7 قدم تا ازدواج بی دردسر
حتما برای شما هم اتفاق افتاده که دلتان خواسته باشد زمان را نه یک ساعت که یک دقیقه عقب ببرید و همه چیز را جبران کنید. اتفاقی که برای خیلی ها در زندگی مشترک رخ می دهد و آرزو می کنند زمان چند روز، چند ماه یا چند سال به عقب برگردد تا اشتباهات خود را اصلاح کنند. اشتباهاتی که اگر هوشیار باشید، می توانید جلوی آنها را در همان دوران نامزدی بگیرید.
7 قدم تا ازدواج بی دردسر
1. شما هم کامل نیستید
ازدواج پیوند مقدسی است؛ آنقدر مقدس که خیلی ها برای حفظ حرمت آن، زندگی خود را زیر و رو می کنند. ممکن است شما با کسی نامزد کرده باشید که از هر لحاظ برای ازدواج مناسب به نظر برسد اما این دلیل نمی شود که بی عیب و نقص باشد و به محض دیدن ایرادهای خلقی و رفتاری او، زمین و زمان را بهم بریزید و حس کنید که به ساحت مقدس عشقتان توهین شده است! شما دو آدم خاکستری هستید که قرار است مثل تمام آدم های دنیا یک روند رو به رشد را طی کنید تا به کمال برسید.
اگر همسفرتان در مسیرش سکندری می خورد، به جای سرزنش کردن او و نگرانی از این که یک عمر بدبخت شده اید، زیر دست و بالش را بگیرید تا راه رفتن را یاد بگیرد.
2. عشق تحمیلی
اگر احساس کنید کسی میخواهد خودش را به شما تحمیل کند، چه میکنید؟ اولین واکنش همه ما «فرار کردن» از دست اوست؛ بنابراین بهجای «تحمیل کردن» خود به طرف مقابل، خیلی عادی رفتار کنید؛ نه آنقدر بیاعتنا و نه آنقدر احساساتی که او را پشیمان کنید و فراری بدهید؛ خودتان باشید و بگذارید گذر زمان و رفتار منطقی هر دوی شما، عشق و علاقه پایدار و محکمی را بینتان ایجاد کند؛ عشق ناشی از یک حس خوب نه عادت و وابستگی ناشی از اجبار. یادتان باشد شما اگرچه قرار است یک زندگی مشترک را شروع کنید اما برای درک علاقه ای که به هم دارید، باید کمی از هم فاصله بگیرید تا بتوانید بهتر همدیگر را ببینید و دلایل دوست داشتن تان را هر لحظه به یاد بیاورید.
3. شما راس دنیا نیستید
مراقب باشید از آن طرف بام نیفتید! همانقدر که بت ساختن از طرف مقابل و بی عیب و نقص دیدن او اشتباه است، بی عیب دیدن خود و غرور بیجا داشتن هم اشتباه است. فکر نکنید که شما قرار است مرکز دنیا باشید و همه خود را با شما تطبیق دهند. نامزد شما و خانواده او هم خط مشی ها و طرز فکرهای خودشان را دارند که چند دهه با آنها زندگی کرده اند. اطمینان و اعتماد به نفس بیش از حد شما می تواند بین دو خانواده فاصله های پر نشدنی بیندازد.
4. رؤیاپردازی حدی دارد!
چشمتان را باز کنید؛ روی داشته های خودتان نه روی داشته های دیگران. به این فکر کنید که این زندگی، خوب یا بد زندگی مشترکی است که شما باید آن را شروع کنید و بسازید. «ساختن» مهم ترین فعلی است که باید در زندگی صرف کنید. محض اطلاعتان بگوییم که این ساختن، به معنی سازگار شدن و سوختن و ساختن نیست. باید سازندگی پیشه کنید. دست از رویا بافی درباره زندگی و اگر و مگرها بردارید و ببینید با ظرفیتی که در خودتان سراغ دارید و شناختی که از نامزدتان پیدا کرده اید، چقدر می توانید برای بهتر شدن و عمق گرفتن زندگی تان تلاش کنید. هرگز، هرگز، هرگز بعد از عقد شروع به حسرت خوردن درباره گزینه های دیگری که می توانستید به جای نامزدتان داشته باشید، نکنید. نه به خاطر این که زندگی به عقب بر نمی گردد، نه! چون باید اساس کارتان سازندگی باشد، نه خراب کردن هر چه تا حالا بدست آورده اید. اگر دیدید سازندگی به جایی نمی رسد یک بحث جداست. اما لااقل به خودتان فرصت آزمودن زندگی جدیدتان را بدهید!
5. مثل یک راه بیپایان
با کمی دقت و تیزهوشی میتوانیم طوری رفتار کنیم که همیشه برای هم، حرفی برای گفتن داشته باشیم و از هم خسته نشویم. مطالعه، آگاهی از آنچه در اطراف ما میگذرد، آگاهی از علایق و نیازهای طرف مقابل و... همگی راهکارهایی است که 2نفر را همیشه برای هم دوستداشتنی و نو نگه میدارد. در یک کلام اگر از همدیگر «عقب بمانیم»، زندگیمان نابود میشود؛ مثل ترازویی که همیشه یک کفه آن سنگینتر از دیگری است. زن و مرد باید هم پای هم حرکت کنند تا همیشه همراه هم باشند.
6. ساده اما نه مثل بچهها
بچهها را دیدهاید که چطور بیپروا و آزاد ابراز احساسات میکنند. هرچند قرار نیست ما هم مثل کودکان رفتار کنیم اما باید صداقت و آزادی در نشان دادن احساسات را از آنها یاد بگیریم. وقتی احساساتمان را صادقانه بیان میکنیم، همانطور هم جواب میگیریم. بنابراین بهجای اینکه با تکلف رفتار کنیم و از ابراز احساسات بترسیم،
راحت و آزاد ابراز محبت کنیم. حتی با گفتن دلخوریهایمان، به طرف مقابل فرصت دفاع میدهیم و همین فرصت، کدورتهای بین ما را از بین میبرد؛ پس از حرفزدن نترسیم.
7. آنها نشانه او هستند
اختلاف عروس و داماد با خانواده طرف مقابل آنقدر تکراری و نخنماست که بهتر است اصلا درباره آن حرف نزنیم. فقط یادمان باشد پدر و مادر او، بخش مهمی از زندگی و حتی شخصیت او هستند و آزردن آنها مساوی است با آزردن کسی که خیلی دوستش داریم. از طرفی همسر ما هر چقدر هم که باگذشت و مهربان باشد، تحمل بیاعتنایی و کماعتنایی به عزیزانش را ندارد. بنابراین اگر تلافی هم نکند، دلخور و افسرده خواهد شد و به تدریج از ما متنفر میشود. یادتان باشد، نامزدی میتواند شیرینترین دوران پیش از شروع زندگی مشترک باشد؛ اگر توقعها، خواستهها و محبتها خالص و دوستداشتنی و همراه با عقل و منطق باشد.
منبع:سلامت،
همشهری
حل معادله چند مجهولی ازدواج
آنچه بیشتر مردم برای ازدواج پایه و اساس کار قرار می دهند، توجه به نیازها و ویژگی های آشکار و دیدنی است و در این باره به اندازه ای جلو می روند که متأسفانه ملاحظه می شود افراد آخرین داوری خود را در نخستین نگاه و برخورد، انجام می دهند و این کار دارای اثر منفی در انتخاب عاقلانه آنها می شود؛ یعنی اگر در نخستین دیدار، پسند صورت گرفت، دیگر متوجه ایرادها نخواهند شد و اگر پسند پدید نیاید، خوبی ها به چشم نخواهد آمد. در اینجا به خانواده ها پیشنهاد می شود که در پس تصمیم گیری مثبت فرزندشان برای ازدواج، از او بخواهند تا بکوشد دست کم پنج ایراد طرف مقابل را شناسایی و با اطلاع از آنها به این کار اقدام کند. و برهمین اساس ملاحظه می شود که بیشترین توجه به سوی ویژگی های آشکاری همچون ویژگی های ظاهری و فیزیکی افراد و پس از آن چیزهای دیگری مانند کار و پیشه، درآمد، نوع خانه و زندگی، موقعیت های خانوادگی و این گونه امور کشیده می شود. هر چند همه این امور به میزان بالا و درجای خود ارزشمند هستند اما لازم است که در جایگاه نیازها طبقه بندی شوند، نیازها و یا ویژگی های آشکار تا شب عروسی نقش مهمی را به عهده دارند ولی از آغاز زندگی پیوسته نیازها و یا ویژگی های آشکار کم رنگ تر می شوند و به همین تناسب پیش نیازها و ویژگی های پنهان است که اهمیت روز افزونی یافته و تا پایان عمر، موقعیت بازیگر نقش اول زندگی را به عهده خواهند داشت.
ویژگی های پنهان عبارتند از:برخورداری از بلوغ شخصیتی، اجتماعی و روانی، و سلامت روانی به عنوان مهم ترین عوامل در پدید آمدن شخصیتی توانا و سازگار بسیار موثر است. این افراد از دو توانایی فکری، مساله یابی و حل مساله یا راه یاب، برخوردارند.
افراد به تناسب برخورداری از اندیشه حل مساله، گره های زندگی را پیوسته می گشایند. و افزون برآن، آگاهی از محدودیت ها و مسوولیت های ازدواج در نحوه برخورد با مسایل ناشی از ازادواج، بسیار خردمندانه و گره گشایانه رفتار می کنند.
در اینجا به تعریف شخصی ام از زندگی اشاره می کنم:"زندگی عبارت است از، حل معادلات چند مجهوری روزانه":یعنی ما هر روز که از خواب برمی خیزیم تا شب که به خواب می رویم با معادلاتی روبه رو می شویم؛ ریز و درشت، آسان و مشکل حتی گذر از یک خیابان، کیفیت بیرون آمدن از ترافیک، پیدا کردن نزدیک ترین راه، انتخاب مناسب ترین سرعت، پی بردن به اینکه برای ناهار چه چیزی را آماده کنیم، چگونگی برخورد با مشکلات کاری، مالی، خانوادگی و تربیتی فرزندانمان، چگونگی برخورد با افزایش وزنمان، بیماریمان، کاهش سطح تحصیلی فرزندانمان، پرداخت وام ها، حل اختلاف با دوستانمان و . . از گروه معادلاتی است که همه روزه هر کدام از ما باید آنها را حل کنیم.
حال هر چه بیشتر از اندیشه راه یاب برخوردار باشیم، توانایی حل مشکلاتمان بیشتراست. کسی که از اندیشه راه یاب به اندازه کافی برخوردار است، هرگاه با مشکلی روبه رو شد به یاد این گفته "صائب تبریزی"می افتد که "هیچ قفلی را نیست در بازار امکان بی کلید"؛یعنی هر جا قفلی هست، حتماً کلیدی هم هست و هیچ بن بستی نیست. که راهی برای بیرون آمدن ازآن نباشد. پس کسی که اندیشه "راه یاب"دارد به تناسب برخورداری از این اندیشه، مشکل را به درستی در کمترین زمان، با زیباترین شکل و آسان ترین روش و با کمترین هزینه حل می کند. به این مطلب اطمینان دارم که انسان تنها موجودی است که بی چاره نیست؛ فقط ممکن است چاره اش را نشناسد پس هر کس خودش و یا به کمک مشاورش می تواند چاره نسبی مشکل خود را پیدا کند.
افزون برآن، برخورداری از اندیشه انتزاعی است شاید اگر به جای اندیشه انتزاعی، اندیشه ای با دید بلندمدت یا آینده نگر و به جای اندیشه سطحی نگر، اندیشه حسی یا اندیشه ای حال نگر بگذاریم بهتر فهمیده شود. برای روشن شدن مطلب، نمونه ای ارایه می شود. اگر شما در کنار خیابان شخصی را دیدید که با التماس از اتومبیل های در حال گذر بنزین درخواست می کند، می توانید در مورد او این گمان را داشته باشید که او فردی است عاری از اندیشه انتزاعی؛ زیرا به طور معمول هیچ بهانه ای برای بی بنزینی در جاده ماندن پذیرفتنی نیست. و همین طور است خانمی که حدود ساعت10صبح هنوز از این و آن می پرسد که برای ناهار چه چیزی بپزم؟ آن کس که از اندیشه انتزاعی برخوردار است با هر میزان درآمد در پایان ماه، مقداری پس انداز خواهد شد. آنان کسانی هستند که همواره به این شعار ایمان دارند که "نیک اندیشی امروز، نیک فرجامی فردا را به دنبال خواهد داشت". دومین نیاز برای زندگی موفق، برخورداری از اطلاعات علمی است. همان گونه که در آغاز گفته شد، انسان موجودی است نیازمند. من به این گفته اطمینان دارم که :هر کسی که خودبه جایی می رود این پاهایش نیستند که او را می برند، بلکه نیازهایش هستند که او را به رفتن وادار می کنند؛ مگر در مواردی که کسی احضار می شود یا ناچار به رفتن به جایی می شود.
شناخت نیازهای انسانی و اهمیت دادن به آنها به عنوان اهرم بسیار مهم در شکل دهی به رفتار به اندازه ای زیاد است که برای جلب و جذب انسان های دیگر نیازی به داشتن "مهره مار"و این گونه چیزها نیست؛ بلکه دانش روان شناسی ما را راهنمایی می کند که برای نزدیک ساختن هر کس به خود در آغاز نیازهایش را بشناسید؛ آن گاه بکوشید تا دریابید که آیا این نیازها بهنجار، بجا و لازمند یا نابهنجار، نابجا و نا لازم. تشخیص این مطلب زیاد دشوار نیست. بیندیشید که اگر نیاز فرد مورد نظر برآورده شود، برسازگاری رشد اجتماعی، رشد اخلاقی و در مجموع به ویژگی های مثبت او افزوده می شود یا نه ؟یعنی ملاک داوری باید نتیجه کار باشد؛ یعنی بازده بلند مدت را مورد توجه قرار دهیم تا برایمان روشن شود که نیاز بهنجار است یا خیر.
حال اگر نیاز بهنجاربود، لازم است که برآورده شود، چون برآورده نشدن نیاز بهنجار، موجب شکل گرفتن احساس ناکامی و محرومیت شده و فرد دچار کمبود می شود و اگر کمبود شدید باشد، باید منتظر گرفتاری های بزرگی در آینده بود. همان مشکل رفتاری که مردم با عبارت "عقده ای"از آن یاد می کنند(وضعیتی است که دردسرش گاهی به نابودی گروه بزرگی از انسان ها می انجامد). در صورت نادیده گرفتن و بی توجهی به نیازها، انسانی پژمرده و مشکل دار به وجود می آید ولی اگر نیاز نابهنجار باشد باید به کمک و یاری روان شناس، روان پزشک و یا مشاوران آن را برطرف ساخت؛ یعنی علتش را شناسایی و آن را به گونه ی علمی و درست علت زدایی کرد تا احساس چنین نیازی از بین برود. در این باره یادمان باشد هیچ کس و هیچ خانواده ای از مشورت بی نیاز نیست، مشاور شما باید دو ویژگی بی نظری و صاحب نظری را داشته باشد.
این توضیح لازم است که علت احساس نیاز نابهنجار بایستی شناخته و برطرف شود و در مقابل، نیاز بهنجار شناخته و برآورده شود.
منبع: نشریه موفقیت، شماره 180
انتخاب همسر در دانشگاه
دوران دانشجویی بهترین زمان و دانشگاه بهترین مکان برای همسرگزینی است. چون نسبت به روشهای دیگر از امتیازات زیر برخوردار است. مثلا این که دانشجویان نسبت به نوجوانان دبیرستانی که با التهاب غریزی و احساسی وارد رابطه های نافرجام میشوند، پخته تر و رشدیافته ترند و می توانند علاقه های خود را به ازدواج برسانند. از سوی دیگر، افرادی که در یک دانشگاه درس می خوانند از نظر سنی، تحصیلی، فکری، علایق و انتظارات با هم تناسب و هماهنگی دارند.
اما بد نیست اول نگاهی کلی و گذرا به وضعیت ازدواج بیندازیم و آنگاه انواع شیوههای دستیابی به همسر آینده را با یکدیگر مقایسه کنیم. حقیقت این است که بعد از ازدواج، کاروان کوچک خانواده در یکی از این سه مسیر قرار میگیرد و حرکت میکند: گسستگی، آشفتگی یا بالندگی.
گسستگی
عوامل گوناگونی پیوند شرعی و قانونی همسری را از هم میگسلد و آنها را به جدایی میکشاند. آشکار شدن ناراستیها و نیرنگها، پدیدآمدن کژرفتاریهای ریشهدار مانند سوء مصرف مواد، الکل، خیانت، پرخاشگری و خشونت پیدرپی، کمبود استقلال و مسئولیتپذیری، و نیز بهکار گرفتن روشهای ناپسند و غیر کارامد برای رفع مشکلات و اختلافهای قابل انتظار از مهمترین این عوامل هستند.
آشفتگی
در بسیاری از موارد، زنان و شوهران ناسازگار به خاطر عوامل فردی، خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی از هم جدا نمیشوند، اما خانواده به جای آنکه کانون پرطراوت شادی و امید باشد، به سرزمین آشفته و رنج آفرینی تبدیل میشود که تندرستی، آرامش، پاکی و مسئولیت ساکنان خود را آرامآرام میگیرد و از بین میبرد. اگر افراد خانواده، بهویژه زن و شوهر، پیوسته درگیر مشکلات زیر باشند، با نشانههای اصلی خانواده آشفته روبهرو هستیم: سکوتهای درازمدت، برخوردهای آزاردهنده کلامی و جسمی، فاصلهگرفتن عاطفی و جسمی از یکدیگر، ناهماهنگیهای فکری و عقیدتی، بیماریهای روانی و روانتنی متناوب، ناخشنودی جنسی و کاهش تدریجی عزت نفس.
بالندگی
قرآن خانواده را آیت بزرگ خداوند میداند که مرکز پیدایی و پرورش آرامش، مودت و رحمت است (روم، 21). اگر خانوادهای این ویژگیها یا کارکردها را به همراه مشخص بودن و انسجام نقشهای هر یک از اعضای خود داشته باشد (نساء/34)، همسران و فرزندان اندوهزدا و سرورآفرین هم میشوند و به چکاد بلند رهبری و پیشوایی پارسایان و شایستگان روزگار میرسند (فرقان/74). رسیدن به این مرتبه از ثبات و بالندگی در گرو سه شرط است: انتخاب مناسب و درست، آموزشهای سازنده و مستمر و برخورداری از مشاوره هنگام ضرورت.
از این سه مورد، انتخاب مناسب مهمتر و مؤثرتر از بقیه است، چون زیربنای آن دو به حساب میآید.
انتخاب همسر در دانشگاه
مهمترین ویژگیهایی که در انتخاب همسر باید در نظر گرفت عبارتند از:
1ـ پسند ظاهر(چهره، قد و اندام)؛
2ـ سن مناسب؛
3ـ تناسب سطح و رشته تحصیلی؛
4ـ همسانی وضعیت اجتماعی و اقتصادی خانوادهها؛
5ـ هماهنگی فرهنگی (مذهب، نژاد و آداب و رسوم)؛
6ـ همسطح بودن برونگرایی؛
7ـ شغل مناسب (ثابت و سالم)؛
8ـ تندرستی؛
9ـ انگیزه و توان فرزندپروری
به کی اعتماد کنیم؟
هر دانشجو، به خصوص دانشجوی دختر، باید بداند در محیط کار و تحصیل با سه گروه از افراد جنس مخالف برخورد می کند: همکاران، هوسرانان و خواستگاران. همکار می تواند استاد، کارمند اداری یا یک همکلاسی باشد. او فرد محترمی است که یا ازدواج کرده و یا برای ازدواج آمادگی و تناسب لازم را ندارد. ارتباط با همکار باید در همان چارچوب و وظیفه مشخصی باشد که در دانشگاه تعریف شده است. هر نوع برخورد کلامی، رفتاری و دیداری خارج از مرزهای تعیین شده زیان آور و ناپسند است.
هوسرانان را در هر گروه می توان دید، ولی بیشتر آنان پسران دانشجویی هستند که به خاطر زمینه های تربیتی نادرست و تجربه های غیراخلاقی در گذشته، در کمین دختران ساده دلی قرار می گیرند که فریب ظاهر جذاب و زبان چرب آنان را می خورند. هوسرانان می دانند که دختر دانشجو را نمی توان راحت و صریح به خلوته ای گناه آلود کشاند. از این رو، با پیشنهاد ازدواج، دام هوس را می گسترانند. معدودی از مردان متأهل که دردناکانه در کسوت مقدس معلمی قرار گرفته اند نیز با وعده ها و تهدیدهای آموزشی، دختران کم تجربه را وادار به رابطه های ناشایست می کنند.
گروه سوم جوانان متین و پاکدامنی هستند که می خواهند با دخترانی خوب و تحصیلکرده ازدواج کنند. برای اینکه بتوان با چنین دانشجویان شایسته ای پیوند زناشویی موفقیت آمیز و بالنده ای برقرار کرد، توصیه می کنیم دختر و پسر در ترم های اول و دوم رابطه های عاطفی و عاشقانه برقرار نکنند. یعنی اگر از کسی خوششان آمد یا دانشجویی به آنها پیشنهاد دوستی و ازدواج داد، به کشش احساسی و غریزی خود میدان ندهند و گفت وگوی کوتاه را به رابطه های طولانی و پنهان از والدین خود نکشانند، بلکه بگذارند فارغ از تب و تاب احساس و دور از میدان مغناطیسی عشق، قطب نمای عقلشان جهت درست را نشان دهد.
باید درباره فرد پیشنهاد دهنده هماهنگی ها و تناسب هایی را که در بحث ملاک ها گفتیم، بررسی کنند و مطمئن شوند که خود و فرد مورد نظرشان بهراستی انگیزه، توان و امکانات تشکیل زندگی را دارند. در صورتی که نتیجه بررسی ها مثبت بود، اشکالی ندارد که حداکثر سه جلسه با او در مکان های عمومی صحبت و سپس با پدر و مادر یا یکی از خویشاوندان آگاه مشورت کنند.
منبع:www.tebyan.net
خواستگار زن است یا مرد؟!
این فقط مخصوص جامعه ما نیست که طبق رسم و عادت قدیمی، خانواده پسر به خواستگاری دختر می روند. حتی این سنت به جوامع شرقی هم محدود نمی شود و ریشه در تاریخ هزاران ساله بشر دارد. خواستگاری پسر از دختر از فطرت مرد و زن نشأت میگیرد و مرد همیشه خواهان است و زن خوانده .
به بیان دیگر با وجود مشابهت میان هوش و توانمندی ذهنی دختران و پسران، تفاوتهای موجود در ویژگیهای زیستی و عاطفی دخترها و پسرها ویژگی های شخصیتی متفاوتی به آنها می دهد که بر اساس آن سنت غالب جوامع شکل می گیرد.
این که دخترها در کنار وظیفه خطیر همسری و آرامشگری، از ارزشمندترین قابلیت انسانی یعنی توانایی مادر بودن نیز بهره مندند، نشان دهنده شخصیت کمال جوی زنان است که قابلیت و شایستگی دخیل شدن در پروسه آفرینش را همراه با ویژگی های خاص زیستی و صفات برجسته عاطفی و احساسی در آنها به وجود می آورد. وظیفه بزرگ و سرنوشت ساز مادری از نشانه های شخصیت برتر و کمال وجودی زنان است و به این معناست که زنان از احساساتی لطیف و عواطفی فوق العاده عمیق، برخوردارند که باعث پدید آمدن نگرشها، رفتارها و نیازهای ویژه ای در وجود آنان میشود. در حالی که که مردان دقیقاً برعکس زنان هستند. البته باید توجه داشت که تفاوتهای زیستی و روان شناختی موجود میان زن و مرد هرگز به معنای برتری یکی بر دیگری نیست، بلکه این تفاوتها بیانگر ویژگیها و نیازهای خاص، قابلیتها و مسئولیتهای ویژه و در خور هر کدام از آنها است.
بنابراین برای زنان که وجودشان منبع احساسات، عطوفت و مهرطلبی و تمایل درونیشان مبتنی بر محبوب و معشوق بودن است و دوست دارند که بر دل و جان مرد حاکم باشند ، بسیار دشوار خواهد بود از مردی برای ازدواج خواستگاری کنند و احیاناً جواب رد بشنوند و سراغ فرد دیگری بروند.
باید پذیرفت که این امر با ویژگیهای خاص شخصیتی زنان سازگار نیست. اما درمقابل برای یک مرد بیشتر قابل تحمل است که از دختری خواستگاری کند و پاسخ رد بشنود و بعد از مدتی از دختر دیگری خواستگاری کند و او ناز کند، بهانه بیاورد، شرط بگذارد و نهایتا" جواب منفی بدهد. این سیر معمولاً برای پسرها ادامه دارد تا زمانی که سرانجام از دختری پاسخ مثبت بگیرند.
به بیان دیگر خواستگاری مرد از زن به خاطر بالا بودن ارزش، حیثیت، لطافت، ظرافت و قشنگی زن است.گوهر را در موزه نگهداری میکنند و خواستاران جهت دیدن از آن موجود ارزشمند به سراغش میروند. به همین دلیل کاملاً خلاف فطرت، احترام و شخصیت زن است که به دنبال مرد برود.
خواستگار زن است یا مرد؟!
عده ای از خانمها معتقدند که چون قادر به خواستگاری رفتن نیستند پس در انتخاب همسر آزاد نیستند. در حالیکه وقتی آقا پسر به خواستگاری دختر خانم میرود، این دخترها هستند که با قدرت انتخاب برتر، گوینده واژهی آری یا خیر میباشند و پسر تنها شنونده این الفاظ است. بر این اساس پر واضح است که نه تنها خواستگاری آقایان از خانمها به معنای محدودیت آزادی و اختیار خانمها در حق انتخاب همسر نیست بلکه نشاندهنده حق انتخاب بالای آنهاست.
البته لازم به ذکر است که این امر(خواستگاری دختر از پسر) در اسلام رد نشده است بلکه نمونه هایی از آن نیز در زندگی بزرگانی چون حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و دختران حضرت شعیب به چشم میخورد.
« ناگهان یکى از آن دو دختر به سراغ موسی آمد در حالى که با نهایت حیا گام برمىداشت، گفت: پدرم از تو دعوت مىکند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که براى ما انجام دادى به تو بپردازد. هنگامى که موسى نزد او ( شعیب) آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات یافتى!»
شعیب گفت: «من مىخواهم یکى از این دو دخترم را به همسرى تو درآورم.... » (قصص/27 و 25)
راهکار
همانطور که اشاره شد دختر خانم میتواند در شرایطی که از پسری خوشش آمده و او را لایق همسری میداند، از او خواستگاری کند. ولی این امر باید به شکلی صورت پذیرد که اگر پاسخ پسر منفی بود، ارزش معنوی دختر خانم کم نشده و او ضربه روحی نبیند؟
یکی از برترین راهها برای رسیدن به این مقصود استفاده از معرف آشنا و امین است. یعنی اگر دختری خواستار ازدواج با پسری بود نباید خودش مستقیماً خواستگاری نکند بلکه بهتر است ابتدا فرد امینی را که هم او و هم پسر را میشناسد، پیدا کند و موضوع را با او در میان بگذارد. معرف میتواند فردی از خانواده دختر یا یکی از آشنایان و دوستان مشترک طرفین باشد.
سپس معرف باید به صورت غیر مستقیم با فرد مقابل صحبت کرده و او را ترغیب به ازدواج با آن دختر نماید. نکته مهم در این ماجرا آن است که معرف و دختر خانم (چه ازدواج صورت پذیرد چه نپذیرد) باید این راز را تا آخر عمر حفظ کرده و برای پسر و اطرافیان بازگو ننمایند.
علل اختلاف عروس و داماد جدید با خانواده ی همسر
این جاست که پذیرش عروس یا داماد جدید با دشواری رو به رو می شود و ممکن است سرمنشاء اختلاف های جدی و درگیری های خانوادگی شود. از این رو طبیعی است که انتخاب صحیح همسر و توجه به طبقه اجتماعی و مشترکات بین خانواده در کاهش اختلافات احتمالی نقش اساسی دارد. از سوی دیگر روان شناسان توصیه می کنند زن و شوهر پس از ازدواج باید تفاوت های میان والدین خود و والدین همسر را فراموش کنند و آن ها را همان طور که هستند بپذیرند در این میان اگر بگوییم رابطه عروس و مادر شوهر جزو پیچیده ترین ، معنادارترین و پرفراز و نشیب ترین رابطه ها در گستره روابط اجتماعی فرد پس از ازدواج است بیراه نگفته ایم.
روان شناسان توصیه می کنند زن و شوهر پس از ازدواج باید تفاوت های میان والدین خود و والدین همسر را فراموش کنند و آن ها را همان طور که هستند بپذیرند.
وقتی دو نفر با هم ازدواج می کنند در واقع گستره ی وسیعی از ارتباطات اجتماعی را تشکیل می دهند. بخش عمده ای از این روابط بین زن و شوهر و سپس اقوام و دوستان و آشنایان و بخشی هم به ارتباطات خانواده های زن و شوهر برمی گردد که پس از شروع زندگی مشترک خود به خود به هم گره خورده اند. در این میان رابطه عروس با خانواده شوهر و داماد با خانواده زن در فرهنگ ما اهمیت ویژه ای دارد. طبیعی است که عضو جدید در هر خانواده باید پذیرفته شود. اما گاه پیش می آید که به دلایل مختلف، خانواده ها وجوه مشترک کمی با یکدیگر دارند.
در گذشته زندگی عروس با خانواده شوهر امری مرسوم بود. اما با گذشت زمان و حذف سنت های مختلف در حال حاضر کمتر عروسی به زندگی مشترک با مادر شوهر راضی می شود و جوانان امروزی از روز اول، زندگی مستقل و متکی به خود را می طلبند. با این همه اختلاف ها و معضلات بین عروس و مادر شوهر همواره و در تمامی طبقات اجتماعی وجود داشته است. البته در بسیاری از موارد رابطه داماد و مادر زن اغلب خوب است در حالی که رابطه عروس و مادر شوهر در برخی مواقع تیره و تار است. این مشکل در واقع یک مشکل فرهنگی است.
آنچه در این راستا بیشتر تنش ایجاد میکند این است که اصولا والدین و اعضای خانواده در تمامی طبقات اجتماعی جامعه به طور ناخودآگاه به دخترانشان میآموزند که وقتی به خانه بخت رفتند مواظب خواهر شوهر و مادرشوهر خود باشند و از آنها کم نیاورند. به این ترتیب آنها را با یک سپر دفاعی به خانه بخت میفرستند.
علل اختلاف عروس و داماد جدید با خانواده ی همسر
گویی او مجبور است در مقابل خانواده همسر همواره جبهه گیری کند . در حالی که هرگز به پسرشان که قرار است ازدواج کند چنین توصیه هایی نمی کنند.
متأسفانه در جامعه ی ما باب شده است که اگر تازه دامادی وارد خانواده شود ضمن ادای احترام و عزت فراوان، همه چیز برای رضایت خاطر او و دختر فراهم بوده و روابط حسنه می باشد اما همیشه با عروس جدید محتاطانه و از روی حس کنجکاوی برخورد می شود.
به عبارت دیگر از آن جا که توجه به مردان در خانواده های ایرانی بیش از زنان است کمتر دامادی با خانواده همسرش دچار مشکل می شود ، اما رابطه عروس و مادرشوهر اغلب با کوچک ترین سوءتفاهمی دستخوش تغییر شده و اختلافات بالا می گیرد. از طرف دیگر نداشتن مهارت های برقراری ارتباط، کم سن و سال بودن و نداشتن مهارت حل مسئله باعث می شود کوچک ترین مشکل زوج جوان در ابتدای زندگی با کشیده شدن به خانواده های طرفین به یک معضل بزرگ تبدیل شود.
اغلب خانواده ها 1تا2 سال پس از ازدواج می توانند عروس جدید خود را بپذیرند و به زمان نسبتا طولانی نیاز دارند. از سوی دیگر دختر نیز با یک سپر دفاعی پا به خانه مادرشوهر گذاشته همواره مترصد یک حرکت اشتباه یا گفته نسنجیده است که آن را بهانه شکایت از خانواده همسر قرار دهد.
بنابراین بهتر است عروس و داماد جوان برای پرهیز از به وجود آمدن تنش بین خود و خانواده ها به برخی نکات توجه کنند.
علل اختلاف عروس و داماد جدید با خانواده ی همسر
1. اولین گام احترام متقابل است. رابطه ای که در آن احترام حاکم باشد هرگز به تنش و دعوا و درگیری متمایل نمی شود. طرفین باید سعی کنند از رفتارهایی که حساسیت فرد مقابل را برمی انگیزد، خودداری کنند. عروس خانم و آقا داماد باید سعی کنند با ذکاوت و تیزبینی خود این موارد را بدون این که از زبان همسر بشنوند شناسایی و با رعایت آنها و جلب احترام، از بروز تنشها جلوگیری نمایند.
2. لازم نیست زن و شوهر جوان کوچک ترین اختلاف خود را با پدر و مادر در میان بگذارند. پدر و مادر از سر محبت و دلسوزی بیش از حد به فرزند، ناراحتی دختر یا پسر خود را فراموش نمی کنند در حالی که زوج جوان ساعتی بعد، همه چیز را فراموش کرده اند.
3. یکی دیگر از اقدامات این است که طرفین نباید رفتار نادرست والدین همسرشان را به حساب همسرشان بگذارند. آنها بهتر است صبر کنند و در موقعیتی مناسب همسر خود را در جریان آزردگی خاطرشان قرار دهند تا مسئله راحتر حل و فصل شود.
4. بیان شکایت آمیز از رفتار و گفتار خانواده همسر، فقط رنج و ناراحتی فرد مقابل را تشدید می کند و در طول زمان باعث عمیق شدن اختلاف ها می شود. بهتر است آزردگیهایتانرا نه به صورت شکایت بلکه به صورت درد دل بیان نمایید.
5. بی اهمیتی به والدین همسر ، قطع رابطه با آن ها، کاستن علاقه فرزندان به خانواده فرد مقابل، جبهه گیری در بیشتر موارد، توجه بیش از حد به والدین خود و رفتارهایی از این دست، فقط در طول زمان به جدایی بیشتر زوج از یکدیگر و توجه بیشتر به خانواده ها می انجامد و زمینه اختلاف های بعدی را فراهم میسازد.
منبع:www.tebyan.net
آیا اخلاق قابل تغییر است؟
نویسنده:آیت الله مکارم شیرازی
سرنوشت علم اخلاق و تمام بحثهاى اخلاقى و تربیتى به این مساله بستگى دارد، زیرا اگر اخلاق قابل تغییر نباشد نه تنها علم اخلاق بیهوده خواهد بود، بلکه تمام برنامههاى تربیتى انبیا و کتابهاى آسمانى لغو خواهد شد؛ تعزیرات و تمام مجازاتهاى بازدارنده نیز بىمعنى خواهد بود.
بنابراین، وجود آنهمه برنامههاى اخلاقى و تربیتى در تعالیم انبیاء و کتب آسمانى و نیز وجود برنامههاى تربیتى در تمام جهان بشریت، و همچنین مجازاتهاى بازدارنده در همه مکاتب جزائى، بهترین دلیل بر این است که قابلیت تغییر اخلاق، و روشهاى اخلاقى، نه تنها از سوى تمام پیامبران که از سوى همه عقلاى جهان پذیرفته شده است.
اما با این همه، عجیب است که فلاسفه و علماى اخلاق بحثهاى فراوانى درباره این که «آیا اخلاق قابل تغییر استیا نه؟» مطرح کردهاند!
بعضى مىگویند: اخلاق قابل تغییر نیست! و آنها که بدگوهرند و طینتى ناپاک دارند عوض نمىشوند، و به فرض که تغییر یابند، سطحى و ناپایدار است و بزودى به حال اول باز مىگردند!
آنها براى خود دلائلى دارند از جمله این که ساختمان جسم و جان رابطه نزدیکى با اخلاق دارد، و در واقع اخلاق هر کس تابع چگونگى آفرینش روح و جسم اوست، و چون روح و جسم آدمى عوض نمىشود، اخلاق او نیز قابل تغییر نیست.
جمعى از شعرا که پیرو این طرز تفکر بودهاند نیز در اشعار خود بطور گسترده به این مطلب اشاره کردهاند (هر چند ممکن است اشعار آنها را بر نوعى مبالغه در این امر حمل کرد).
نمونهاى از اشعار شعراى معروف را در این زمینه در ذیل مىخوانید:
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است شمشیر نیک زآهن بد چون کند کسى؟ ناکس به تربیت نشود اى حکیم کس! باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شورهزار خس!
برسیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ آهنى را که موریانه بخورد نتوان برد از آن به صیقل زنگ!
چون بود اصل گوهرى قابل تربیت را در او اثر باشد هیچ صیقل نکو نداند کرد آهنى را که بدگهر باشد. سگ به دریاى هفتگانه مشوى که چو تر شد پلیدتر باشد! خر عیسى گرش به مکه برند چون بیاید هنوز خر باشد!
دلیل دیگرى که براى این امر ذکر کردهاند این است که دگرگون شدن اخلاق به واسطه عوامل خارجى، از قبیل تادیب و نصیحت و اندرز است، و هنگامى که این عوامل زایل گردد، انسان به اخلاق اصلى خود باز خواهد گشت، درست مانند سردى آب که به وسیله عوامل حرارتزا از بین مىرود و هنگامى که آن عوامل از بین برود، حرارت را پس داده، به حال اول باز مىگردد!
این طرز فکر و اینگونه استدلالات همه مایه تاسف و سبب انحطاط جوامع بشرى است!
طرفداران «قابلیت تغییر» در امور اخلاقى، از دو دلیل فوق چنین پاسخ مىگویند:
1- ارتباط اخلاق با ساختمان روح و جسم انسان قابل انکار نیست، ولى این ارتباط به اصطلاح در حد «مقتضى» است نه «علت تامه»، یعنى مىتواند زمینهساز باشد نه این که الزاما و اجبارا تاثیر قطعى بگذارد، همانگونه که بسیارى از افرادى که از پدران و مادران مبتلا به پارهاى از بیماریها متولد مىشوند زمینه آلودگى به آن بیماریها را دارند، ولى با این حال مىتوان با پیشگیریهاى مخصوص جلو تاثیر عامل وراثت را گرفت.
افراد ضعیف البنیه از نظر جسمانى با استفاده از بهداشت و ورزش، افراد نیرومندى مىشوند و بعکس، افراد قوى البنیه بر اثر ترک این دو، ضعیف و ناتوان خواهند شد.
افزونبراین، روح و جسم انسان نیز قابلتغییر است تاچه رسدبهاخلاق زاییدهازآن!
مىدانیم تمام «حیوانات اهلى امروز» یک روز در زمره حیوانات وحشى بودند، انسان آنها را گرفت و رام کرد، و به صورت حیوانات اهلى در آورد؛ بسیارى از گیاهان و درختان میوه نیز چنین بودهاند. جایى که با تربیتبتوان خلق و خوى یک حیوان و ویژگیهاى یک گیاه یا درخت را تغییر داد چگونه نمىتوان اخلاق انسان را به فرض که اخلاق ذاتى باشد تغییر داد؟
هم اکنون نیز بسیارى از حیوانات را براى کارهایى که بر خلاف طبیعت آنها است تربیت مىکنند و آنها این کارها را بخوبى انجام مىدهند.
2- از آنچه در بالا گفته شد پاسخ استدلال دیگر آنان نیز روشن مىشود زیرا گاه عوامل بیرونى آنقدر تاثیر قوى دارد که ویژگیهاى ذاتى را بکلى دگرگون مىسازد، و حتى ویژگیهاى جدید به وراثتبه نسلهاى آینده نیز مىرسد همانگونه که در حیوانات اهلى مثال زده شد.
تاریخ، انسانهاى بسیارى را نشان مىدهد که بر اثر تربیتبکلى خلق و خوى خود را تغییر دادند، و به اصطلاح یکصد و هشتاد درجه چرخش کردند، افرادى که یک روز مثلا در صف دزدان قهار جاى داشتند به زاهدان و عابدان مشهورى مبدل گشتند.
توجه به طرز به وجود آمدن یک ملکه اخلاقى به ما این قدرت را مىدهد که راه از میان بردن آن را نیز پیدا کنیم؛ مساله چنین است که هر عمل خوب یا بد اثر موافق خود را در روح انسان باقى مىگذارد، و روح را تدریجا به سوى خود جلب مىکند، تکرار این عمل آن اثر را بیشتر و قویتر مىسازد، و کم کم کیفیتى به نام «عادت» حاصل مىشود، و هر گاه عادت استمرار یابد به صورت «ملکه» در مىآید.
بنابراین، همانگونه که عادات و ملکات اخلاقى زشت در سایه تکرار عمل تشکیل مىگردد، از همین طریق قابل زوال است؛ البته، اثر تلقین، تفکر، تعلیمات صحیح و محیط سالم در فراهم کردن زمینههاى روحى براى پذیرش و تشکیل ملکات خوب را نمىتوان نادیده گرفت.
در اینجا قول سومى نیز وجود دارد و آن اینکه بعضى از صفات اخلاقى قابل تغییر است، و بعضى غیر قابل تغییر، آن صفاتى که طبیعى و فطرى است، قابل تغییر نمىباشد، ولى آن صفاتى که عوامل خارجى دارد قابل تغییر است. [2]
این قول نیز فاقد هرگونه دلیل است، زیرا این تفصیل و تفاوت گذارى، بین صفات فرع، بر قبول اخلاق طبیعى و فطرى است، در حالى که چنین چیزى ثابت نیست؛ و به فرض که چنین باشد چه کسى مىتواند ادعا کند که صفات فطرى قابل تغییر نیست؟ مگر حیوانات وحشى را نمىتوان اهلى کرد؟ مگر تعلیم و تربیت نمىتواند آنقدر ریشهدار شود که اعماق وجود انسان را دگرگون سازد؟ آیات و روایات دلیل بر قابلیت تغییر اخلاق است.
آنچه را در بالا گفتیم از نظر دلائل عقلى و تاریخى بود، هنگامى که به دلائل نقلى یعنى آنچه از مبدا وحى و سخنان معصومین(علیهم السلام) به دست آمده مراجعه کنیم مساله از این هم روشنتر است؛ زیرا:
1- نفس مساله بعثت انبیا و ارسال رسل و انزال کتب آسمانى و بطور کلى ماموریتى که آنها براى هدایت و تربیت همه انسانها داشتند، محکمترین دلیل بر امکان تربیت و پرورش فضائل اخلاقى در تمام افراد بشر است.
آیاتى مانند: هو الذى بعث فىالامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة وان کانوا من قبل لفى ضلال مبین (سوره جمعه، آیه2) [3] و آیات مشابه آن بخوبى نشان مىدهد که هدف از ماموریت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله هدایت و تربیت و تعلیم و تزکیه همه کسانى بود که در «ضلال مبین» و گمراهى آشکار بودند.
2- تمام آیاتى که خطاب به همه انسانها به عنوان «یا بنىآدم» و «یاایها الناس» و «یا ایها الانسان»، و «یا عبادى» مىباشد و مشتمل بر اوامر و نواهى و مسائل مربوط به تهذیب نفوس و کسب فضائل اخلاقى است، بهترین دلیل بر امکان تغییر «اخلاق رذیله» و اصلاح صفات ناپسند است، در غیر این صورت، عمومیت این خطابها لغو و بیهوده خواهد بود.
ممکن است گفته شود: این آیات غالبا مشتمل بر احکام است، و احکام مربوط به جنبههاى عملى است، در حالى که اخلاق ناظر به صفات درونى است.
ولى نباید فراموش کرد که «اخلاق» و «عمل» لازم و ملزوم یکدیگر و به منزله علت و معلولند، و در یکدیگر تاثیر متقابل دارند؛ هر اخلاق خوبى سرچشمه اعمال خوب است، همانگونه که اخلاق رذیله، اعمال زشت را به دنبال دارد؛ و در مقابل، اعمال نیک و بد نیز اگر تکرار شود تدریجا تبدیل به خلق و خوى خوب و بد مىشود.
3- اعتقاد به عدم امکان تغییر اخلاق سر از اعتقاد به جبر در مىآورد؛ زیرا مفهومش این است که صاحبان اخلاق بد و خوب قادر به تغییر آن نیستند و چون اعمال آنها بازتاب اخلاق آنها است، پس در انجام کار خوب یا بد مجبورند، و در عین حال مکلف به انجام خوبیها و ترک بدیها هستند؛ این عین جبر است، و تمام مفاسدى را که مذهب جبر دارد بر آن مترتب مىشود. [4]
4- آیاتى که با صراحت تشویق به تهذیب اخلاق مىکند و از رذایل اخلاقى بر حذر مىدارد نیز دلیل محکمى استبر امکان تغییر صفات اخلاقى، مانند «قد افلح من زکیها وقد خاب من دسیها؛ هر کس نفس خود را تزکیه کند رستگار شده، و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده سازد نومید و محروم گشته است». (سوره شمس - آیه 9 و 10).
تعبیر به «دسیها» از ماده «دس» و «دسیسه» در اصل به معنى آمیختن شىء ناپسندى با چیز دیگر است؛ مثل این که گفته مىشود: «دس الحنطة بالتراب؛ گندم را با خاک مخلوط کرده»، این تعبیر نشان مىدهد که طبیعت انسان بر پاکى و تقوا است و آلودگیها و رذائل اخلاقى از خارج بر انسان نفوذ مىکند و هر دو قابل تغییر و تبدیل است.
در آیه 34 سوره فصلت مىخوانیم: «ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بینک وبینه عداوة کانه ولى حمیم؛ بدى را با نیکى دفع کن ناگهان (خواهى دید) همان کسى که میان تو و او دشمن است گویى دوست گرم و صمیمى (و قدیمى تو) است!»
این آیه بخوبى نشان مىدهد که عداوت و دشمنیهاى عمیق که در خلق و خوى انسان ریشه دوانده باشد، با محبت و رفتار شایسته ممکن است تبدیل به دوستیهاى داغ و ریشهدار شود؛ اگر اخلاق، قابل تغییر نبود، این امر امکان نداشت.
در روایات اسلامى نیز تعبیرات روشنى در این زمینه دیده مىشود مانند احادیث زیر:
1- حدیث معروف انى بعثت لاتمم مکارم الاخلاق، [5] دلیل واضحى بر امکان تغییر صفات اخلاقى است.
2- روایات فراوانى که تشویق به حسن خلق مىکند، مانند: حدیث نبوى: «لو یعلم العبد ما فى حسن الخلق لعلم انه یحتاج ان یکون له خلق حسن؛ اگر بندگان مىدانستند که حسن خلق چه منافعى دارد، یقین پیدا مىکردند که محتاج به اخلاق نیکند!»، [6] نشانه دیگر است.
3- در حدیث دیگرى از همان حضرت مىخوانیم: «الخلق الحسن نصف الدین؛ اخلاق خوب، نیمى از دین است». [7]
4- و در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السلام مىخوانیم: «الخلق المحمود من ثمار العقل، الخلق المذموم من ثمار الجهل؛ اخلاق خوب از میوههاى عقل و آگاهى است و اخلاق بد از ثمرات جهل و نادانى است». [8]
و از آنجا که «علم» و «جهل» قابل تغییر است، اخلاق هم به تبع آن قابل تغییر مىباشد.
5- در حدیث دیگرى از پیامبراکرم صلى الله علیه و آله آمده است: «ان العبد لیبلغ بحسن خلقه عظیم درجات الاخرة وشرف المنازل وانه لضعیف العبادة؛ بنده خدا به وسیله حسن اخلاق به درجات عالى آخرت و بهترین مقامات مىرسد، در حالى که ممکن است از نظر عبادت ضعیف باشد!» [9]
در این حدیث.
اولا: مقایسه حسن اخلاق به عبادت،
ثانیا: ذکر درجات بالاى اخروى که حتما مربوط به اعمال اختیارى است،
ثالثا: تشویق به تحصیل حسن خلق، همگى نشان مىدهد که اخلاق یک امر اکتسابى است، نه اجبارى و الزامى و خارج از اختیار! (دقت کنید)
این گونه روایات و تعبیرات گویا و پرمعنى در کلمات معصومین(ع) زیاد دیده مىشود [10] و همه آنها نشان مىدهد که صفات اخلاقى قابل تغییر است، و گرنه این تعبیرات و تشویقها لغو و بیهوده بود.
6- در حدیث دیگرى از رسولخدا صلى الله علیه و آله مىخوانیم که به یکى از یارانش به نام «جریر بن عبدالله» فرمود: «انک امرء قد احسن الله خلقک فاحسن خلقک؛ خداوند به تو چهره زیبا داده، اخلاق خود را نیز زیبا کن!» [11]
کوتاه سخن این که: کتب روایى ما پس از روایاتى است که همگى دلالتبر امکان تغییر اخلاق آدمى دارد. [12]
این بحث را با حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السلام که تشویق به فضائل اخلاقى مىکند پایان مىدهیم، فرمود: «الکرم حسن السجیة و اجت-ناب الدن-یة؛ ارزش و کیفیت انسان به اخلاق پسندیده و اجتناب و دورى از اخلاق پست است!» [13]
دلائل طرفداران عدم تغییر اخلاق
در برابر دلائل بالا بعضى به روایاتى تمسک جستهاند که در نظر بد وى از آنها چنین بر مىآید که اخلاق قابل تغییر نیست، از جمله:
1- در حدیث معروفى از پیامبر صلى الله علیه و آله آمده است که فرمود:
«الناس معادن کمعادن الذهب والفضة، خیارهم فى الجاهلیة خیارهم فی الاسلام؛ مردم همچون معدنهاى طلا و نقرهاند، بهترین آنها در زمان جاهلیتبهترین آنها در اسلامند.»
2- در حدیث دیگرى از همان حضرت صلى الله علیه و آله آمده است: «اذا سمعتم ان جبلا زال عن مکانه فصدقوه، و اذا سمعتم برجل زال عن خلقه فلا تصد قوه! فانه سیعود الى ما جبل علیه! هر گاه بشنوید کوهى از جایش حرکت کرده، تصدیق کنید، اما اگر بشنوید کسى اخلاقش را رها نموده تصدیق نکنید! چرا که بزودى به همان فطرت خویش باز گردد زیرا این نکته قابل قبول است که روحیات مردم ذاتا متفاوت است، بعضى همچون معدن طلا هستند و بعضى نقره، [14]
اینها دلیل بر این نمىشود که این روحیات قابل تغییر نباشند؛ و به تعبیر دیگر، این گونه صفات روحى در حد مقتضى است نه علت تامه، لذا با تجربه دیدهایم که این افراد بر اثر تعلیم و تربیتبکلى عوض مىشوند.
اضافه بر این، اگر ما بخواهیم مطابق این حدیث حکم کنیم باید بگوییم که همه مردم داراى اخلاق نیکند، بعضى خوبند و بعضى خوبتر، (همانند نقره و طلا)، بنابراین، جایى براى اخلاق رذیله طبیعى وجود نخواهد داشت. (دقت کنید)
در مورد حدیث دوم نیز مساله جنبه مقتضى دارد نه علت تامه، و یا به تعبیر دیگر ناظر به غالب مردم است نه همه مردم؛ وگرنه مضمون حدیث، مخالف صریح تواریخى است که در دست است و نشان مىدهد افرادى اخلاق خود را تغییر دادهاند، و تا پایان عمر بر همان روش باقى ماندند.
همچنین مخالف تجربیات روزمره ما است که بسیارى از افراد فاسد را مىبینیم به وسیله تعلیم و تربیت راه زندگى خود را عوض مىکنند و تا آخر نیز بر روش جدید مىمانند. کوتاه سخن این که: در عین قبول تفاوت روحیات و سجایاى اخلاقى مردم با یکدیگر، هیچ کس مجبور نیست که بر اخلاق بد باقى بماند، یا بر اخلاق خوب؛ صاحبان سجیه نیک ممکن است بر اثر هواپرستى در منجلاب اخلاق سوء سقوط کنند و صاحبان سجایاى زشت، ممکن است زیر نظر استاد مربى و در سایه خودسازى به بالاترین مراحل کمال عروج نمایند!
این نکته نیز گفتنى است که بعضى از افراد فاسد و مفسد، براى این که اعمال خود را توجیه کنند، به این گونه منطقها روى مىآورند که خدا ما را چنین آفریده، اگر مىخواست، مىتوانست ما را با اخلاق دیگرى بیافریند!
به هر حال، روى آوردن به مکتب طرفداران عدم قابلیت تغییر اخلاق نتیجهاى جز سقوط در دامان اعتقاد به جبر، و انکار مکتب انبیا و بیهوده شمردن تلاش علماى اخلاق و روانکاوان و سرانجام فساد جوامع بشرى نخواهد داشت.
پی نوشت
[1]. اخلاق در قرآن جلد اول صفحه 30 .
[2]. محقق نراقى در جامع السعادات این نظریه را برگزیده است (جامع السعادات جلد 1، ص 24).
[3]. آیه 164 آل عمران نیز همین مضمون را در بردارد.
[4]. به اصول کافى، جلد 1، ص 155 و کشفالمراد، بحث قضا و قدر درباره مفاسد و مذهب جبر مراجعه شود.
[5]. سفینة البحار، (ماده خلق).
[6]. بحار، جلد 10، ص 369.
[7]. بحار، ج 71، ص 385.
[8]. غررالحکم، 1280 - 1281.
[9]. مهجة البیضاء، ج 5، ص93.
[10]. مرحوم کلینى در جلد دوم اصول کافى، در باب حسن الخلق(ص 99) هیجده روایت در این زمینه نقلکرده است.
[11]. سفینة البحار، ماده خلق.
[12]. به جلد دوم اصول کافى و روضه کافى، و جلد سوم میزان الحکمة و جلد اول سفینة البحار، در ابواب مناسب مراجعه فرمایید.
[13]. غرر الحکم.
[14]. جامع السعاده، جلد اول، صفحه 24.
ملکه زنبورها چگونه ازدواج می کند؟
ملکه زنبورها شروع می کنه به پرواز عمودی مثل هلکوپتر می ره بالا می گه هر کی زن می خواد بیاد. زنبورها هم می گن بدویید این جا زن می دن! بعضی ها سی چهل تا بال می زنن، می بینن نه بابا این داره می ره همین جوری! می گن بچه ها سرکاریم این شوهر بکن نیست بر می گردن پایین. بعضی ها سیصد چهارصد تابال می زنن. می بینن نه مثله جت داره می ره. بچه ها این عمرا شوهر بکنه برگردین! هر چه ملکه زنبورها بالاتر می ره زنبورهایی که پشیمون می شن و بر می گردن بیشتره. یه زنبور هست می گه تو هر جا میخوای بری برو من هم می یام. این دو تا با هم می رن محضر!! ملکه زنبورها با زنبوری ازدواج می کنه که پشتکارش از بقیه بیشتره.
چرا خودمان فکر نمی کنیم؟
شده تاحالا وقتی توی یک جمع وارد می شیم کسایی رو ببینیم که ناعادلانه دور هم حلقه زدنند و پشت سر یه آدم بیچاره دارن بدگویی می کنن؟ شده یکی از اون افراد که اطرافیان رو به طرز خاصی به دور خودش جمع کرده و راجع به فردی خاص صحبت می کنه از نزدیک باهاش برخورد داشته باشید و یا اینکه پای صحبت های ناعادلانش نشسته باشید؟ این موضوع برای من هم پیش آمد و به نکات جالب و گاهی تلخی رسیدم! وقتی به طور اتفاقی مجبور شدم برای مدتی توی اون جمع حضور پیدا کنم به این نتیجه رسیدم که بعضی از ما آدم هایی که فقط شنونده هستیم چقدر می تونیم بی انصاف تر از شخص گوینده باشیم! هیچ کس نمی دونه اون کسی که پشت دیگران بد می گه چه هدفی رو دنبال می کنه ولی ماهایی که شنونده حرف های ناعادلانه اون هستیم چی؟ هدف ما چی می تونه باشه؟ چرا بعضی از ما قدرت مخالفت کردن و اعتراض رو به خودمان نمی دیم؟ چرا جاهایی که باید جسارت داشته باشیم این کار رو نمی کنیم؟ چرا دیگران رو از اون فضا دور نکنیم؟چرا هیچ وقت نمی کوشیم تا حق روشن بشه؟ چرا به بی عدالتی گوینده دامن بزنیم و تشدیدش کنیم؟ یه کمی که گذشت دیدم ای کاش فقط سکوت می کردیم. توی همون جمع بودند کسانی که همراه شدند و ناحقی کردند و با اینکه هیچ سودی براشون نداشت فقط خودشیرینی کردند و حرف های نا اساس یک آدم بی انصاف رو تایید می کردند. خدا از ما بگذره به خاطر تمام بی عدالتی هایی که روی زمین انجام می دیم. به خاطر مجرمی که تعیین می کنیم و به دار می کشیم. به خاطر آبرویی که می بریم و متوجه نیستیم. اینجا به این فکر می کنیم یعنی این جور آدم ها خودشون از قوه عقل محروم اند؟ پس تایید بی تدبیر شون برای چیه؟ واقعا آیا تدبیری هست؟ چرا سکوت؟! چرا تایید؟! چرا؟
فکر نان بودن
می گویند فکر نان باش که خربزه آب است!
و چقدر در زندگی شخصی ام این را شنیده ام و چقدر شاکی و عصبانی شده ام از بابت این مطلب! و امروز فرصتی شد تا با این وجود در موردش فکر کنم. فکر نان باشم که خربزه آب است؟! ملتفت نمی شوم! یعنی هر چیز و هر ایده و هر نظر جدیدی اساسا نمی تواند عملی باشد؟ که فکر نان بود؟ که خربزه آب است؟ و یا اینکه دچار شدن به افکار، بیهوده است؟ تنها یک چیز را خیلی خوب می دانم و آن اینکه اگر به افکار بی ارزش ذهن خود بها و شخصیت بدهیم، خوب... شاید بتونیم ازشون بهره بگیریم. چه اتفاق وحشتناکی رخ می داد اگر آدم ها به هم و به خصوص به افکاری که در سر دارند توهین نکنند؟ شاید کسی متوجه نباشد که ممکن است آن فکر باعث جرقه ای باشد تا دیگری دنباله اش را بگیرد . آیا این احتمال داده نمی شود که تمام افکار باعث انحراف نباشند. شاید، بلکه شاید فقط این گونه جلوه کنند ولی در باطن واقعا اینگونه نباشد. و ممکن است مفید هم واقع بشوند. اما آدم های بسیاری را می شناسم که از پوچ ترین خیالات و تصورات به باشکوه ترین دست آوردها رسیده اند . فکر پرواز انسان ...
کی می دونه با اولین کسی که این فکر و ایده را به سخن کشید چه برخوردی داشتند؟ شاید حتی به او خندیده باشند! انسان و پرواز؟ به نظر مسخره می آمد و احمقانه. ولی امروز؟ بله درست است، انسان پرنده نشد، اما این حس را تجربه کرد. به فضا سفر کرد و بسیاری چیزهای دیگر. و خیلی سخنانی که در ابتدا بیهوده آمده و ... به این فکر می کنم که توماس ادیسون چرا خواست تا چیزی اختراع کند که امروز برق نام بگیرد؟ چرا با خود نگفت: توماس فکر نان کن که خربزه آب است؟ چرا خواهان چیزی شد و برای چیزی تلاش کرد که آینده اش مشخص نبود؟ نودو نه بار شکست! در جهان امروز، یک بار، تنها یک بار شکست کافی است تا جوینده عقب بنشیند و دست تسلیم بالا آورد . چه نیرویی باعث می شد تا توماس این نود و نه بار را نادیده بگیرد؟ چنانچه گویی اصلا نبوده است؟ چرا مانند دیگران حرفه زمان خودش را پیشه نکرد؟ همان فکر نان بودن را ؟ چرا با خود نیندیشید که آخر تو را چه به اختراع برق؟ تویی که با زور و زحمت زندگی را می گذرانی؟ ای کاش به جای اینگونه ضرب المثل ها که در زندگی یک انسان بن بست ایجاد می کند، در کتاب ها می نوشتند که هر فکری پست نیست و هر سخنی لغو نیست. و در نهایت می رسم به پند زیبای سهراب... که چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید...
منبع: راز موفقیت شماره 187
ازدواج با«۸»نوع مرد که خطرناک هستند
دکتر گینورد آدامز» سرپرست انیستیتو راهنمایی ازدواج در دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب خود دخترانی را که قصد ازدواج دارند راهنمایی و ارشاد کرده و آنها را از ازدواج با «۸» نوع مرد که به عقیده ی او خطرناک هستند بر حذر داشته است.
نوع اول: مرد خودخواه و متعصب افراطی
این نوع مرد ممکن است برای زن چهار مشکل بزرگ ایجاد کند : اختلاف عقیده ی دایمی ، نزاع همیشگی ، عصبی بودن و سختی معاشرت!
نوع دوم: مرد عصبی مزاج
این نوع مرد ، در واقع یکی از انواع مردانی است که دکتر آدامز اصلاً سخن گفتن با آنها را نیز برای دختران خطرناک می داند. چنین مردانی که روحی عصبی دارند با همسر خود سر کوچک ترین مسأله نزاع و مشاجره ی سختی می کنند و یک زندگی شیرین و مفرح را به کام همسر بدبخت و بچه های بیگناه و حتی آشنایان دور و نزدیک تلخ می سازند!
نوع سوم : شوهر سختگیر و بی گذشت در امور مالی
شوهری که در امور مالی زن بسیار سختگیری میکند و سر سوزنی گذشت ندارد ، به درد زندگی نمی خورد. البته مقصود این نیست که باید زن بی اجازه ی شوهر هر چه میخواهد خرج کند ، بلکه دکتر آدامز معتقد است که بیشتر مشاجراتی که در خانه روی می دهد فقط بر سر پول است. حال آنکه در اصل نباید چنین باشد ، خیلی از زن و شوهرها چندان که به پول اهمیت می دهند، هرگز برای تربیت بچه ها ارزش قایل نیستند، البته زن و شوهر به واسطه ی پول مشاجره نمی کنند، بلکه در اکثر اوقات طریقه ی خرج کردن آن است که موجب سر و صدا و نزاع ایشان میگردد. پس زنی که به خوبی مدیریت خانه را انجام میدهد، پول را با حساب و کتاب و مناسب خرج میکند و یک شاهی را هم حرام نمی کند و باز مورد شماتت و سختگیری شوهر قرار می گیرد، حق دارد گلایه مند باشد.
نوع چهارم : مردی که سریع و آسان دروغ می گوید!
شوهرانی که برای پیشرفت مقاصد خود ، دروغ های کوچکی می گویند و یا گاه این کار را برای تمسخر همسر خود انجام میدهند. بالاخره یک روز کارشان به دادگاه خانواده می کشد. این گروه مردان همواره در دنیایی از وهم و خیال در پروازند و معمولاً فراموشکار هم میشوند و تمام دروغ هایی را که گفته اند از یاد می برند چون از قدیم گفته اند که «دروغگو همیشه فراموشکار است! »
نوع پنجم : مردان فراری از میدان مبارزه!
پنجمین گروه مردانی هستند که از موانع و مشکلات فراری هستند و به جای اینکه از مشکلات زندگی استقبال کرده و در رفع آن کوشا باشند ، فرار را بر قرار ترجیح میدهند. طبیعی است مردانی که حاضر نیستند به جنگ موانع و مسایل زندگی بروند و همواره میدان مبارزه را ترک می گویند، در زندگی زناشویی هم برای همسر خود تکیه گاه مناسبی نخواهند بود.
نوع ششم : مردان نامنظم و بی ادب در نزاکت!
ازدواج با مردان نامنظم و به دور از ادب و نزاکت نیز به صلاح نیست. بی نظمی خواه در تعیین وقت ، خواه در لباس و غذا و یا هر چیز دیگر، شما را از زندگی بیزار میکند.
نوع هفتم : مردانی متعلق به خویشاوندان خود!
شوهری که فقط به اقوام و خویشان خودش تعلق دارد نیز از جمله شوهرانی است که ابداً به درد شما نمی خورد. چون این گونه مردان اصلاً به شما متعلق نیستند و از آن دردانه های عزیز کرده ی پدر و مادر خود هستند که می خواهند همیشه کنار آنها باشند . پس چه وقت میتواند به شما رسیدگی کند، چه وقت فرصت حرف زدن با شما را دارد؟ سرپرست انیستیتو راهنمایی ازدواج اعتقاد دارد که زندگی با این نوع مردان، همواره اختلاف در منزل به وجود می آورد و حرفهای بی مورد و بی ارزش همیشه در منزل شما منعکس میشود که به دنبال خود دعوا مرافعه خوهد آورد.
نوع هشتم : مردان راحت طلب!
شوهر راحت طلب، از جمله خطرناکترین مردان جهان خلقت است . مردی که بی هدف و بیهوده پشت شیشه رستورانی نشسته، از پنجره بیرون را تماشا می کند و پک به سیگارش می زند و وقت کشی می کند، یا مردی که در خیابان بدون برنامه مشغول قدم زدن است و یا با اتوبوس به اول خط و آخر خط می رود و مردم را تماشا می کند و با آسودگی خاطر وقت خود را بی سبب تلف می کند، موجودی است که خوشبختی در کنار او امکان ندارد، بلکه اساساً زندگی با چنین مرد راحت طلب و بی درد و سهل گذرانی به هیچ وجه صلاح نیست.
آیین شوهرداری
نخستین مراحل کامیابی
در اولین روزهای زندگی مشترک، این کارها را جدی بگیرید:
دستور 1: به شوهر خود یاری کنید تا تصمیم بگیرد که به کجا می رود و از زندگی چه می خواهد. هدفی در نظر بگیرید و به سوی آن گام بردارید.
دستور 2: هنگامی که به یک هدف رسیدید، مقصود و هدف دیگری در نظر بگیرید و نقشه هایی برای دوره های 5 ساله طرح ریزی کنید.
دستور 3: شوهر خود را به اهمیت ابراز شوق و علاقه در کارش واقف سازید و نتایج مفیدی را که دیگران از این روش گرفته اند، به وی بازگو کنید.
دستور 4: شش طریق ذیل را برای ایجاد علاقه و حرارت در کار به وی تلقین نمایید:
الف- تا آنجا که می توانید راجع به شغل خود، رموز و اطلاعات بیشتری فرا گیرید.
ب-هدفی معین در نظر گیرید و مصراً پایبند نیل به آن هدف شوید.
ج- روزانه چند لحظه مطالب ذوق آور به خود تلقین کنید.
د- به جای خود بینی صرف، به فکر خدمت به دیگران باشید.
ه- با مردم پر شور و با حرارت آمیزش کنید.
و- کار خود را با شوق و ذوق بیامیزید تا عملاً بر ذوق فایق آیید.
برای ایجاد روحیه مناسب
دستور 1- روش موثر و صحیح گوش دادن را با رعایت نکات ذیل فرا بگیرید:
الف- به وسیله ابراز علاقه و نشان دادن تغییرات مطلوبی در چهره و حرکات دست و بدن، توجه خود را نسبت به مطالب گوینده نشان دهید.
ب- سوال های عاقلانه مطرح سازید.
ج- هیچ گاه سری را فاش نکنید.
دستور 2: به وسیله تشویق و تحسین، به شوهر خود کمک کنید تا به مقام مرد ایده آل خود برسد.
دستور 3: به شوهر خود معتقد و مؤمن باشید.
کمک فوق العاده به شوهر
دستور 1: شغل و حرفه اش را بیاموزید و دست کمک به سویش دراز کنید.
دستور 2: با منشی مخصوص او عاقلانه مماشات کنید.
دستور 3: در بالا بردن سطح دانش و معلوماتش با وی همکاری و معاضدت کنید و بگذارید با فراغت خاطر به وسیله شرکت در کلاس های شبانه یا مطالعه در خانه، دوره های تکمیلی مورد نظر را بگذراند.
دستور 4: برای بحران های فامیلی و رویدادهای ناگهانی آماده و مهیا باشید. در صورت لزوم و امکان، از کار کردن در خارج خانه قصور نورزید و با به کار انداختن استعدادهای نهفته خویش، حرفه و هنری را برای روز مبادا فرا گیرید.
رفتار با شوهران کارمند
اگر همسرتان کارمند است، به این دستورات به صورت جدی عمل کنید:
دستور 1: انتقال به ناحیه جدید را در صورت لزوم، به حسن قبول بپذیرید.
دستور 2: هنگامی که شوهرتان ناگزیر است اضافه کار کند، از خود مخالفت و اکراه نشان ندهید.
دستور 3: وضع خود را با شرایط مخصوصی که لازمه شغل و حرفه اوست، تطبیق دهید.
دستور 4: اگر ناگزیر است در خانه کار کند، محیط را با در نظر گرفتن همه افراد خانواده مساعد سازید.
دستور 5: هر گاه حرفه و شغل شما با علایق و نیکبختی او مغایرت دارد، آن را رها کنید.
دستور 6: پا به پای شوهرتان پیش بروید تا بانوی وامانده نباشید.
کمک به پیشرفت شوهر
اگر به پیشرفت شوهرتان علاقمندید، از این دام ها بپرهیزید:
دستور 1:خرده گیری و غرولند نکنید.
دستور2: به کارهای اداری او دخالت ننمایید و اسباب زحمت همکاران و شرکایش نشوید.
دستور 3: به کاری که بیش از قدرت و استعداد اوست، وادارش نسازید و چیزی را به وی تحمیل نکنید.
دستور 4: از تن دادن به ماجراهای زندگی نهراسید.
دستورالعمل های عمومی
دستور 1: خوش مشرب باشید.
دستور 2: در بعضی علایق او شریک و سهیم شوید.
دستور 3: تشویقش کنید. سرگرمی هایی برای اوقات فراغت ترتیب دهید و او را به حال خود بگذارید.
دستور 4: برخی فعالیت های مفید برای شخص خود ترتیب دهید.
خانه مطبوع مردان
برای این که خانه ای خوش و مطبوع برای شوهرتان ترتیب دهید، باید:
دستور 1: از این که کارتان تنها خانه داری است، سربلند باشید.
دستور 2: خانه را به محیطی راحت، آسوده، منظم و نشاط آور مبدل ساخته و کاری کنید شوهرتان محیط خانه را همان قدر که شما بدان دلبسته اید، از آن خود بداند.
دستور 3: انجام کارهای منزل را با پیروی از روش میان بر تسهیل نمایید.
حفظ سلامت و ثروت او
برای مردان این نکات بسیار مهم است. بدانید که آنها ریزترین نکات در این رابطه را می بینند و جدی می گیرند:
دستور 1: خرج کردن در حدود درآمد او را بیاموزید.
دستور 2: به همان اندازه که در حفظ سلامت خود می کوشید، صحت او را نیز مورد توجه قرار دهید.
مهمترین کمک
عشق عالی تری را با پیروی از اصول زیر، به وی تقدیم دارید:
الف - ابراز عشق و محبت
4ب- خوش خلقی و مهربانی
ج- بلند نظری و سخاوت طبع
د- ابراز قدردانی
ه- موقع شناسی
منبع:نشریه کوچه ما، شماره 16.
تازه عروس، دامادها توجه کنند
ریزه کاری های زندگی مشترک !
علاوه بر این، همسران جوان باید به نکاتی سخت توجه داشته و آنها را رعایت داشته تا زندگی شان در همان آغاز راه دچار تلاطم و تلخی نشود. برخی از این نکات که لازم است دختر و پسر جوان به کار گیرند و آنها را آویزه گوش دارند، به ترتیب زیر است :
1- زندگی مشترک، عرصه کمال است نه صحنه پیکار :
یار و یاور هم باشید و سعی نکنید بر همسرتان تسلط یابید. به عبارت دیگر با هم و در کنار هم باشید، نه جدا از هم و رو در روی هم ! خانواده زمانی موفق خواهد بود که در آن هماهنگی وجود داشته باشد و همه اعضا در یک محفل انس با کمال صمیمیت و شادی زندگی کنند. بنابراین همسران جوان باید از هر نوع رفتاری شامل طعنه زدن، تحقیر و مقایسه کردن همسر با دیگران و... پرهیز نمایند.
2- از ابراز محبت نسبت به یکدیگر دریغ نورزید :
ابراز محبت به موقع در زندگی مشترک، نشاط و علاقه را به دنبال خواهد داشت. این امر فقط لازمه چند روز نخستین ازدواج نیست بلکه با گذشت زمان نهال نوپای زندگی به درختی تناور تبدیل می شود که نیاز بیشتری به آبیاری دارد. با ابراز محبت و نشان دادن عشق و علاقه به هم می توان این درخت تناور را برای همیشه بارور و با طراوت نگاه داشت و بر نشاط آن افزود.
3-عاشقانه به هم نگاه کنید :
نحوه نگریستن هر یک از ما به دیگری، به «چگونه بودن ما » بستگی دارد نه به « چگونه بودن او » شیفتگی زمانی حاصل می شود که فکر کنید همسرتان فردی با شکوه، ناب، صمیمی، خوش خلق و خوش برخورد است. این شیوه نگرش به همسران جوان می آموزد به جای این که عشق را جستجو کنند، با عشق و محبت به زندگی نگاه کنند.
زبان نگاه، زبان مؤثری است. شما با نگاه کردن به طرف مقابل به او می فهمانید به صحبت کردن با وی علاقمند هستید. حالات نگاه کردن اثر معجزه انگیزی در ایجاد صمیمیت میان زوجین جوان دارد. میل به صمیمیت نه تنها جنبه جسمی بلکه جنبه روحی نیز دارد.
4- وقتی زن یا مرد جوان اشتباه می کنند، صادقانه و صمیمی اعتراف نمایند :
صداقت و اظهار پشیمانی و ندامت تنها علاج واقعه است. قبول نکردن اشتباه و نپذیرفتن خطا، اختلافات را دامن خواهد زد.
5- در مطرح کردن مسائل ناخوشایند و نامطلوب سعی کنید خود را هم دخالت دهید :
مثلاً به جای این که بگویید :« چرا با فلانی این طور برخورد کردی ؟» بهتر است بگویید : « کاش با فلانی این طور برخورد نمی کردیم.»
6- درد دل با دیگران ممنوع !
زود از کوره در نروید و سفره دلتان را نزد هر کسی باز نکنید. به خصوص پیش پدر و مادرتان درد دل نکنید زیرا این کار موجب سرافکندگی همسرتان شده و امکان آشتی را بسیار ضعیف می کند.
7- به با هم بودن زمان بدهید :
نخست باید بدانید زمان کافی را برای با هم بودن و ابراز محبت کردن اختصاص بدهید. سعی کنید به انگیزه عشق و ازدواج تان بیندیشید. با همسرتان درباره نخستین روزهای آشنایی و دوران خوش اولین روزها گفتگو کنید. یادآوری شادی ها و رویدادهای شیرین، هم وجودتان را گرم کرده و هم تازگی و طراوت رابطه شما را با همسرتان حفظ خواهد کرد.
8- انعطاف پذیر باشید :
یکی از ویژگی های مهم برای ایجاد سازگاری بیشتر و سلامت روانی است. با چشم پوشی و نرمش نسبت به برخی رفتارهای کودکانه و لجبازی ها نه تنها می توان از تنش های بی دلیل پیشگیری نمود، بلکه می توان از همان اول زندگی بنیاد خانواده را مستحکم نمود.زوج های جوان باید به خاطر داشته باشند که مسائل و موارد اختلاف یا اختلاف برانگیز را برای رسیدن به یک دیدگاه مشترک طرح نمایند، نه به تکرار و تثبیت کدورت ها و دشمنی ها.
منبع:نشریه کوچه ما، شماره 16.