دلگرمی باشد.
تبیان
راه کارهایی برای ازدواج مجدد
ازدواج به خودی خود عملی دلهره آور است، اما وقتی قرار باشد با کسی که همسر اول خود درا از دست داده ازدواج کنید، خود مشکلات و مسایلی را به همراه دارد که در هیچ کجای تاریخ نوشته نشده است. اگر قصد ازدواج مجدد دارید مقاله ی زیر به شما راه کارهایی را نشان می د هد.
گذشته را پنهان نکنید
نادیده انگاشتن غم و سوگ همسرتان جلو هیچ چیز را نمی گیرد. فقط باعث می شود او تا آخر عمر در سوگ باقی بماند! پس بهتر است به همسرتان فرصت کافی برای حرف زد ن در مورد مرحله سوگ و اندوه خود ار بد هید. خود شما هم باید بتوانید آزادانه و صادقانه در مورد مشکلات مربوط به این سوگ و گذشته با او حرف بزنید.
نفر سوم را بپذیرید
تقسیم کرد ن قلب همسرتان با شخصی دیگر اصلاً کار ساده یی نیست، اما با ازدواج کرد ن با کسی که همسر سابقش فوت کرده، باید یاد بگیرید با آن زند گی کنید. وجود هم زمان سوگ و اندوه با عشق ممکن است؛ حتی اگر بفهمید عشق همسرتان برای زن یا مردی از دست داده خیلی بیشتر از عشق او به شماست.
در مورد یاد گاری ها حساسیت نشان ند هید
اگر بخواهید با بی اطمینانی های خود در مورد این که همسرتان شما را بیشتر دوست دارد یا همسر سابقش را بجنگید، آن وقت عکس ها و دارایی های شخصی ازدواج قبلی همسرتان در خانه به مشکل بزرگی برای تان تبدیل خواهد شد. رمز کار برای غلبه بر این مشکل گفت و گو و مصالحه است. خودتان باید با همفکری هم تصمیم بگیرید که نگه داشتن کدام یک از دارایی ها برای هر دوی شما راحت است و بعد بقیه را به خیریه بد هید. وقتی می خواهید در مورد این مسأله تصمیم بگیرید حواس تان به احساسات طرف مقابل تان هم باشد.
با خانواده داغدار حس همدردی کنید
ممکن است خانواده ی همسر قبلی شریک زند گی شما، بترسند که خاطره دختر یا پسرتان به خاطر این ازدواج مجدد از بین برود و ناخود آگاه شما را برای آن مقصر بدانند. اگر شما به فقدان و داغی که تجربه کرده اند توجه داشته باشید، کنار آمد ن با هر گونه رفتار منفی آن ها برای تان ساده تر خواهد شد. به آن ها اجازه بد هید خاطرات شان را داشته باشند و در طول زمانی که یاد می گیرد شما را هم دوست داشته باشند و به جایگاه شما احترام بگذراند، صبور باشید.
درگیر گذشته نباشید
آیا زن قبلی شوهرتان از شما زیباتر بوده؟ آیا شوهر قبلی همسرتان مرد بهتری بوده؟ مقایسه کرد ن امری طبیعی است، اما ممکن است جلو رشد رابطه ی شما با همسرتان را بگیرید. همسر شما به این خاطر با شما ازدواج نکرده که فتوکپی همسر قبلی اش بوده اید. او بیشتر از هر کس دیگری از خصوصیات و ویژگی های خاص شما که باعث شد عاشق تان باشد آگاه است و مهم نیست که چقدر با همسر قبلی او تفاوت داشته باشید. باید بپذیرید که شما و همسر قبلی شوهرتان دو آد م کاملاً متفاوت هستید که هر کدام خصوصیات و ویژگی های منحصر به فرد و عالی و ارزشمندی دارید که همسرتان دوست داشته است.
برای تسهیل سوگ همسرتان از خود گذشته باشید
دوست داشتن تنها، باعث نمی شود شوهرتان همسر قبلی خود را فراموش کند، بلکه گذر زمان همه چیز را درست خواهد کرد و در طول این دوران خیلی ناراحتی ها جای خود را به شادی می د هند، اما تصور نکنید که سالگرد ترحیم همسر سابق همسرتان یا سالگرد ازدواج آن ها، تولد او یا تعطیلات دیگر خالی از سوگ و اندوه خواهد بود. شاید او دوست نداشته باشد اندوه و ناراحتی های خود را در این مناسبات خاص با شما در میان بگذارد، چون ممکن است بترسد حرف زد ن از آن احساسات شما را خدشه دار کند. در این زمان ها او فقط در درک شما نیاز دارد. با محبت به او خاطر نشان کنید که از اهمیت آن روزها آگاهید و هر موقع که خواست برای شنید ن دردل هایش حاضرید. با این که کمی دردناک است، اما همراه شد ن با همسرتان به این طریق برای هر دوی شما پاک کننده ی روح خواهد بود، چون می توانید زمانی را که کاملاً صاد قانه با هم بزنید.
باقاطعیت مرزگذاری کنید
ازوداج با کسی که همسر خود را از دست داده، فقط به تحمل سوگ و اندوه و ناراحتی او ختم نمی شود. احساسات شما هم مهم هستند و باید برای آن ها ارزش قایل شد، هر چند که دنیای بیرون آن ها را پیش پا افتاده و غیر واقعی تلقی کند. خیلی از افراد وقتی همسرشان زن یا شوهر قبلی را «همسر اولم» یا «همسرم» یاد می کنند ناراحت می شوند. اگر هم چنین هستید باید این موضوع را قاطعانه با همسرتان در میان بگذارید و از او بخواهید به همان اندازه که شما نسبت به سوگ و نارحتی او حساس هستید او نیز نسبت به این قبیل حساسیت های شما آگاه باشد.
در مورد مراحل سوگ تحقیق کنید
زمانی که ازدواج می کنید بخش اعظمی از مراحل سوگ همسرتان پایان می یابد، اما مثل همه ی افراد داغدیده همیشه بارقه یی از سوگ برای او باقی می ماند که باید به طور منظم با آن برخورد شود. اگر واقعاً می خواهید با شوهرتان یکی شوید این مسؤولیت شماست تا آن جا که می توانید در مورد سوگ و تأثیرات آن یاد بگیرید.
برای کمک گرفتن از دیگران تردید نکنید
خیلی وقت ها شاید ندانید از چه کسی میتوانید کمک بگیرید یا با کی درد دل کنید، چون حرف زد ن در این مورد موضوع متداولی نیست به همین دلیل شاید دوستان زیادی در این رابطه با شما همدردی نکنند. خیلی ها تصور می کنند که این احساس را فقط آن ها دارند به همین دلیل برای شما لازم است که با یک مشاور روانشناس در این مورد مشورت کنید. گاهی اوقات همین که یک نفر احساسات شما را طبیعی قلمداد کند اولین قد م به سمت بهبودی را بر می دارد.
در زمان حال زند گی کنید
هر روزی که زند گی می کنید و هر نفسی که می کشید هدیه یی از جانب خداوند است پس از باید از ارزش گذاشتن بر تک تک آن ها قدردانی خود را نشان د هید. با همسرتان خاطرات جدیدی بسازید که برای هر دوی شما خاص و با ازدواج قبلی او متفاوت باشد.برای سفر به مناطق جالب و دیدنی که هیچ کدام تان نرفته اید برنامه بگذارید. سنت های خانواد گی خودتان را با مال شوهرتان ادغام کنید، د کوراسیون خانه تان را عوض کنید یا اصلاً یک خانه ی نو بخرید. زند گی یک معلم است، پس شاگرد خوبی باشید. یادتان باشد شما نمی توانید گذشته را تغییر د هید، اما می توانید خاطرات آن را آسان تر کرده و با آن رشد کنید.
منبع: 7 روز زند گی شماره 114
برخی از معیار های ازدواج که کم تر به آن ها توجه می شوند
آیا تا به حال از خود یا فرزندانتان سوال کرده اید که معیار های واقعی ازدواج برای برخورداری از یک زندگی واقعی چیست ؟ یا زندگی ایده آل و لذت بخش چگونه شکل می گیرد ؟
اغلب پدر و مادر های ایرانی علاقه بسیار وافری به فرزندان خود و آینده آن ها دارند و به همین جهت تمامی تلاش خود را از همان دوران کودکی برای رشد و تربیت فرزندان به کار می گیرند . آن ها فرزندان خود را تحت شرایط مطلوب اقتصادی و اجتماعی رشد می دهند و از مدارس پیشرفته و توانمند برای تحصیلات بدون نقص آنها بهره می برند . بهترین کلاس های آموزش هنر ، تکنولوژی ، زبان و ورزش را برای آمادگی همه جانبه عزیزانشان محیا می کنند و همه این ها مستلزم زحمات و مشکلات متعددی است که والدین برای تربیت بی نظیر فرزندانشان با آغوش باز متحمل می شوند .
اما برخی از این پدر و مادر ها علیرغم این که حساسیت فوق العاده ای به تربیت صحیح فرزندان خود دارند ، باز هم مهم ترین قسمت زندگی آن ها را نادیده می گیرند یا دست کم آن طور که باید مورد توجه قرار نمی دهند . آن ها فراموش می کنند که ازدواج و شروع زندگی مشترک فرزندانشان بیش از هر موضوع دیگری اهمیت دارد و نیازمند آموزش و انتقال تجربه است .
ازدواج و شروع یک زندگی مشترک از مواردی هست که به علت استمرار و پیوستگی ممتد در زندگی افراد موجب می شود تا زن و شوهر به صورت مشترک هر موضوعی را با هم تجربه کنند . انواع مشکلات ، موفقیت ها ،شادی ، غم و قصه ها ، حوادث و اتفاقات خوشایند یا تاسف بار و اختلافات و تفاهم ها . این تغییر وضعیت در طول یک زندگی مشترک مستلزم قابلیت ها و تفکرات مشترکی بین زن و مرد است تا از برخورد موج شدید این نا همواریها با پایه های زندگی ، اساس آن دچار لرزش و شکاف نگردد .
اهمیت دوران پیش از ازدواج ( نامزدی )
زندگی زناشویی متشکل از تجاربی است که با آزمون و خطا صورت می گیرد اما این آزمون و خطا تاریخ و مهلت مشخصی دارند که اگر از زمان آن ها بگذرد تبدیل به نفاق و درگیری و درنهایت جدایی خواهد شد .
زمان به موقع این آزمون و خطاها قبل از شروع زندگی مشترک و در دوره آشنایی یا نامزدی است که هر دو طرف با در نظر گرفتن عقاید و آداب مرسوم خانوادگی ارتباط کنترل شده ای را با یکدیگر آغاز می کنند .
در اصل این رابطه تنها برای شناخت خصوصیات و رفتار های دو طرف نسبت به یکدیگر است و هرگز نباید این باور را به وجود بیاورد که این دوره مرحله مقدماتی ازدواج است و خواسته و ناخواسته باید ادامه راه به همین منوال صورت پذیرد . باید پذیرفت که این دوره فقط برای آشنایی ، شناخت و محک یکدیگر است نه بیشتر . به زبانی ساده تر ، یعنی هر جا که دو طرف احساس کردند که واقعا شکاف و اختلافات اساسی بین آن ها وجود دارد بهتر است که از ادامه راه خودداری کنند و بر عقاید و باور های غلط خود و خانواده که مبنی بر بی آبرویی یا نگون بختی دختر و ضربه روحی هر دو طرف است یا مایه ننگ و حقارت خانواده است دست بردارند . زیرا این بهانه ها تنها یک باور غلط است که وجود منطقی و خارجی ندارد و از اساس اشتباه است . ضمن اینکه تحمل چند وقت ناراحتی و روحی و شکست عشقی خیلی راحت تر ، معقولانه تر و واقع بینانه تر از یک عمر زندگی اشتباه و نابه جا با انواع مشکلات کوچک و بزرگ است .
اشتباه بزرگ
پدر و مادری که یک عمر زندگی خود را وقف تربیت صحیح و آموزش موفق فرزند خود کرده اند نباید به خاطر باورهای غلط و عقاید اشتباه خود هرچه رشته اند را پنبه کنند . بله دوران نامزدی هزینه دارد ، جشن و میهمانی دارد ، دلبستگی دارد و خیلی موضوعات دیگر . اما این ها به هیچ عنوان دلیل خوبی برای ادامه راهی نیست که عاقبت خوشی ندارد . درست است باید به فرزندان آموخت که سنگ صبور مشکلات باشند و با هر اتفاقی که به نظرشان ناخوشایند نمی آید ، شانه خالی نکنند اما اختلافات عمیق ، عقاید متضاد ، عدم علاقه قلبی به یکدیگر و مواردی از این قبیل مشکلات کوچکی نیستند که با گذشت زمان مرتفع شوند یا در زندگی های امروز نادیده گرفته شوند . باید این واقعیت را پذیرفت که فرزندان ما در شرایط و روزگازی غیر از ما زندگی می کنند و بین دوران عشقی ما و دوران عشقی آن ها دست کم چندین دهه فاصله است .
معیار های ناگفته ازدواج
در ابتدا باید به فرزندان آموخت که معیارهای مهم و اساسی زندگی مشترک خود را دریابند . البته به این علت که فرزندان قبلا تجربه این چنینی نداشته و اطلاعات و آگاهی کافی در این زمینه ندارد ، نمی توانند وجوه مختلف یک زندگی ایده آل را بشناسند و اهمیت یک به یک آن ها را درک کند . به همین خاطر لازم است تا والدین هر کدام در جای خود نکات مهم و اساسی یک زندگی مشترک را صادقانه ، صریح و بدون کاستی برای آن ها متذکر شوند و مزایا و معایب هرکدام را به روشنی یادآور گردند تا فرزندشان با آگاهی نسبی بتواند معیار های خود را تقویت و هدایت نماید .
برخی از نکاتی که در زندگی زناشویی زمینه ساز یک زندگی ایده آل و لذت بخش است و بایدمورد توجه قرار بگیرد و بهتر است که جوانان به آن نظری داشته باشند ، از این قرار است .
- عدم اختلاف در عقاید مذهبی ، فرهنگی و اجتماعی
- تراز تحصیلی و شغلی ( بستگی به سلایق زن و شوهر دارد ولی باید مورد توجه قرار بگیرد ) البته در این مورد دختران بهتر است از نظر همسرشان در رابطه با فعالیت های اجتماعی و شغلی خود در زندگی مشترک آگاه شوند و در آن زمینه به توافق قطعی برسند .
- تناسب اندام و همچنین اهمیت به چاقی یا لاغری یکدیگر
- تمایل داشتن به علاقه مندی های یکدیگر و پذیرفتن آنها
- شخصیت و فرهنگ خانوادگی و نحوه تفکر و نگرش والدین همسر
- انطباق برنامه های آینده و توافق در اجرای اهداف طرفین و تحمل عواقب آن . مثلا شاید دختری بعد از ازدواج قصد ادامه تحصیل دارد و همسر او در دوران نامزدی با این موضوع موافقت می کند اما با شروع زندگی مشترک ، شروط و محدودیت هایی را برای تحقق این موضوع قایل می شود . مانند این که از تحصیل او در شهر های دیگر یا دانشکده های خاص جلوگیری می کند و یا از پرداخت هزینه آن خودداری می کند .
- توافق در موعد فرزند داری
- توقعات و خواسته های شخصی از یکدیگر
- نوع تمایلات و توقعات جنسی
- محدودیت ها و آزادیهایی که برای یکدیگر قایل می شوند .
- چگونگی کنترل بحران و وضعیت های دشوار توسط طرف مقابل(که نیاز به بررسی و دقت ، بدون اطلاع همسر دارد .)
- میزان عصبانیت و چگونگی کنترل آن و اینکه عصبانیت وی منجر به چه اتفاقاتی خواهد شد .
- عدالت و انصاف در رفتار و اعمال
- اهمیت به حرام و حلال
- رعایت قوانین و حقوق دیگران
- میزان رعایت نکات اجتماعی و فرهنگی
- میزان انعطاف پذیری از خود گذشتگی
- میزان ظرفیت انتقاد پذیری و تغییر پذیری
- میزان توجه و حرف شنوی از پیشنهاد و خواسته های طرف مقابل
- پرستیژ و شخصیت رفتاری گفتاری
- میزان منطق و درک قضایا
- اهمیت به نظافت و پاکیزگی شخصی و عمومی
- میزان اهمیت به وضعیت و پوشش ظاهری و نوع راه رفتن ، نشستن و غذا خوردن
- میزان صبر و تحمل و بردباری
- نوع تصور و چگونگی رفتار در رابطه با خانواده همسر
- میزان توجه به سلامت و رفاه همسر و خانواده
- میزان تفاهم در مسایل اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی
- اهمیت به نحوه زندگی پدر و مادر وی . به این علت که فرزندان در زندگی زناشویی اغلب پدر و مادر و نزدیکان خود را الگو قرار می دهند توجه به زندگی نزدیکان وی خالی از لطف نیست .
- تعداد جمعیت خانواده همسر و تفات آن با جمعیت خانواده خود
- عقاید ، تعصبات و آداب رسوم قومی
- نژاد و قومیت خانواده همسر و وضعیت اجتماعی که در آن رشد و تربیت یافته است
- اختلاف های تربیتی و تادیبی که ناشی از نگرش متفاوت والدین است
چگونگی برخور با مشکلات ، میزان سازگاری و تصور در مورد طلاق و یا ادامه زندگی و دیدگاه آن ها در مورد طرف مقابل نکاتی است که ذهنیت فرد را تحت تاثیر خود قرار می دهد و لازم است که از آن ها شناخت کافی به دست آورد .
- میزان و چگونگی ارتباط با جنس مخالف که این هم می تواند تحت تاثیر رفتار خانوادگی قرار بگیرد .
- میزان شرم و حیا و احترام به دیگران
- میزان حسادت ، خساست و تفکر اقتصادی و مدیریت بحران و آینده نگری هم از نکات مهم و قابل توجهی هستند که باید مورد بررسی قرار بگیرند .
منبع:وفاق
همسر یابی اینترنتی
آیا ازدواج های اینترنتی و همسریابی در سایتها درست است ؟
اینترنتی شدن روابط اجتماعی در جامعه امروز ایران به طرز ناباورانه ای بیان کننده این واقعیت است که گپ و گفت ها و مراودات دوستانه در دنیای مجازی به شکل نگران کننده ای در حال تبدیل شدن به فرهنگی پذیرفته شده است. امروزه بشر استفاده از وسایل ارتباط جمعی چون اینترنت، ماهواره و رایانه را جزء لاینفک زندگی خود می داند. دنیای جدید نیز شیوه نوین را برای زندگی می طلبد و از همین رو زندگی نسل جدید با نسل گذشته متفاوت شده است به طوری که بسیاری از افراد ترجیح می دهند امور روزمره و گاه ضروری زندگی خود از جمله ازدواج و تجارت را از طریق اینترنت پیگیری کنند.
با نگاهی گذرا به دنیای اینترنت و تفحصی کوتاه در دنیای سایبر( sayber) مشخص می شود که چند ده سایت دوست یابی و همسریابی با امکانات منحصر بفردی چون آلبوم تصاویر، تالارهای گفتگو و چت روم ها این زمینه را بوجود آورده اند که جوانان به سمت و سوی آشنایی های بی سرانجام کشیده شده بی آنکه از عواقب دردسرساز آن آگاه باشند.
این روزها ازدواج اینترنتی به یکی از مباحث مورد علاقه برخی جوانان تبدیل شده است که از این طریق شریک زندگی آینده خود را از آن طریق می یابند. چنین روندهایی تشکیل خانواده در ایران را با ابهاماتی رو برو کرده است. نخست آنکه خیلی ها با انگیزه دوست یابی وارد این سایتها شده اما پس از جدی شدن مباحث و اصرار یکی از طرفها به ازدواج، فرد برای تداوم رابطه حاضر به پذیرش آن شده در حالیکه خود نیز می داند که هیچ جدیتی در این موضوع ندارد. نکته دوم آن است که خیلی ها پس از نا امیدی از پیدا کردن شریک مناسب آینده شان با انگیزه و هدف مشخص به سایتهای همسریابی مراجعه کرده و سعی می کنند فرد مورد نظر خود را پیدا کنند.
با اینکه اتکا به اینترنت و فضای مجازی ممکن است در نگاه اول آسان ترین راه همسر یابی تلقی شود ولی واقعیت آن است که فضای نامطمئن مجازی نمی تواند ملاک دقیق و قابل اعتنایی برای یافتن یک شریک دایمی به حساب آید. ارزیابی های اولیه نیز حاکی از آن است که خیلی ها در مراحل اولیه به قصد دوستیابی به این کار مبادرت کرده و به تدریج علایق ناشی از احساسات ناپایدار تمایل به تداوم رابطه و در نهایت ازدواج را موجب شده است.
ارزیابی های آماری در یکی دو سال گذشته حاکی از آن بود که بی برنامگی در امر ازدواج، جامعه را با وضعیت نگران کننده ای روبرو کرده و چنانچه آمار جوانان در سن ازدواج و نا توان از ازدواج همچنان ادامه یابد در 10 سال آینده بر حسب جمعیت دختر و پسر و برخی متغیرهای کیفی چون افزایش دختران تحصیلکرده با یک درهم ریختگی و نا همترازی گیج کننده روبرو خواهیم بود.
به گفته یک کارشناس پژوهشگر اجتماعی اگر در وضعیت عادی مبادرت به برنامه ریزی شود در 15 سال آینده تعادل به نحوی به هم ریخته می شود که در آن زمان ارزش یک مرد تحصیلکرده برابر 15 زن تحصیلکرده خواهد بود، در حال حاضر نیز در برابر 10 مرد تحصیلکرده تنها یک زن تحصیلکرده در برخی پستهای مدیریتی جامعه قرار می گیرد.
این ارزیابی بیشتر به این لحاظ که تغیر رویکرد جوانان در شیوه همسرگزینی و روی آوردن آنان به روشهای مختلف را نشان می دهد، اهمیت دارد به خصوص که متغیر هایی چون سن و تحصیلات به این لحاظ که مستقیما با مقوله انتظارات دو طرف سر و کار دارند در گرایش به شیوه های غیر متعارف همسر گزینی تاثیر بسزا دارد.
امروز همه می توانند با مراجعه به کافی نت یا کامپیوتر شخصی به راحتی وارد سایتهایی شده و شروع به دوست یابی و چت با افراد ناشناس کنند. بر این اساس که ادبیات پرسه زنی در وب می گوید که می توانی با هر شخصیتی در شبکه احساس و عاطفه ات را به اشتراک بگذاری.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پلیس، این که ادبیات اینترنتی کاربران چقدر با ساختار اجتماعی سطح جامعه تطابق دارد، موضوعی بحث برانگیز است. آیا اشتراک سلایق دو پسر و دختر جوان در فضای "چت روم" می تواند زمینه مناسبی برای ازدواج این دو در جامعه باشد؟ معلوم نیست ! در حال حاضر بسیاری از جوانان ساعتها یا به طور متناوب روزها و ماهها پای این نوع دوستیابیهای مجازی می نشینند. طبق آمار اداره کل مطالعات اجتماعی و بررسیهای اجتماعی ناجا، 63 الی 68 درصد چت رومها در اختیار جوانان قرار دارند؛ خصوصاً جوانان ایرانی که حتی گوی سبقت را از مردم آمریکا و کانادا هم ربوده اند.
البته محتوای 48 درصد این چت رومها را اطلاعاتی چون عکس در برگرفته و این درست آن چیزی است که می تواند جوان و نوجوان را تحت تأثیر قرار دهد.
٭ازدواج اینترنتی
ازدواج در اینترنت اولین بار درکشور فرانسه و حومه های شهر پاریس مطرح شد. این شهر یعنی "ایسی لهمو لینو" یکی از شهرهای اینترنتی و سرآمد شهرهای فرانسه در حوزه اینترنت و اطلاع رسانی می باشد. تا جایی که حتی در مهد کودکهای این شهر نیز اینترنت مورد استفاده و دستیابی است.
در کشور ما هم موضوع دوست یابی رایانه ای و گاهی ازدواج اینترنتی از حدود 2-3 سال پیش در بین عموم مطرح شده است. تا جایی که چندین سایت نیز در این مورد به وجود آمد و اقدام به عضویابی کرد.
اما آنچه مهم است عواقب و مشکلاتی است که پس از ایجاد چنین سایتهایی در بین جوانان به وجود آمده است.
چنانچه به دادگاههای خانواده و مراجع قضایی مراجعه کنیم به سادگی با چند زوج روبرو می شویم که از طریق اینترنت با یکدیگر ازدواج کرده اند و حال برای جدایی به این مکانها آمده اند.
عبدالرضا مصری، با اشاره به لزوم فرهنگ سازی در مورد ازدواجهای اینترنتی، در این زمینه می گوید: برقراری ارتباط میان دختر و پسر از طریق اینترنت جرم محسوب نمی شود، چرا که وقوع جرم مستلزم وجود ادوات و مقدمات جرم است. البته در هیچ قانونی هم ارتباط کلامی بین دختر و پسر هر چند نامحرم باشند، جرم محسوب نمی شود.
اما آنچه مسلم است این ارتباط باعث بروز شرایط سوء استفاده و استفاده نامطلوب از شرایط موجود می شود.
مصری معتقد است: در کشورهای اروپایی ارتباط سالم از طریق اینترنت صورت می گیرد و طرفین پس از این که تصمیم به ازدواج گرفتند شرایط خود را صادقانه بیان نموده و با هم ازدواج می کنند. اما چون در کشور ما این فرهنگ وجود ندارد، آنچه که در چت رومها بیان می شود اکثراً دروغ است یا با دیدگاهی منفی نظاره می شود. نهایتاً همین دروغها باعث فروپاشی خانواده پس از ازدواج می گردند، چرا که طرفین واقعیتهای فرد مقابل را از نزدیک می بینند
سایت های اینترنتی مطمئنا قصد الهی ندارند
جواد آرین منش می گوید: ازدواج یکی از مهمترین حوادث زندگی انسان تلقی می شود به طوری که حاصل آن تشکیل کانون خانواده به عنوان مهمترین و پایدارترین نهاد تربیتی در جامعه است.
با اشاره به کارکردهای متفاوت تربیتی، اجتماعی و فرهنگی خانواده می گوید: خانواده در اجتماع ایرانی جایگاه اساسی دارد و برای تحکیم خانواده ما به هر صورتی باید تلاش کرد.
به گفته آرین منش همسر گزینی اینترنتی در جامعه ایران یک پدیده نوظهور تلقی می شود و این پدیده در جوامعه غربی سابقه بیشتری دارد. نماینده مشهد در خانه ملت استفاده از رسانه های نوین را به تیغ دو لبه تشبیه کرده و تاکید می کند: اگر جنبه آگاهی بخشی این وسیله نادیده گرفته شود و با یک نگاه احساسی و ناآگاهی یک فرد بخواهد همسرش را از طریق اینترنت برگزیند و نقش اینترنت در تشکیل خانواده احساسی باشد و برپایه احساسات، یک خانواده بنا شود، اینترنت را نباید در انتخاب همسر استفاده کرد اما اگر اینترنت بر آگاهی و آشنایی بیشتر طرفین ازدواج بیافزاید بسیار وسیله پسندیده ای است.
آرین منش می گوید: چون در فرهنگ ایرانی موانع زیادی برای ارتباط طولانی قبل از ازدواج بین خانواده های جوانان وجود دارد و جوانان نمی توانند با خصوصیات یکدیگر آشنا شوند استفاده از این ابزار برای آشنایی پیش از ازدواج مطلوب و مفید خواهد بود البته باید اطلاعات و خصوصیاتی که افراد از همدیگر می دهند خصوصیات واقعی باشد و فقط شرایط مثبت افراد گفته نشود.
وی با تاکید بر اینکه نباید یک پدیده وارداتی را با همان شرایط که در خارج از ایران وجود دارد، در جامعه ایران برپا کرد، گفت: باید ارزش های اسلامی در همسرگزینی اینترنتی لحاظ شود.
آرین منش چت کردن را وسیله مناسبی برای ازدواج نمی داند، بلکه آن را بیشتر برای سرگرمی می داند و معتقد است که چت در این ماجرا نباید مهم تلقی شود. چرا که بعید است فردی برای کسب اطلاعات کامل و همسر گزینی واقعی به اینترنت مراجعه کند.
آرین منش در این خصوص می گوید: هنوز هم افرادی هستند که با انگیزه های شرعی اطلاعات به خانواده دختران و پسران می دهند اما بعید به نظر می رسد که سایت های اینترنتی نیز با انگیزه های الهی این کار را انجام دهد. اگر سایت های اینترنتی با برنامه ریزی از سوی مسوولان همراه باشد می تواند نتایج مثبتی را به همراه داشته باشد.
تا به حال به این سوال فکر کرده اید آیا با یک معلول جسمی ازدواج میکنید؟
علی اکبر عباسی شاعر جوانی است که سالهاست با ذهنش زندگی میکند. با ذهنش و با قلمش. او ناتوانی و کمتوانیهای جسمش را در نوشتههایش و در بزرگی روحش پنهان میکند. علیاکبر متولد آبان 1359 است؛ اما سالهاست که فقط بزرگشدن روحش را جشن میگیرد. او به تعبیر ما یک معلول جسمی است اما از نگاه خودش یک انسان توانمند است، البته با تفاوتهایی کوچک... و حالا ماجرای ما و علیاکبر گفتن از حق ازدواجی است که او معقتد است از معلولان دریغ شده؛ حقی که خودخواهی انسانهای سالم حتی جسارت بیان کردنش را از معلولان گرفته... علیاکبر به عنوان نماینده همه جوانهایی که مثل او به خاطر شرایط جسمی ناگزیرند زندگی مشترک را فراموش کنند مهمان ماست تا از حقش برای زندگی بگوید و حتی دفاع کند.
راهکار ساده شما کارآمد نیست
وقتی پای ازدواج افراد معلول به میان میآید سادهترین پیشنهاد و البته بهنظر من نخستین راهکاری که به ذهن همه افراد سالم میرسد، این است:«خب افراد معلول هم ازدواج کنند؛ اما نه با افراد سالم. یک فرد معلول باید با آدمی مثل خودش ازدواج کند. یک دختر و پسر معلول وقتی در کنار هم قرار بگیرند کنار آمدن با زندگی برای هر دوی آنها سادهتر میشود. چون نگاه هر دوی آنها به زندگی یکی است و تحمل شرایط متفاوتشان برای هر دوی آنها سادهتر است...» و هزار و یک دلیل دیگر و همه از همین دست. اما از نظر من معلول که خودم به شرایطم واقفم؛ از نظر من که میدانم در خیلی از شرایط به ظاهر ساده زندگی من به کمک دیگری نیاز دارم این همراهی یعنی قوز بالای قوز! خود شما فکر کنید من معلول، همسرم هم معلول باشد اصلا چطور میتوانیم از پس زندگی بر آییم؟! درحالیکه اگر یک آدم سالم در کنار آدم معلول قرار بگیرد هر 2 میتوانند کمک حال هم باشند و میتوانند دست همدیگر را بگیرند تا به آخر خط برسند.
زندگی سهم شماست یا ما؟!
هر روز سر ظهر شبکه 3 سیما برنامهای پخش میکند به نام به سمت خدا، بحث کارشناسان این برنامه که اتفاقا همه از چهرههای نام آشنا هستند راجع به ازدواج جوانهاست. هر روز یک ساعت راجع به مشکلات ازدواج و موانعی که سر راه جوانها برای شروع زندگی مشترک وجود دارد، بحث میکنند. از هر دری میگویند از اینکه چطور به جوانها کمک کنیم با این مشکلات کنار بیایند یا حتی اینکه چطور موانع را از سر راهشان برداریم؛ اما هیچ وقت هیچ کس در این برنامه نگفت برای ازدواج جوانهای معلول چه کار کنیم؟! هیچ کس نگفت، چه کار کنیم تا جوانهای معلول هم مثل همه از حق طبیعی زندگیشان برخوردار شوند. چطور تشکیل زندگی بدهند و در کنار همسرانشان زندگی کنند.
من سوالم از همه این کارشناسان محترم این است که اگر روزی خدای نکرده فرزند خودشان هم شرایطی مثل من داشت؛ باز هم آنقدر بیتفاوت به ما و با قدرت به زندگی نگاه میکردند؟! من یک ماه تمام این برنامه را دنبال کردم چون دلم میخواست این کارشناسها که همه در جایگاه خودشان خبرهاند به من معلول هم یک راهکار بدهند یا بگویند معلولان هم میتوانند زندگی کنند و میتوانند ازدواج کنند و اما انگار ما اصلا دیده نمیشویم و زندگی در این دنیا فقط سهم آدمهای سالم است.
تا به حال به این سوال فکر کرده اید آیا با یک معلول جسمی ازدواج میکنید؟
ما دوستداشتن را میفهمیم
آدمهای سالم تنها یک خطکش برای سنجش معلولها دارند. خطکش آنها فقط توان جسمی ما معلولها را میسنجد؛ همین و بس. هیچ وقت یک آدم سالم به این فکر نمیکند که این جسم کمتوان، فکر دارد، روح دارد، احساس دارد و دوستداشتن را میفهمد. هیچ وقت نمیپرسند منِ علیاکبر به چه فکر میکنم و چه جور نگاهی به زندگی مشترک دارم. اصلا از زندگی مشترک چه میخواهم؟ اما باور کنید علیاکبر و امثال علیاکبر هم زندگی را دوست دارند، برای زندگیشان برنامه دارند. نگاه من به زندگی مشترک مثل خیلی از شما آدمهای سالم در کنار هم بودن است. اینکه زن و مرد با همه وجودشان در کنار هم باشند، همراه هم باشند بدون اینکه به یکدیگر نیش یا گوشه و کنایه بزنند! باور کنید من هم از زندگی همان چیزی را میخواهم که یک فرد سالم میخواهد، همین!
ایمان در زندگی هم لازم است، هم کافی
من یقین دارم که یک فرد معلول مثل من، میتواند با یک فرد سالم ازدواج کند. فرقی هم نمیکند که دختر باشد یا پسر. برای این اطمینان هم دلیل دارم؛ اول اینکه من به خدا اعتقاد دارم بیشتر از هر چیز و هر کس! به عقیده من اگر کسی آنطور که باید و شاید به خدا اعتقاد داشته باشد کنار آمدن با زندگی برایش خیلی راحتتر از چیزی میشود که ما حتی فکرش را میکنیم؛ اما مسئله اینجاست که این اعتقاد برای زندگی با فرد معلول کافی است؟! آدمهای سالم همیشه فکر میکنند لازم است؛ اما کافی نیست. من به آنها حق میدهم چون نگاهشان به زندگی با من معلول فرق میکند اما من که برای برداشتن هر قدم به خدا متکی هستم، ایمان دارم که اعتقاد داشتن به خدا همه مشکلات زندگی را حل میکند و همه موانع را برطرف میکند.
در زندگی ما منطق حکمرانی میکند
آدمهای سالم از زندگی انتظارات زیادی دارند. سعی میکنند منطقی به ماجرا نگاه کنند و در جواب من میگویند:«ببین علیاکبر، زندگی تنها یک ارتباط عاشقانه و صمیمی نیست...». اما کسی نمیخواهد صدای من را بشنود، کسی نمیخواهد بشنود که من هم همین را میخواهم، اصلا آدمی مثل من نمیتواند به زندگی احساسی نگاه کند. این اعتقادی است که همه معلولها دارند. ببینید اصلا من معلول باید نگاهم به زندگی بر پایه منطق باشد نه احساس. اگر احساس به من حکم کند که باید همان سالهای اول زندگی پا پس بکشم! اما این منطق است که به من میگوید شرایط خود را بپذیر و با آن به بهترین شکل کنار بیا. در ازدواج هم همین منطق است که به من جرات تصمیمگیری میدهد به من و البته طرف مقابلم. اگر قرار است یک آدم سالم با علیاکبر معلول زندگی کند باید شرایط زندگی او را بفهمد باید عاقلانه تصمیم بگیرد نه از روی احساس چون اینجور احساسات دوام ندارند، هم دوام ندارند و هم اینکه به کار آدم معلول نمیآیند
تا به حال به این سوال فکر کرده اید آیا با یک معلول جسمی ازدواج میکنید؟
بار زندگی با من یا...
از یک زاویه دیگر هم باید به داستان نگاه کرد. وقتی دختر یا پسر سالم بخواهد به ازدواج با یک معلول فکر کند حتما این فکر از ذهنش عبور میکند که تمام عمر باید تمام بار زندگی روی دوش خودم باشد! خب این نگاه کاملا منطقی است، اصلا شاید اصل ماجرا همین است ولی من میخواهم به همه این دوستان بگویم، باور کنید بار گناهی که ما همه عمر به دوش میکشیم خیلی سنگینتر از بار زندگی با آدمی است که درست مثل شما روح دارد، مثل شما احساس دارد و میتواند فکر کند. ما آدمها حاضریم وارد زندگیهای از پیش تعیینشده بشویم حتی به قیمت اینکه پایانش به راهروهای دادگاههای خانواده و طلاق ختم شود اما زیر بار زندگی با آدمی که از نظر جسمی ناتوان است نرویم! بار گناه را تمام مدت زندگی تحمل کنیم؛ اما گوشه بار فرد معلول را نگیریم و اصلا به این فکر نکنیم که آدمهای معلول هم سهمی از زندگی دارند.
شما حق انتخاب دارید، ما حق زندگی
من معقتدم همه آدمهای سالم حق انتخاب دارند. حق دارند انتخاب کنند که طرف مقابلشان سالم و سرپا باشد یا معلول و ناتوان؛ اما یک سوال بزرگ دارم پس من معلول چه؟ من حق زندگی ندارم؟! من نباید به زندگی مشترک یا تشکیل خانواده فکر کنم؟! بهنظر من حق زندگی علیاکبر معلول هم این است که مثل همه زندگی کند و حس پدر بودن را تجربه کند. حتی سختی بکشد و با همه مشکلات زندگی مشترک دست و پنجه نرم کند ولی آدمهای سالم این حق را از من و امثال من گرفتهاند! مشکل آدمهای سالم این است که فقط معلولیت فردی مثل من را میبینند. نه فکر و ذکر و باطن من را. یعنی به محض اینکه معلولیت را میبینند دیگر حاضر نیستند جلوتر بروند. البته بهنظر من این رفتار آدمهای سالم هم دلیل دارد، ببینید ما آدمها خودخواهیم، خودخواهی اجازه نمیدهد غیراز منافع خودمان به دیگری هم فکر کنیم.
همسر، پرستار یا مادر؟!
خیلیها به من میگویند: «علیاکبر تو حتی به تنهایی نمیتوانی یک لیوان آب را برداری؟! فکر نمیکنی این یعنی اتکای صرف به دیگری؟ دیگری که بیشتر از یک همسر باید نقش مادر یا پرستار را برای تو بازی کند؟!» اما من نمیفهمم چرا این آدمها نمیخواهند باور کنند که پرستار در زندگی من نقش خودش را دارد، مادر جایگاه خودش را دارد و همسر هم جای خودش را. باور کنید بین لیوان آبی که پرستار یا حتی مادرم به دست من میدهد یک دنیا فرق است! برای فهمیدن این تفاوتها هم حتما نباید چهارستون بدنتان سالم باشد. اما متاسفانه هیچکس حتی حاضر نیست حرفهای من و امثال من را بشنود. خب شاید حق هم دارند به هر حال دنیای ما از هم جداست.
کبوتر با کبوتر، باز با باز
من آدم جسوری هستم. آنقدر جسور که تا به حال چند بار بهخودم جرات مطرح کردن پیشنهاد ازدواج با خانمهایی که احساس میکردم از نظر روحیات و نگاه به زندگی با من هماهنگ هستند را مطرح کردم. البته باید اعتراف کنم که این جسارت هم به دلیل همان اعتقادی است که قبلا از آن صحبت کردم. بگذریم در قبال هر کدام از این پیشنهادها جوابهای عجیبی شنیدم که البته انتظارش را هم داشتم؛ اما باید اعتراف کنم منصفانهترین جوابی که شنیدم این بود« کبوتر با کبوتر باز با باز»! من گلهای از هیچکس ندارم. چون معتقدم همه آدمها حق انتخاب دارند. حق دارند که در مورد زندگیشان تصمیم بگیرند اما یک سوال بزرگ دارم از همه آدمها و اجتماعی که به ما یاد داده در برابر حق زندگی یک آدم معلول برای زندگی به او بگوییم کبوتر با کبوتر باز با باز؛ سهم ما آدمهای معلول از زندگی چیست؟! ما چون معلولیم باید به مرگ فکر کنیم؟!
منبع:مجله بهترین ها
تاریخچه لباس عروس
لباس عروس، لباسی بی نظیر و منحصر به فرد است. در کنار رویداد تولد و مرگ، ازدواج یکی از سه موقعیت مهم و عظیم در زندگی هر فرد و تنها موردی است که او در تعیین چگونگی و عظمت و شکوه برگزاری آن، نقش اصلی را بر عهده دارد. این روز برای عروس، بیش از داماد اهمیت دارد و روز بزرگ زندگی او محسوب می شود. در سرتاسر تاریخ، زنان همواره تلاش می کردند تا لباس عروسی خاصی داشته باشند که با موقعیت و فضای جشن و شادی مناسب باشد و آنها را زیبا و باشکوه نشان دهد.
لباس عروس، نشانه ای از ملیت
در قرون وسطی، ازدواج اهمیتی بیش از پیوند میان دو نفر داشت و در بسیاری موارد اتحاد و پیوند بین دو خانواده، دو تجارت و حرفه و حتی اتحاد بین دو کشور به شمار می آمد. بنابراین عروس باید لباسی می پوشید که به بهترین شکل معرف خانواده او باشد. در آن زمان ازدواج های سلطنتی اهمیت سیاسی بسیاری داشت و برای ایجاد اتحاد و پیمانی محکم بین دو کشور انجام می شد؛ بنابراین لازم بود عروس جوان عالی و باشکوه به نظر برسد تا اعتبار و حیثیت کشور خود را تقویت کند و با نشان دادن ثروت و توانگری ملت خود، بر کشور داماد تأثیر بگذازد. جواهرات عروس هم به عنوان بخشی از جهیزیه او، مورد توجه و بحث قرار می گرفت. خانواده های سلطنتی و ثروتمند از عالی ترین و گران ترین پارچه ها مثل مخمل، ابریشم، حریر گلدار، اطلس خز و پارچه های بافته شده از نخ های طلا و نقره استفاده می کردند. در آن زمان که پارچه ها با دست ریسیده، بافته و خشک می شد، و استفاده اقتصادی و صرفه جویانه از پارچه معمول بود، دامن ها را به شکل جمع، بزرگ و پف کرده درست می کردند، طول آستین ها تا زمین ادامه داشت و دنباله دامن در پشت لباس به طول چند متر کشیده می شد. رنگ های استفاده شده هم گرانبها و باشکوه بود. تنها افراد ثروتمند قادر بودند رنگ های گرانقیمتی همچون قرمز، ارغوانی و مشکی را تهیه کنند؛ زیرا این رنگ ها بسیار سخت تر از رنگ هایی که از رنگ های گیاهی طبیعی به دست می آمد، تهیه می شد. علاوه بر این، لباس عروس با جواهرات قیمتی از قبیل الماس، یاقوت سرخ، یاقوت کبود، زمرد و مروارید تزئین می شد و عروس در لباس خود در برابر تابش آفتاب می درخشید. گاهی اوقات لباس عروس چنان با جواهرات پوشیده می شد که پارچه لباس در زیر آنها پنهان می گشت. در قرن پانزدهم زمانی که شاهزاده مارگارت در انگلستان ازدواج کرد، لباس او به حدی سنگین بود که نمی توانست حرکت کند و به کمک دو نفر به کلیسا برده شد!
پیراهن سفید عروسی
در دوران باستان عروس ها برای نشان دادن شادی خود، از رنگ های شاد و روشن برای لباس عروسی استفاده می کردند. رنگ سفید مدت هاست که به عنوان رنگی سنتی و رایج برای پیراهن عروس پذیرفته شده؛ اما پیراهن عروس همیشه به رنگ سفید نبوده است.
رسم پوشیدن لباس سفید عروسی، به دوران ملکه ویکتوریا باز می گردد. پیش از آن عروس ها، بسته به موقعیت اجتماعی خود، انواع متنوعی از رنگ ها و مواد را برای لباس خود انتخاب می کردند. در آن روزگار رنگ سفید نشانه پاکی و عفت نبود. بلکه رنگ آبی این معنا را داشت و بسیاری از زنان رنگ آبی را برای لباس عروسی خود انتخاب می کردند. رنگ سفید بیشتر نشانه ثروت و توانگری بود. ازدواج ملکه ویکتوریا با پسر عموی خود، شاهزاده آلبرت در سال 1840، بیشترین تأثیر را در رواج مراسم عروسی داشت. ملکه ویکتوریا نخستین فرد سلطنتی نبود که پیراهن سفید رنگ می پوشید، اما نخستین فرد در دوره مدرن بود. رنگ سفید، رنگی مرسوم برای مراسم سوگواری سلطنتی بود و اگر چه همیشه به این عنوان استفاده نمی شد، اما رنگی مناسب برای مراسم عروسی شاهانه هم نبود.
ملکه ویکتوریا با ازدواج در لباس سفید، چرخ ها را به حرکت درآورد. رنگ سفید عموماً برای لباس عروسی انتخاب نمی شد و لباس ویکتوریا باعث شگفتی شد. البته این اتفاق ناخوشایند هم نبود، زیرا به زودی زنان در سرتاسر اروپا و آمریکا از لباس های سفید برای عروسی خود استفاده کردند. اگرچه عروس هایی هم وجود داشتند که همچنان لباس هایی به رنگ های دیگر انتخاب می کردند؛ اما رنگ سفید به عنوان رنگی مناسب و عالی برای لباس عروس پذیرفته شده بود و از آن زمان تاکنون ادامه یافته است. امروزه بسیار نادر است که عروسی لباسی غیر از لباس سفید بپوشد. در سال 1894 در کتابی مربوط به بانوان این جمله چاپ شد: «بر اساس رسم و سنت و عرف، از چندین سال قبل رنگ سفید به عنوان مناسب ترین رنگ برای لباس عروسی انتخاب شده است. این رنگ نمادی از پاکی و خلوص و عفت دخترانه و نشانه ای از قلب سالم و دست نخورده ای است که عروس به همسر آینده خود تقدیم می کند.» با ظهور فروشگاه های بزرگ در دهه 1890، تقریباً هر زنی می توانست رؤیای خود را برای ازدواج در لباس عروسی مد روز تحقق ببخشد. لباس سفید مورد پسند عموم مردم واقع شد و رواج یافت. در سال 1890، در یکی از ژورنال های بانوان نوشته شد: «از سال های بسیار قدیم که نمی توان آغاز آن را به خاطر آورد، لباس عروسی خانم ها سفید بوده است.» البته این جمله نادرست بود، اما به هر حال این احساس را القا می کرد که لباس عروس باید به رنگ سفید باشد. اگرچه رنگ سفید رایج و مرسوم شد، اما بعضی عروس ها لباس هایی انتخاب می کردند که کاربرد بیشتری داشته باشد و بتوانند بعد از مراسم عروسی هم از آن استفاده کنند و از آنجایی که لباس عروسی تا حد زیادی بنا به مد زمان خود دوخته می شد، تنها با تغییرات اندکی می شد آن را برای پوشیدن مجدد آماده کرد.
اعتقادی قدیمی درباره رنگ های مختلف لباس عروس
یک شعر قدیمی درباره اینکه چگونه رنگ لباس عروسی بر آینده فرد تأثیر می گذارد، می گوید: «ازدواج در لباس سفید یعنی بسیار خوب و صحیح انتخاب کرده اید؛ ازدواج در رنگ خاکستری یعنی به راه دوری خواهید رفت؛ ازدواج در رنگ سیاه، یعنی آرزو خواهید کرد که بازگردید؛ ازدواج در رنگ قرمز، یعنی آرزوی مرگ خواهید کرد؛ ازدواج در رنگ آبی، یعنی همواره خالص، پابرجا و راستگو خواهید بود؛ ازدواج در رنگ سبز یعنی از دیده شدن خجالت می کشید؛ ازدواج در رنگ زرد، یعنی از مرد خود خجالت می کشید؛ ازدواج در رنگ قهوه ای یعنی در خارج شهر زندگی خواهید کرد و ازدواج در رنگ صورتی یعنی روح شما غرق خواهد شد!»
تأثیر جنگ جهانی بر لباس عروس
در تمام دوره ها، عروس ها سعی می کنند به شکلی لباس بپوشند که مناسب موقعیت اجتماعی آنها و تا حد امکان متناسب با مد باشد و برای تهیه آن از زیباترین، بهترین و گرانبهاترین موادی که توانایی فراهم کردن آن را دارند، استفاده شود. میزان و کیفیت موادی که در دوخت لباس عروس به کار می رود، انعکاس ثروت و موقعیت اجتماعی عروس است. مدها و مدل های لباس در دوره ادوارد هفتم، روز به روز تجملی تر و پرخرج تر می شد، اما با آغاز فاجعه جنگ جهانی اول، این روند متوقف و سبک لباس ها ساده تر شد. همچنین با تغییر نقش زنان در جامعه، دامن لباس ها کوتاه تر شد. کوکو شانل نیروی قدرتمندی در تغییر فشن زنان بود و نخستین کسی بود که در دهه 1920، رسماً لباس عروسی کوتاه را معرفی کرد. این لباس، پیراهن سفیدی تا زانو با یک دنباله بلند بود. این رنگ سفید سیمانی به عنوان رنگ جهانی و همگانی لباس عروس مورد توجه قرار گرفت. در زمان جنگ جهانی دوم بسیاری از عروس ها احساس کردند که ازدواج در لباس مجلل صحیح نیست، بنابراین لباس های ساده ای را برای مراسم عروسی خود انتخاب می کردند. در زمان جنگ جهانی دوم زنان وظیفه خود دیدند تا از مراسم ازدواج سنتی چشم بپوشند. بیشتر عروس ها ممکن بود تنها چند هفته یا حتی چند روز پس از مراسم نامزدی خود عروسی کنند؛ در نتیجه زمان کافی برای یافتن لباس عروس مناسب نداشتند، بنابراین بهترین لباس خود را برای این کار انتخاب می کردند. اگر عروسی می خواست که حتماً لباس عروس سفید داشته باشد، می توانست آن را برای مراسم قرض بگیرد یا اجاره کند. اگر عروس و داماد هر دو در جنگ شرکت داشتند، در اونیفورم های نظامی خود ازدواج می کردند. پس از جنگ جهانی، یک دوره پررونق و مرفه آغاز شد و این موضوع در لباس های عروسی هم انعکاس یافت. لباس های بلند سفید رسمی، مجدداً رایج شد و به مد بازگشت. رنگمایه های سفید مانند کرم، زرد بسیار کمرنگ و عاجی رنگ، همگی به عنوان رنگ لباس عروس قابل قبول بودند و رنگ های روشنی مثل آبی، سبز یا صورتی کمتر استفاده می شد. ازدواج در لباس سیاه رنگ، نشانه بدبختی و بخت بد بود.
لباس عروس در قرن جدید
مرکز توجه لباس های عروس از دهه 1950 تغییر کرد. امروزه بیشتر از همه، تأکید بر روی شخصیت خود عروس است. در حال حاضر عروس ها می توانند تقریباً از هر مدل و سبک لباسی برای مراسم ازدواج خود استفاده کنند؛ یک پیراهن مجلل طراحی و تزئین شده یا حتی یک پیراهن ساده غیر رسمی. هر لباسی که عروس انتخاب کند تا زیباتر به نظر برسد، قابل قبول است. حالا شما می توانید هر رنگی را برای لباس ازدواج خود انتخاب کنید، اما دست کم اندکی درباره سابقه و تاریخچه لباس عروسی سفید آگاهی پیدا کرده اید.
منبع: دنیای زنان، شماره 64
ازدواج آب و آیینه
پیام های یک پیوند آسمانی
همه در سخن از ازدواج حضرت علی و فاطمه، از ساده زیستی و کم بودن جهیزیه و مهریه حضرت زهرا سخن می گویند حال آنکه در عمل، هر روز به سمت تفاخر و اصراف بیشتر سوق پیدا می کنند اینها از آن روست که حقیقت و روح آن زندگی مقدس را درک نمی کنند. زندگی وقتی می تواند تا این اندازه ساده باشد که روحی بزرگ در آن نهفته باشد؛ آن روح، همان عشقی است که همه با ولع به دنبال آن هستند ولی کمتر موفق به تجربه آن می شوند. حضرت امیر درباره زندگی با فاطمه می فرماید: کنا کزوج همامت فی ایکه. من و فاطمه بسان دو کبوتر در آشیانه ای بودیم. لذا هم اکنون نیز با وجود همه تجملات و زرق و برق های دلفریب، چه بسا جوان های عاشقی که واقعاً وصال یکدیگر را خواستار بوده اند و بعضاً حاضر شده اند، چشم بر روی همه مادیات ببندند تا به عشقشان برسند. آنهایی که لذت عشق را چشیده اند، هیچ حرصی برای اقناع خود با مادیات ندارند. از همین رو گفتنی است که هر رفتار و اندیشه ای که به محبت و عشق طرفین لطمه وارد کند، هر چچند دستاوردهای مادی داشته باشد، یا موجب مغلوب شدن یکی از آن دو شود، نادرست و زیانبار است و زندگی را از مسیر خوشبختی منحرف می سازد. جوانان باید توجه داشته باشند که عشق اکتسابی است. با احسان، محبت و زیرکی می توان عشق پایدار بوجود آورد. اما با بی توجهی و خودخواهی عشق های موجود نیز از بین خواهند رفت. از دیگر اموری که موجد عشق می شود رفتارهای هیجان برانگیزی است که از سر پاکی و حیا بوجود می آید. یکی از دلایلی که جوانان امروز را نسبت به هم سرد و بی علاقه می سازد، دور شدن از رفتارهای فطری است که به علت هماهنگی با فطرت طرف مقابل در او ایجاد عشق و هیجان می کند. عروسی که به دلیل تجربه زیاد در برخوردهای بی پروا با نامحرمان، حیای خود را از دست داده است، چندان جذابیتی برای داماد نخواهد داشت. در وجود مبارک حضرت فاطمه، حیا یکی از شاخصه های برجسته بود که نمود زیادی در رفتارهای آن حضرت در شب عروسی داشت. البته گفتنی است که حیایی پسندیده است که از سر عفت و شرم باشد نه حیایی که از روی جهالت و ضعف های درونی است. این چنین حیایی با عنوان حیای حمق در اسلام و با عنوان کمرویی در روانشناسی مورد تقبیح قرار گرفته است. شجاعت نیز شاخصه برجسته حضرت علی بود که بسیاری از زنان و دختران هم عصر ایشان را شیفته او کرده بود. دکتر سعید داوودی می گوید: «زن از مرد خصلت های مردانه و شجاعت و جسارت را می پسندد و زبونی و ترس مرد ــ هر چند بخشی از خواسته های زن را برآورده کند و ممکن است سبب دستیابی زن به موقعیت های ممتاز در خانواده شود ــ زن را از داشتن مردی با شخصیت مردانه، شجاع و پرجرأت محروم می کند و این کمبودی است که زن همیشه از آن رنج خواهد برد.» هدف های بزرگ نیز، مادیات را در چشم انسان ها، کوچک و پست می کنند. در زندگی حضرت زهرا و امام علی یک هدف بزرگ هم، وجود داشت که موجب همدلی و تفاهم است. آن دو بزرگوار در راه تقرب و بندگی خداوند که هدف مقدسشان بود یکدیگر را یاری می کردند و از این یاری لذت می بردند. وقتی از حضرت علی در مورد همسرش پرسیدند او را اینگونه توصیف کرد. نعم العون فی طاعه ا...: زهرا بهترین یاور در مسیر اطاعت و بندگی خداست. این خصیصه حضرت زهرا امیرالمؤمنین را بسیار راضی و علاقه مند می نمود. اما اگر هیچ کدام از این دو امر معنوی یعنی هدف بزرگ و عشق ناب در زندگی وجود نداشته باشد، پرهیز از مادی نگری تقریباً محال خواهد بود. انسان ها وقتی چیز بزرگی برای اشتغال روحی پیدا نکنند، روحشان را با مسائل کم ارزش سرگرم خواهند کرد.
دخالت مثبت بزرگ ترها در ازدواج جوانان
نکته جالب توجه دیگری که در ازدواج آن دو بزرگوار نهفته اما کمتر مورد توجه قرار می گیرد، دخالت و تأثیر مثبت رسول خدا ــ که بزرگ تر هر دو به حساب می آمد ــ ، بود. اگر بزرگ ترها روش و طریق دخالت و کمک به جوانان را از رسول خدا بیاموزند، بسیاری از ازدواج های ناموفق صورت نخواهد گرفت. اولاً در این خصوص گفتنی است که رسول خدا، فاطمه را با تعالیم ناب اسلامی تربیت نمود و چنان او را بزرگ کرد که فاطمه از داشتن مهریه مادی خوشحال نبود و آن را در شأن خود نمی دانست و تقاضا نمود تا شفاعت امت، مهریه او قرار گیرد و از طرف خداوند تضمین آن را گرفت. اما درباره دخالت پیامبر در مراسم ازدواج آن حضرت؛ توجه به اقدامات او در تعیین میزان مهریه و چگونگی تقسیم مخارج عروسی، طرز صحبت کردن با عروس و داماد، و سفارش و نصیحت به آن دو، قابل تحقق و تأمل است. پیامبر اکرم برای تعیین میزان مهریه ــ که قرار بود الگوی همه مسلمین واقع شود ــ ابتدا از میزان دارایی داماد سؤال نمود. سپس با برخوردی منطقی به او فرمود که کدام بخش از داشته هایش را صرف مهریه نماید. حضرت رسول در برخورد با داماد، طرفداری از عروس نمی کردند بلکه نسبت به هر دو به یک اندازه خیرخواهی و مصلحت اندیشی می نمودند. حضرت محمد (ص) فرمود: برای ازدواج چه داری؟ حضرت علی (ع) گفتند: شما بهتر می دانید، یک شمشیر و زره و شتر. پیامبر گفت: تو احتیاج به شمشیر و شتر داری ولی احتیاج به زره نداری زیرا شجاع هستی پس زره را بفروش و مقدمات ازدواج را فراهم کن. ایشان زره را پانصد درهم فروختند و با این پانصد درهم زندگی را شروع کردند. وقتی مهریه بر اساس موجودی داماد تعیین شود قابل پرداخت خواهد بود آنگاه ضمن ایجاد محبت و احساس خوشایند داماد از حمایت عروس و احساس عروس از حمایت شدن توسط داماد، از ایجاد مشکلات بعدی نیز جلوگیری خواهد نمود. نقش رسول خدا در تقسیم مخارج عروسی نیز در خور تأمل است. آن حضرت درباره تهیه شام عروسی به امیرالمؤمنین فرمود: گوشت و نان با ما، خرما و روغن با تو. نه همه مخارج را بر گردن داماد انداخت و نه همه را خود قبول فرمود بلکه با توجه به دست خالی داماد از او خواست که نیمی از مخارج را بپردازد ولی برای ملاحظه او مخارج را ارزان در نظر گرفتند. به عبارت دیگر در اندیشه اسلامی پسندیده نیست که عروس را به داماد تقدیم کنند و از او هیچ نخواهند بلکه ضمن ملاحظه داماد، بهتر است او را در زحمات و مخارج شریک کنند. هر چند پدرزن از هر جهت از کمک داماد بی نیاز باشد. بلکه این کارها برای حفظ شأن عروس و داماد لازم است داماد باید صداقت خود را در خواستاری عروس نشان بدهد.
منبع: دنیای زنان، شماره 64
نامزدی موفق (3)
هر کسی در ذهن خودش تصوری از عشق و عاشقی دارد، هر چه این تصورها بین دو نامزد شبیه تر باشند، رابطه موفق تری خواهند داشت
یک قصه بیش هست غم عشق
در دو مقاله قبل بیشتر روی شناخت در دوره نامزدی تأکید کردیم اما همه ما می دانیم که دوره نامزدی فقط کارآگاه بازی نیست. یک وجه مهم و غیر قابل انکار از دوره نامزدی رابطه عاطفی بین دو نامزد است؛ چیزی که به آن می گویند عشق. قبلاً درباره اینکه عشق چه جنبه هایی دارد و شکست عشقی چه بلاهایی سر آدم می آورد مفصل صحبت کرده ایم اما این بار می خواهیم نظریه ای جدیدتر درباره عشق رو کنیم.
نظریه ای که می گوید در ذهن هر کسی یک روایت ناخودآگاه درباره عاشق شدن وجود دارد و هر چه این روایت با روایت نامزد جورتر باشد، میزان رضایت از زندگی در آینده بالاتر می رود. روان شناس ها به این روایت های عاطفی دو نفره می گویند «قصه عشق». در این مقاله و مقاله بعد می خواهیم به تقسیم بندی قصه های عشق بپردازیم، هر کدامشان را توضیح دهیم و عیب و حسنشان را بگوییم. توضیح ها را که بخوانید حتماً خودتان دستتان می آید که چه جور عاشقی هستید. فقط 2 تا چیز یادتان باشد: اول اینکه که عشق ها کلاً پنج دسته اصلی دارند. قصه های نامتقارن و قصه های شاخدار را در این مقاله توضیح می دهیم و قصه های مشارکت، قصه های روایی و قصه های قصه گونه را می گذاریم برای مقاله بعد. دوم اینکه بعضی از قصه های عشق آنقدر عجیب و غریب یا غیر قابل بیان هستند که بی خیالشان شده ایم. اما قصه هایی که عمومیت بیشتری دارند را مفصل توضیح داده ایم.
قصه عشق اصلاً چی هست؟
کسی که تشخیص داد می توان به یک فرایند روانی پیچیده مثل عشق به شکل یک قصه نگاه کرد، یک روان شناس مشهور عشق پژوه(!) به نام «رابرت جی استرنبرگ» بود. جالب اینجاست که خود استاد قبلاً درباره عشق یک نظریه مشهور دیگر داشت. او قبلاً می گفت عشق از سه بعد وفاداری، صمیمیت و میل جنسی تشکیل شده و اگر این سه تا وجود داشته باشند عشق، عشق است. اما حالا که این نظریه در تمام کتاب های روان شناسی جا خوش کرده، استاد نظریه اش را زیر و رو کرده و می گوید عشق قصه است. هر کسی در ذهن خودش از همان کودکی قصه ای درباره عشق می سازد و در طول زندگی آن را می پروراند. این قصه مایه های اصلیش را از رابطه با والدین، رابطه با همسالان، تجربه های نوجوانی و حتی داستان ها و فیلم هایی که دیده ایم می گیرد. استرنبرگ می گوید دلیل بسیاری از طلاق ها به خاطر این است که ما یکدفعه متوجه می شویم زندگی دو نفره ما با قصه عشق ما سازگار نیست. به خاطر همین است که اگر از همان دوران نامزدی دو نفر با قصه عشق شبیه به هم یک رابطه را شروع کنند احتمال طلاق پایین تر می آید. جالبی این نظریه این است که رفتارهایی که در نظر اول عاشقانه به نظر نمی رسند هم برای بعضی ها قصه عشق است. برای همین است که مثلاً بعضی از زن و شوهرها همیشه با هم دعوا می کنند اما هیچ وقت طلاق نمی گیرند. شاید قصه عشق آنها یک قصه رزمی باشد! قصه های عشق پنج دسته اصلی و چندین زیر دسته دارند. از زیر دسته ها آنهایی که هم در دنیا و هم در فرهنگ ما فراوان تر است را انتخاب کرده ایم.
قصه های شاخدار
در قصه های شاخدار ارزش آدم ها به خاطر خودشان نیست بلکه به خاطر کارکردی است که به عنوان یک ابزار دارند. از آنجا که عشق های این دوره هم کاسبکارانه شده اند انواع فت و فراوانی از این نوع عشق وجود دارد؛ مثلاً در قصه هنر، فقط زیبایی طرف مقابل مطرح است یا در قصه کلکسیون، ارزش آدم به این است که می تواند یک مجموعه از افتخارات را کامل کند.
1ــ قصه هنر
در قصه هنر زیبایی طرف مقابل حرف اول را می زند. به نظر آنها زیبا بودن نامرد اساس عشق است. آنها معمولاً از کسانی خوششان می آید که بی اندازه زیبا یا خوش تیپ باشد. آنها به معشوقشان به دید یک اثر هنری نگاه می کنند.
حسن و عیب: خوبی قصه هنری این است که رابطه جذاب و هیجان انگیز است. اما همین جذابیت باعث می شود که هم فرد زیبا و هم فرد ستایشگر همیشه دغدغه این را داشته باشد که زیبایی دست نخورده باقی بماند. واقعیت اینجاست که هم در زندگی روزمره و هم در طول عمر حفظ این جذابیت غیر ممکن است. بالاخره آدم ها آسیب می بینند یا پیر می شوند و آن وقت است که برای ستایشگر، «نو» از «کهنه» ارزشمندتر می شود و رابطه به هم می ریزد.
2ــ قصه بازی
در قصه بازی، عشق مثل یک بازی است. کسانی که این قصه در سرشان است معتقدند که شما در یک رابطه یا می برید یا می بازید. اگر طرف مقابل رابطه را به هم زد شما باخته اید. آنها همیشه در رابطه به این فکر می کنند که چه کسی دارد می برد و چه کسی دارد می بازد. به نظر آنها هدف یک رابطه عاطفی، به حداقل رساندن باخت ها و به حداکثر رساندن بردهاست.
حسن و عیب: خوبی قصه آن است که زندگی جنبه سرگرم کننده و تفریحی پیدا می کند. اما اگر حس بازی کردن خیلی قوی شود، بازی کم کم جدی می شود و آن وقت است که هر دو طرف می خواهند میزان بردهای خودشان را بالا و بالاتر ببرند. آن وقت است که حس رقابت جای حس صمیمیت را می گیرد.
3ــ قصه بهبودی
در قصه بهبودی یکی از دو طرف دچار یک نوع آسیب است (معتاد شده است، جنگ زده است، زلزله زده است یا آسیب دیگری دیده است). طرف دیگر هم کسی است که دلش می خواهد به یک نفر کمک کند که بهبود یابد. آنها معمولاً فقط با کسی صمیمی می شوند که به کمک احتیاج داشته باشد.
حسن و عیب: خوبی قصه بهبودی این است که ممکن است طرف کمک دهنده واقعاً باعث بهبودی طرف مقابلشان شود. اما عیب های این رابطه بیشتر از حسنش است. اول اینکه طرف مقابل خودش دلش نمی خواهد خوب شود، دوم اینکه رابطه برقرار کردن با یک آدم آسیب دیده بسیار سخت است، سوم اینکه اگر کمک گیرنده خوب نشود، کمک دهنده احساس پوچی می کند.
4ــ قصه خانه
در قصه خانه، رابطه فقط برای رسیدن به یک محیط زندگی راحت و جذاب شروع می شود. کسانی که این جور قصه عشقی در سرشان است تا می گویند «عشق»، یاد یک خانه گرم و نرم و زیبا می افتند. به نظر آنها یک رابطه عاطفی آرمانی شبیه خانه ای است که خوب به آن رسیده باشند؛ زیبا، تمیز و منظم. در قصه خانه، دو طرف فکر می کنند که عشق بدون خانه غیر قابل تصور است.
حسن و عیب: خوبی قصه خانه این است که دو نفر احساسات مثبتی نسبت به محیط زندگی شان دارند و می توانند این احساسات را به یکدیگر هم تعمیم دهند اما عیبش این است که ممکن است محیط زندگی از خود زندگی مهم تر شود و دو طرف به جای اینکه به خانواده خودشان برسند به خانه خودشان برسند.
قصه های نامتقارن
حتماً شنیده اید که بعضی ها می گویند من و فلانی مکمل یکدیگریم، برای همین همدیگر را دوست داریم. قصه های نامتقارن مال همین آدم هاست. در این قصه ها همیشه یک نفر نقش فعال و یک نفر نقش منفعل دارد.
1ــ قصه معلم و شاگرد
در این قصه یک نفر نقش آموزنده را برعهده می گیرد و یک نفر نقش آموزگار، کسی که نقش معلم را دارد دوست دارد یک ریز حرف بزند و چیزهایی که درباره زندگی آموخته است را به نامزدش یاد بدهد. کسی که نقش شاگرد می گیرد هم دوست دارد مرتب به حرف های نامزدش گوش دهد و یاد بگیرد.
حسن و عیب: خوبی این قصه این است که به هر حال دو طرف از نقشی که دارند لذت می برند اما بدی این قصه وقتی آشکار می شود که هر دو در یک زمینه کار کنند؛ مثلاً هر دو همکار باشند. اگر این جور باشد بالاخره کسی که نقش شاگرد را دارد از توازن نداشتن قدرت خسته می شود و رابطه را قطع می کند.
2ــ قصه فداکاری
بعضی ها هستند که اصولاً دلشان می خواهد در عشق پشت سر هم فداکاری کنند. به نظر آنها اصلاً معنای اصلی عشق همین فداکاری و از خودگذشتگی است. عمیق ترین لذت زندگی کسانی که چنین قصه ای در سرشان پرورانده اند وقتی به دست می آید که کار فداکارانه ای برای معشوقشان انجام دهند.
حسن و عیب: اگر دو زوج در زمینه های مختلف هر دو نقش فداکار را بر عهده بگیرند معمولاً این قصه نتیجه بخش است اما اگر یک نفر احساس کند که دیگر زیاد از حد دارد فداکاری می کند یا زیاد از حد دارد از فداکاری دیگری استفاده می کند، احساس ملال جای احساس لذت را می گیرد.
3ــ قصه حکومت
کسانی که قصه عشقشان قصه حکومت است معمولاً دلمشغولی عاشقانه شان «قدرت» است. آنهایی که نقش حاکم را می گیرند دوست دارند تصمیم گیرنده اصلی خودشان باشند و از همان اول به طرف مقابلشان می فهمانند «چه کسی رئیس است». آنهایی هم که نقش رعیت را می گیرند دوست دارند گرفتن تصمیمات اصلی را به نفر دیگر واگذار کنند. آنها معتقدند که همیشه باید حرف آخر را یک نفر بزند و ترجیح می دهند که آن یک نفر خودشان نباشند.
حسن و عیب: خوبی این قصه این است که از همان اول شیوه تصمیم گیری را مشخص می کند؛ یعنی چیزی که در اوایل روابط صمیمانه دیگر معمولاً با تعارف از آن می گذرند، اینجا با صراحت مطرح می شود اما بدی اش هم این است که قدرت که به صورت طبیعی یک جزء از رابطه است ممکن است کل رابطه را در بر بگیرد؛ یعنی زن و مرد به صورت وسواسی به این بپردازند که چه کسی صاحب قدرت است. در روابط حاکم و رعیت معمولاً یکی از دو نفر دستش برای سوء استفاده از قدرت باز است و همین مشکل ساز می شود.
4ــ قصه پلیسی
کسانی که قصه عشقشان پلیسی است مثل یک مأمور پلیس (آن هم از نوع بدش) رفتار می کنند. آنها خودشان را مأمور اجرای قوانینی می دانند که از خودشان در آورده اند. آنها مرتب می خواهند نامزدشان را چک کنند، مرتب به گوشی اش زنگ می زنند و می پرسند الان دارد چه کار می کند و کجاست. به نظر آنها در روابط صمیمانه لازم است که ما مدام مواظب طرف مقابل خودمان باشیم. کسی هم که نقش مظنون را می گیرد می داند که اگر میل به چک کردن نامزدش را نادیده بگیرد، باید حساب پس بدهد.
حسن و عیب: فقط بعضی از آدم هایی که در نقش مظنون در قصه پلیسی قرار می گیرد ممکن است واقعاً لذت ببرند. آنها هم کسانی هستند که احساس ناامنی شدید می کنند و بدشان نمی آید کسی مرتب مواظبشان باشد. اما معمولاً قصه های پلیسی عاقبت خوشی ندارد. شخص مظنون، اول آزادی اش را از دست می دهد، بعد حرمتش را و دست آخر عزت نفسش را.
کسانی که نقش پلیس را بر عهده می گیرند هم ممکن است اولش فقط در حد معقولی نظارت کنند اما دست آخر دچار نوعی بدگمانی مفرط می شوند که برای خودشان هم آزار دهنده است.
منبع:همشهری جوان، شماره 238